چگونگي مواجهه با نقد
مواردي استثنايي را هم كه پاسخ ميدهم از طريق ديگري به اطلاع بنده ميرسد يا برخي از دوستان توصيه به پاسخ دادن ميكنند. دسته دوم مطالبي كه در نقد من است، ولي در آن انگيزهخواني، نقد شخصيت، توهين و دروغ و تحريف آگاهانه متن و امور غير مرتبط با نقد محتوا وجود دارد. هنگامي كه نقدي با اين ويژگي را بخوانم به محض رسيدن به يكي از اين موارد، خواندن را قطع ميكنم. شايد برخي تصور كنند كه چنين نقدهايي اثر منفي بر مخاطبان ميگذارد و بايد پاسخ داده شود. چندان نگران اثرگذاريهاي منفي نيستم چرا كه گمان ميكنم وقتي كه نقد بر پايه استدلال استوار شود، نويسنده و مخاطبان به تدريج در تعامل با هم به گسترش فرهنگ نقد كمك ميكنند. منظورم از فرهنگ نقد اين است كه عواطف مخاطب را نشانهگيري نميكنند و نميخواهند در يك فضاي احساسي، مخاطب را با خود همراه كنند. به گمان من ارتقای فرهنگي و سياسي جامعه به سطحي رسيده است كه نقدهاي احساسي، شخصي و مملو از كلمات تحقيركننده معمولا اثري ندارند و اگر داشته باشند، اثرشان كوتاهمدت و موقت است. اين نكته را بايد در ذهن داشته باشيم كه مخاطبان متنهاي مستدل و متين، افرادي فرهيختهاند كه به دنبال استدلال و منطقند و به دنبال متنهايي نيستند كه عواطف و احساسات را هدف قرار ميدهد. متنهاي شخصي، تحقيركننده و احساسي، هميشه نوشته ميشود و گمان نميكنم منحصر به جامعه ما باشد، اما اگر فرهنگ نقد گسترش پيدا كند، مجال اندكي براي نوشتههاي هيجاني و هجويهنويسي ايجاد ميشود. اثرگذاري اين نوشتهها زماني بيشتر ميشود كه فضاي فرهنگي كشور از نقدهاي واقعي و معطوف به استدلال خالي شود. پاسخ دادن به اين نوع نقدها فضاي فرهنگي را براي نقدهاي اصيل تنگتر ميكند و به همين دليل، از وارد شدن به اين نوع گفتوگوها پرهيز ميكنم. به باور من، منتقدي كه حرفي براي گفتن دارد به طرح اين نكات متوسل نميشود. يك نقد خوب واجد چه ويژگيهايي است؟ سعي كردهام خودم به آنچه در ادامه ميگويم در هر نقدي كه مينويسم ملتزم باشم. اول از همه ضرورت درك منطقي از منظور نويسنده است. هر نوشتهاي يك ايده و حرف مركزي دارد. بايد آن را دريافت و همان را نقد كرد. پرداختن به حواشي امري بيهوده است، حتي اگر حواشي آن متن قابل نقد هم باشد، بايد از كنار آن گذشت. دوم پرهيز از تعابير شاذ از نوشتههاي مورد نقد است. ما ميتوانيم با حذف يك كلمه يا جمله يا ناديده گرفتن جزييات، تعابير ديگري از متن مورد نقد ارائه بدهيم. اين كار نه تنها غيراخلاقي است، بلكه اثرات منفي دارد. يك منتقد وظيفه دارد كه به بهترين وجه منظور اصلي نويسنده را يا با نقل قول مستقيم يا استنتاج بيطرفانه و منصفانه خودش به مخاطب برساند. به ويژه بر نقل قولهاي مستقيم و دقيق و كامل تأكيد دارم چون راه را بر برداشتهاي شخصي ميبندد. در نقد بايد خود را به جاي نويسنده بگذاريم و فرض كنيم كه اگر ميخواستيم از چنين ايدهاي دفاع كنيم چگونه ميتوانستيم قويترين استدلال را به كار ببريم. حتي اگر او در بيان مقصود خود موفق نبوده باشد بايد به فهم متن او كمك كنيم. در اين صورت، نقد ما به محكمترين بخش ساختمان استدلال او معطوف شده است. به بياني ديگر، بخش مهمي از نقد بايد متوجه شرح دقيق و انتقال درست مفهوم و ايده مورد انتقاد باشد. در ادامه به ايرادات منطقي، استنتاجي، شواهد و حتي نتايج دريافتي از متن مورد نقد بايد پرداخت. چنين نقدي موجب خشنودي نقدشونده نيز ميشود. من نقدهايي كه فاقد ويژگيهاي نقد باشند را نميخوانم و در نتيجه نيازي هم به پاسخ نميبينم. در مقابل پاسخ به نقدهاي ديگر را وظيفه خود ميدانم و با كمال ميل و در حد توانم حتما پاسخگو خواهم بود. يك نكته ديگر كه پيش فرض در اين نوع تبادلات فكري است ولي بايد تصريح شود، اين است كه هدف از چنين تبادلات فكري كمك به فهم بهتر دنياي اجتماعي و سياسي است تا از اين طريق راهي براي بهبود وضعيت پيدا كنيم. اگر چنين هدفي مورد نظر باشد، نويسنده و ناقد در پايان گفتوگو، ايدههايشان روشن و دقيق شده است، تغييراتي در فكرشان ايجاد شده است و از هم آموختهاند. گفتوگو با كساني ثمربخش و به نفع فضاي اجتماعي سياسي كشور است كه خيال نميكنند همه حقيقت را در دست دارند، آنها در هر گفتوگو و تبادلات فكري تغيير ميكنند، و وظيفه خودشان را ابلاغ حقيقت نميدانند بلكه هدفشان كشف حقيقت از طريق تعامل است. قصدشان روشن شدن حقيقت است نه افشاگري و رسواسازي. بنابر اين چون هدفم از گفتوگو كمك به حل مشكلات كشور و بهبود وضعيت است، وارد شدن به چنين مجادلاتي را بيهوده و فرساينده و مضر ميدانم و از گفتوگويي كه مبتني بر كشف حقيقت از طريق تعامل و تبادل فكري است، استقبال ميكنم.