توي هر صفي نميايستم
محمد خيرآبادي
همه چيز از سفرمان به همدان شروع شد. آنجا كه من شيطنت كردم و با لحني جدي گفتم: «حالا اگر به غار عليصدر نرويم چه ميشود؟» دوستان يكصدا گفتند: «اصلا و ابدا، حرفش را هم نزن، بدون غار عليصدر كه سفر، سفر همدان نميشود.» به نظرم رسيد موقعيت جالبي پيش آمده و به همين خاطر بر حرفم اصرار كردم. بحث دامنهدار شد و به سفرهاي بعدي هم سرايت كرد. اين شد كه دستي دستي و به عمد خودم را بين رفقا سر زبان انداختم كه «فلاني در سفر مخالف تيك زدن است و سفر را فقط به قصد ريلكس كردن ميخواهد.» منظور از تيك زدن اين است كه در هر سفر فهرست مكانهاي ديدني و مقاصد گردشگري را جلوي خود بگذاريم، براي بازديد از تكتك آنها برنامه بريزيم و به اصطلاح تيكشان را بزنيم. در عوض ريلكس كردن يعني سفر را به استراحت و گپوگفت و بازي دورهمي و قدم زدن و نشستن بر لب جوي آب و چرت زدن روي زيلو در دامان طبيعت سپري كنيم. البته كه بحث تيك زدن و ريلكس كردن، همه ماجرا نيست و در واقع فقط بخشي از داستان است كه مايه سرگرمي و شوخيهاي بعدي دوستان را فراهم كرده است.
ماجراي اصلي و كاملتر به اين برميگردد كه من دلم با شكل روتين و مرسوم مسافرت در اين دوره و زمانه صاف نميشود و مدام به دنبال شكلي خاصتر و منحصربهفردتر از سفر ميگردم. اينكه ليستي تهيه كنيم و برويم به جاهايي كه همگان رفتهاند و چند عكس و فيلم از خودمان ثبت كنيم تا از قافله آنها عقب نيفتيم، نه تنها برايم جذاب نيست، بلكه احساس ميكنم دارم به دست يك جماعت همرنگ كنترل ميشوم و فكر ناشده به راه همانها ميروم. در واقع دلم نميخواهد بروم توي صفي بايستم كه معلوم نيست آن جلوتر قرار است چه چيزي نصيبم شود. انگار هر كس به ديگران نگاه كرده و چون صف شلوغ بوده، با خودش گفته بد نيست من هم بروم توي صف و من كه خواستهام به شكل روتين و مرسوم مسافرت تن ندهم، چارهاي جز تاكيد روي استراحت در اقامتگاه به جاي چرخ زدن در مكانهاي ديدني نداشتهام. اينكه در سفر، ترجيح بدهم وقتم را به گپوگفت دوستانه يا بازي دورهمي و لم دادن و حتي فيلم ديدن و موسيقي گوش دادن بگذرانم، در عمل راهي است براي اينكه از شر آن تيك زدنها خلاص شوم كه البته در اغلب مواقع ناموفق بودهام و همه آن كليشهها و روتينها را به خوبي و با روي باز اجرا كردهام و حاضر نشدهام ساز مخالف بزنم و سفر را به كام ديگران تلخ كنم. به عبارت دقيقتر فقط اسمم بد در رفته است و شدهام مصداق آش نخورده دهان سوخته! به هر حال از رفقايم كه پنهان نيست از شما چه پنهان، هنوز نتوانستهام با سفرهاي مبتني بر تيك زدن كنار بيايم. از آن بدتر اعلام عمومي اين شيوه سفر كردن و انتشار لحظه به لحظه فيلم و عكس از بازديدهاست كه اتفاقا طرفداران زيادي دارد، اما توي كت من نميرود. من طبيعت، بناهاي تاريخي و بازار را دوست دارم، اما مايلم تجربهام مال خودم و زيسته شده توسط خودم باشد. علاقهاي ندارم به اينكه بكوبيم و برويم تا فلان آبشار و فلان تنگه و فلان قلعه را از نزديك ببينيم فقط به اين منظور كه تيك آن را بزنيم، عكسهايش را بفرستيم تا همه ببينند و بگوييم: «بله، ما هم توانستهايم از اين صف طولاني دست پر خارج شويم.» دلم ميخواهد ساعتها در دل طبيعت بنشينم يا قدم بزنم. دوست دارم سفر، نشاطانگيز و حالخوشكن باشد نه سرشار از خستگي راهها و شلوغي فهرست و ترافيك برنامه گردشگري. دوست دارم بازارها را، بناهاي قديمي را، غذاها را، صداها را، مردم را تجربه كنم، اما به نحوي خودانگيخته و با فرمتي شخصيسازي شده. آزاد و رها از قيدها، بدون اضطراب كمبود وقت، بدون اهميت دادن به حرف آنهايي كه با تعجب ميگويند: «رفتي سفر و فلان جا را نديدي؟!» نه دوست من! نديدم. من توي هر صفي نميايستم. حتي اگر صفي دراز باشد.