جامعه ارمني، جزيرهاي بسامان در دل تبريز
مرجان يشايايي
شايد كمتر كشور كهني مانند ايران را بتوان مثال آورد كه در دل سرزمين پهناور خود اين تنوع قومي و مذهبي و ملي را جا داده باشد. اهل تسنن كه اغلب در مرزهاي ما ساكنند و قرنهاست نقش مرزبانان ما را برعهده دارند، بزرگترين جمعيت اقليت در ايران را تشكيل ميدهند. بعد از آن رنگينكمان اقوام هر كدام به فراخور واقعهاي در اين كشور كه روزگاري مرزهايي بسيار فراختر از اكنون داشته، سكني گرفتهاند. زرتشتيها كه روزگاري اكثريت اين مردم بودند، هنوز در ايران آتشكده و انجمن و سازمان دارند و يهوديان نيز كه پيشينه حضور آنها در اين سرزمين به بيش از 2700 سال ميرسد، كهنترين قومي هستند كه ايران را به عنوان زيستگاه خود برگزيدهاند و هنوز هم در اين كشور زيست ميكنند، ريشه و زيارتگاه و كنيسا و مدرسه و انجمنها دارند و در واقع بعد از اسراييل، بزرگترين اجتماع يهوديان خاورميانه را تشكيل ميدهند.
ارمنيها اما حكايتي متفاوت و در قياس با بقيه اقوام تاريخچه كوتاهتري دارند. شاه عباس اول در اوايل قرن هفدهم ميلادي در كشمكشهايي كه با پادشاه عثماني داشت و حين عقبنشيني از مقابل سپاه عثماني، ارامنه را به سوي مركز ايران كوچ داد. هر چند تاريخنگاران با استناد به شواهدي مانند سنگهاي قبر با خط ارمني به اين نتيجه رسيدهاند كه پيش از شاه عباس هم بازرگانان ارمني در مركز و جنوب ايران زندگي ميكردهاند. داستان كوچ پرتلفات و غمانگيز ارامنه به داخل ايران از نقاط كمتر ديدهشده تاريخ ماست. اغلب ميدانيم شاه عباس ارامنه را كه صنعتكاران چيرهدستي در ميانشان بوده، كوچ داده و جلفاي اصفهان را به آنها بخشيده تا در آنجا زندگي كنند، اما اينكه اين كوچ چقدر خشونتآميز و ظالمانه بوده را كمتر شنيدهايم. به هر حال ارامنه بيش از 4 قرن است هموطن ما شدهاند، در تهران و اصفهان و اروميه و تبريز جوامع ارمني زندگي ميكنند، زبان و مذهب خود (مسيحيت گريگوري) را حفظ كردهاند و هنوز صنعتگران و هنرمندان و اساتيد بسياري دارند. در سفرم به تبريز به واسطه دوستي در جامعه ارامنه تبريز توانستم از بناها و تشكيلات آنها بازديدي داشته باشم. جامعهاي 500 نفري كه زماني پرتعداد بوده، اما امروز با وجود كاهش شديد جمعيت خود هنوز بسامان است. در محوطهاي وسيع در دل شهر تبريز مدرسه و كليساي سركيس مقدس آراسته و زيبا كنار هم بنا شدهاند. مدير مدرسه، خانمي ارمني، از زماني، حدود سه دهه قبل ميگفت كه صدها دانشآموز ارمني در راهروهاي دلباز مدرسه ميدويدهاند و در كلاسهايش درس ميخواندهاند. از صدها دانشآموز ارمني امروز چند ده نفر در تبريز باقي ماندهاند، اما مدرسه هنوز يكي از زيباترين بناهاي آموزشي در ايران است كه با وسواس و دقت فراوان پايدار مانده و مانند اغلب مدارس اقليتهاي مذهبي در ايران، كليسايي كوچك در جوار آن قرار دارد كه ديوارش با تصاويري از حضرت مسيح و ساير قديسين مسيحي و ارمني آراسته شده و البته بناي يادبود كشتار يك ميليون ارمني در امپراتوري عثماني در جنگ جهاني اول كه با نام هولوكاست ارامنه هم خوانده ميشود، نماد غم و اندوه به جا مانده از اين قتلعام، از آن زخمهايي است كه نه التيام مييابند و نه فراموش ميشوند. ميزبان ارمني ما با حوصله هر گوشه و كناري را نشانمان ميداد و كنجكاويمان را سيراب ميكرد. تشكيلات ارامنه در تبريز اما فقط محدود به كليسا و مدرسه نيست. در نزديكي بازار تبريز، انجمن خليفهگري ارامنه تبريز ساختمان زيبايي دارد، وسط باغي سرسبز با فوارهها و مجسمهها كه دفتر خليفه كه از مركز ارامنه در لبنان به ايران ميآيد، نيز در همين ساختمان است. رستوران ارامنه و انجمن دانشگاهيان و دانشآموختگان ارامنه تبريز تاسيس 1379 هم همانجا هستند. جامعه ارامنه تبريز يك مدل كامل و قابل مطالعه از سازماندهي جوامع كم تعداد است؛ هم تشكيلات درستي دارد كه هر جزو آن در جاي خود قرار دارد و هم بناهايي كه نگهداري ميشوند و ميراثي كه سخت دلبسته آن هستند. اينكه هر جامعهاي هر چند كم تعداد بايد برخوردار و آراسته باشد را در همان بازديد اوليه ميتوان نتيجه گرفت. در آخر شنيدن زبان ارمني با لهجه تركي يا تركي با لهجه ارمني تجربهاي بديع و نادر است كه تنها در سفر به تبريز ميتوانيد به دست آوريد.