• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5849 -
  • ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۱ شهريور

پيشنهاد تئاتر

«شبيه ‌ِ شبيهِ آنتيگون» زيستن در تاريكي

آريامن احمدي

به‌خاك‌نسپردن نوعي بي‌احترامي به مُردگان در يونان باستان بود. سه‌هزار سال پس از كرئون پادشاه تباي، هنوز در گوشه‌گوشه دنيا، اين بي‌احترامي به مُردگان در فرهنگ‌هاي مختلف جلوه‌گر است؛ امري كه شايد به شكل عجيبي در پيوندِ مستقيم با فرهنگ ما است. نمايشِ «شبيهِ شبيهِ آنتيگون» (نوشته عنايت خادم‌بشيري و كارگرداني نسيم ادبي و ندا شاهرخي) كه اين روزها در تالار مولوي روي صحنه است، داستانِ به‌خاك‌نسپردنِ مُردگان و بي‌احترامي به آنها است. اما اين تصويرِ رويي تراژدي آنتيگون نوشته سوفوكل است. عنايت خادم‌بشيري، داستان آنتيگون را از تراژدي سوفوكل برمي‌دارد و مي‌آورد در قرنِ پانزدهم خورشيدي، و آن را در مجلسِ شبيه‌خواني آنتيگون بازنمايي مي‌كند: در سرزميني كه همه مردمان معمولي‌اش «زن» هستند؛ زناني سوگوار وسياه‌پوش. در اين سرزمين سوگوار و سياه‌پوش، پادشاه هم رداي سياه به تن دارد، حتا اگر مغرورانه و سرخوشانه بر كوسِ «اناالحق»اش مي‌كوبد.
عنصر خلاقه نمايش هم در همين «شبيه‌خواني» است. در اينجا، شبيه‌خواني مرگِ آنتيگون را از دريچه تاريك‌ چشم‌هاي مردمان معمولي روي صحنه تئاتر مي‌بينيم؛ جايي‌كه اين مردمان معمولي (همسرايان سياه‌پوش نمايش)، تلاش مي‌كنند تا روايت تازه‌اي از شبيه‌خواني انسان فراسوي مرزها و زمان‌ها و مكان‌ها داشته باشند: «ما مردمان معمولي، مي‌خواهيم داستان خود را روايت كنيم، در تاريكي.» در اين «تاريكي» است كه «زيستن در دايره حقيقت» براي مردمان معمولي آغاز مي‌شود تا تراژدي آنتيگون سوي ديگري در تاريخ پيدا ‌كند و روايتي نو از انسانِ معاصر در سرزمين تباي بدهد. انسان معاصر در اينجا به‌مثابه انسان ايراني، و انسان ايراني به‌مثابه زن، و زن همان سوژه و عامليت در مسيري است كه مردمان معمولي حتي وقتي مقاومت و شجاعتِ آنتيگون را مي‌بينند، ناگزير به پستوي خانه‌شان پناه مي‌برند و مثل هميشه «شبيه شبيهِ كرئون» مي‌شوند تا «ظلمت در تاريكي»، سوي چشم‌هاي‌شان را براي ديدنِ حقيقت بگيرد. نمايشِ «شبيهِ شبيهِ آنتيگون» در دستگاه چهارگاه ايراني و بامردمان معمولي همه اعصار روايت مي‌شود: از يونان باستان تا ايران معاصر. فرقي نمي‌كند كجاي تاريخ ايستاده باشي، آنتيگون، شبيهِ شبيهِ يكي از ما است. حتي اگر نخواهيم خودِ آنتيگون باشيم، آنتيگون با مرگش ما را وامي‌دارد تا از شبيه‌ِ شبيهِ‌ كرئون‌ بودن فاصله بگيريم، از شبيهِ شبيهِ ايسمنه‌‌، خواهر آنتيگون هم گذر كنيم تا برسيم به آنتيگون. مردمان معمولي در اين گذارِ تراژيك تاريخي است كه مرگ به مرگ پيش مي‌آيند تا از «شبيه‌بودن» بيرون بيايند، پوست بيندازند و تولدي ديگر بيابند: «ما حالا مي‌خواهيم راجع به مقاومت، شجاعت و عدالت حرف بزنيم؛ ما حالا مي‌خواهيم آنتيگون باشيم؛ اما ما فقط شبيه شبيه آنتيگون هستيم...» اين «صدا»ي نهفته در تاريكي است كه مهم‌ترين اكتِ نمايشِ «شبيه شبيه آنتيگون» است؛ و اين درست پاشنه آشيل نمايش هم هست. نمايش اگرچه نمي‌تواند در اجرا و طراحي‌دقيق و درستِ اين اكت سربلند بيرون بيايد (به دليل عدمِ تسلط بازيگران بر صدا)، اما با داشتن متني خلاق، و موسيقي زنده (درست به مانند مجلس شبيه‌خواني و تعزيه)، يك ساعت تماشاگر را در سرزمينِ سياه‌پوش و سوگوارِ تباي به تماشاي مرگِ خويش مي‌ايستاند، مرگ‌به‌مرگ پيش مي‌آورد، و درنهايت در تاريكي صحنه نمايش، شبيهِ شبيهِ آنتيگون مي‌كند تا «آنتيگون‌«وار از ميانِ مُردگانِ تباي برخيزد و به روشنايي شهرِ خويش گام بگذارد و «زيستن در دايره حقيقت» را آغاز كند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون