• ۱۴۰۳ دوشنبه ۵ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5855 -
  • ۱۴۰۳ شنبه ۲۴ شهريور

چهل و پنجمين سالگرد درگذشت آيت‌الله طالقاني

جوانان و طالقاني

محمود علايي

 

 

نسبت نسل جوان با طالقاني عنوان مراسمي بود كه عصر پنجشنبه 22 شهريور به مناسبت چهل و پنجمين سالگرد درگذشت اين روحاني نوانديش در كانون توحيد به همت مجتمع فرهنگي طالقاني و به ميزباني محمدمهدي جعفري و با سخنراني جامعه‌شناسان عباس كاظمي و محسن حسام مظاهري برگزار شد.آنها در سخنان خود، نسبت نسل جوان امروز ايران با انديشه و كنش مصلحان اجتماعي همچون طالقاني را بررسي كردند. همچنين بهمن رضاخاني كه در سنين جواني از سال 1344 تا انقلاب با آيت‌الله طالقاني در ارتباط بود در اين جلسه درباره چگونگي تعامل او با جوانان سخن گفت. در ادامه اين مراسم، مستندي به نمايش گذاشته شد كه از بيست جوان پرسيده شده بود كه آيا طالقاني را مي‌شناسند يا خير و چرا؟ پس از آن سخنرانان برنامه آقايان عباس كاظمي و محسن حسام مظاهري صحبت‌هاي خود را با توجه به مستند ارايه شده آغاز كردند. در انتهاي برنامه نيز پرسش‌هاي حاضرين توسط سخنرانان پاسخ داده شد. آنچه مي‌خوانيد گزارشي از اين صحبت‌هاي طرح شده در اين جلسه است.

 

سكوت درباره طالقاني

محمدمهدي جعفري

گذشت روزگاران و گسست نسلي كه برآمده از سكوت 45 ساله است ما را بر آن داشت كه آيين سالگرد آيت‌الله طالقاني را به موضوع نسبت نسل جوان با طالقاني اختصاص دهيم. اگر چه سكوت همه نسل‌ها را با انديشه‌هاي الاهياتي و توحيدي آيت‌الله طالقاني ناآشنا كرده، اما نسل جوان بيش از ديگران با آيت‌الله طالقاني بيگانه شده است.

آيت‌الله طالقاني در شرح حالي كه در زندان قصر در حدود دو صفحه نوشته، ذكر كرده كه «قريب 20 سال تا بعد از وفات مرحوم پدرم با آيت‌الله حائري در قم بودم. سپس به اصرار دوستان پدرم به تهران آمدم. خطري كه اخلاق و ايمان جوانان را تهديد مي‌كرد را از نزديك ديدم و چاره‌اي جز پناه بردن به قرآن براي هدايت نيافتم.» بنابراين مجالس بحث و تفسير قرآن را برگزار كرد. سخنان او در مسجد هدايت نه ضبط و نه يادداشت مي‌شد. تا اينكه در سال 41 و 42 در زندان اوين تفاسير را تكميل و مكتوب كردند كه بعد با عنوان پرتوي از قرآن به چاپ رسيد.

او هميشه توجهش به جوانان بود. در زندان قصر هم هنگامي كه ايشان بدون آمادگي قبلي در جلسات محدود زندانيان با گروه‌ها و انديشه‌هاي مختلف درباره آيه‌اي بحث مي‌كرد با شگفتي مي‌ديديم كه نكات درخشاني از قرآن به ذهن ما بازتاب مي‌دهد. گويي قرآن بر خود او نازل شده بود. از اين جهت نكات ناب و بي‌نظيري در همين چند جلد پرتوي از قرآن مي‌بينيم. او پيوسته نگران جوانان بود و همه تلاش‌هاي خود را براي آگاهي دادن به جوانان بذل مي‌كرد.

مجتمع فرهنگي كه يادگار زنده‌ياد خواهر ارجمندم خانم طالقاني است كه الحمدلله راهش به وسيله خانواده و ديگران ادامه يافته است. بعد از همايش سال 98 كه در كتابخانه ملي برگزار شد دوستان به اين فكر افتادند كه انديشه آيت‌الله طالقاني كه به ادعاي ما واقعا بي‌نظير است را با برگزاري مراسم‌هاي سالگرد بازگو كنند و همچنين عملش هم كه برخي از شما شاهد بوديد و مي‌ديديد كه چگونه از تنش‌هاي پدرانه جلوگيري مي‌كرد و او كاري كرد كه همه افراد با انديشه‌ها و گرايش‌هاي مختلف كنار هم زيست كنند و براي سربلندي اين كشور بكوشند.

شبي داريم سيه از ظلم و بيداد

بهمن رضاخاني

شنيده بودم يك روحاني در طالقان است و با سيستم ظلم مبارزه مي‌كند ولي هرگز او را نديده بودم. اولين‌بار شهيد دكتر سامي من را با او آشنا كرد. از آنجايي كه ايشان دافعه نداشتند و فقط جاذبه داشتند من شديدا جذب ايشان و رفتار و گفتارشان شدم.

من و مرحوم طاهري و قاضي‌طباطبايي وقتي جلسات دادگاه نهضت آزادي برگزار مي‌شد، صبح‌ها مي‌رفتيم شماره مي‌داديم كه مردم با نظم وارد دادگاه بشوند و البته اين كار مفيد بود. خاطره‌اي كه از مرحوم طالقاني در دادگاه دارم بي‌اعتنايي ايشان به رييس دادگاه و هيات همراه او بود. او مرتبا سيگار مي‌كشيدند. حتي وقتي درباره سيگار كشيدن به او تذكر دادند، فرمودند: من اين دادگاه را به رسميت نمي‌شناسم و از نظر من داراي حرمت نيست.

مرحوم علي‌بابايي نزديك عيد كه مي‌شد به ما سه نفر مي‌گفت برويد پيش آقاي نويد تا از او پول بگيريم و به دست آقاي طالقاني در زندان برسانيم. ما آن پول‌ها را به اسكناس‌هاي نوي دو توماني و پنج توماني تبديل مي‌كرديم. رساندن اين پول‌ها به زندانيان كار آساني نبود، چون مقدارش زياد بود و اين كار ممنوع بود. اما افسراني كه آنجا بودند براي اينكه ارادت خود را به آيت‌الله طالقاني نشان دهند، اين پول‌ها را از ما قبول مي‌كردند و عينا تحويل آقاي طالقاني مي‌دادند و وقتي عيد نوروز مي‌شد و مردم به ديدار ايشان مي‌رفتند، به هر كس يك پول نو عيدي مي‌دادند. از اين عيدي‌ها به من يك پنج توماني رسيد. معمولا روي پول‌ها نام خود و زندان و تاريخ را مي‌نوشت، اما روي پنج توماني كه به دست من رسيد، نوشته بود: «شبي داريم سيه از ظلم و بيداد/ خموشيم و بود در سينه فرياد».

ما چون هم‌ولايتي بوديم، گاهي آخر هفته‌هايي كه فرصت داشتند، با هم به روستاي طالقان سفر مي‌كرديم. در يكي از سفرها در فصل پاييز، هنگامي كه به يك درخت بيد بزرگ در كنار يك چشمه رسيديم همسر ايشان گفت بهتر است اينجا ناهار بخوريم. آنجا توقف كرديم و من مشغول آماده كردن اجاق شدم و مرحوم طالقاني چوب و علف خشك جمع كرد و همسرشان ديگ را روي اجاق گذاشت. وقتي نشستيم، ديديم يك آقا و خانمي در فاصله دويست متري در حال شخم زدن هستند. نزديك ظهر آمدند پيش ما. آقاي طالقاني بلند شد و احترام گذاشت و گفت خانم غذا را بياوريد با هم بخوريم. پيرمرد گفت نه ما ناهار شما را نمي‌خوريم، چون ما مال حرام از گلوي‌مان پايين نمي‌رود! و آقاي طالقاني به جاي اينكه ناراحت شود، به شوخي گفت: حالا اين يك‌بار را بخوريد! و آنها باز هم قبول نكردند و گفتند ناهار خودمان را مي‌خوريم. آقاي طالقاني گفت ناهار چه داريد؟ پيرمرد گفت نان و پنير و مرغ پخته. اما وقتي سفره را باز كرد، ديديم مرغ نيست. آقاي طالقاني گفتند پس مرغ كو؟ او به طعنه پاسخ داد تا آخوند را ديد پر زد و رفت!

آن پيرمرد در ادامه باز هم با سخنان خود طالقاني را آزرد. اما او باز با روي خوش پاسخ داد و در آخر پيرمرد گفت من را مي‌شناسي؟ ما همكلاسي بوديم. طالقاني گفت چرا زودتر نگفتي؟ گفت مي‌خواستم ببينم آيا با آيت‌الله شدن مغرور شدي يا خير و حالا فهميدم كه نشدي.

«ما معمولا هفته‌اي يك جلسه منزل ايشان بوديم و اخبار هفته گذشته را مرور مي‌كرديم. يك نفر دبير جلسه مي‌شد و 10دقيقه زودتر مي‌آمد و گزارش جلسه قبل را مي‌نوشت. در يكي از جلسات، مسوول جلسه بسيار دير آمد و شروع كرد به گريه كردن و وقتي علت را جويا شديم، گفت وقتي مي‌آمدم راديو گفت پرويز نيكخواه طرفدار حكومت شده است. طالقاني در جواب او گفت بله آقاي نيكخواه آدم مبارزي بود. تمام كساني كه براي خلق مبارزه مي‌كنند مبارزه‌شان ارزشمند است. اما يك مشكلي دارند. وقتي خلق آنها را ترك مي‌كنند، تنها مي‌شوند. او هم چنين شد. اما مسلمان چون به خاطر خدا مبارزه مي‌كند هرگز تنها نمي‌شود و حتي در گوشه زندان خدا با او است و احساس تنهايي نمي‌كند.»

 

چرا طالقاني ديگر مرجعيت ندارد؟

محسن حسام مظاهري

مستندي كه پخش شد و همچنين مجموعه شواهد نيز مويد اين نگاه است كه نسل امروز با انديشه طالقاني بيگانه است. اين نكته از اين نظر مهم است كه طالقاني مخاطب اصلي خودش را جوانان و دانشجويان تعريف كرده بود. اما امروز انديشه طالقاني در بين جوانان غايب است و ما قرار است درباره همين غيبت سخن بگوييم. برگزاركنندگان اين برنامه، اين پرسش را مطرح كرده‌اند كه چرا نسل جوان امروز با انديشه طالقاني بيگانه است؟ اما من مي‌خواهم همين پرسش را به چالش بكشم و بگويم اصلا چرا نبايد اين آشنايي را توقع داشته باشيم.

بر اساس مقدمه‌‌اي كه آيت‌الله طالقاني در ابتداي كتاب محوالموهوم خرقاني نوشته و همچنين انديشه‌ها و رفتارهاي او نشان مي‌دهد او نيز دغدغه نوسازي انديشه ديني داشت و به تبار اصلاح‌طلبان انديشه ديني پيوست. دغدغه‌اي كه در مقابل اردوگاه‌هاي رقيب يعني غرب‌گرايي شكل مي‌گرفت.

مرحوم طالقاني جزو كساني است كه معتقد بود بايد قرآن را به زندگي عادي و روزمره بازگرداند و به همين دليل در زمانه‌اي كه رايج نبود، قرآن را به فارسي نوشت تا براي مردم قابل فهم باشد.

در زمانه مرحوم طالقاني از دهه 20 تا 50 چند اردوگاه رقيب وجود دارد كه سازمان يافته‌اند. براي نوسازي انديشه ديني بايد رقبا را شناخت. اولين رقيب، انديشه‌هاي كسروي بود كه در آن مقطع با اقبال مواجه شد و محورهاي مختلفي دارد. مهم‌ترين محور آن نقد برخي باورهاي ديني و شيعي است.

دومين رقيب، ماركسيست و انديشه‌هاي ماركسيستي است و جوانان هم در آن زمان به اين انديشه‌هاي شرق توجه داشتند. از چند جهت اين جريان تاثير گذاشت؛ يكي اقتصاد بود. شايد براي همين بود كه آيت‌الله طالقاني مالكيت در اسلام را نوشت. مساله ديگر ماركسيست، ماده‌گرايي است كه در گفتار مذهبي در اين دهه برجسته شده بود. نوعي از الحاد است كه نوانديشان ديني به جنگ آن مي‌رفتند. مساله سوم ماركسيست مبارزه است. گفته مي‌شد ماركس مظهر مبارزه است و دين قابليت مبارزه ندارد و در مقابل آن، انديشه نوسازان ديني با آن مقابله مي‌كنند و دليلي كه طالقاني هم پيوند ميان سياست، مبارزه و اسلام را مطرح مي‌كند براي همين است. سومين اردوگاه رقيب، علم‌گرايي بود. براي همين علم‌گرايي به ادبيات مبلغين ديني وارد مي‌شد. اين هم به شكل برجسته در آثار طالقاني و در پرتوي از قرآن ديده مي‌شود و شايد اگر هنگام نوشتن آن كتاب، بيرون از زندان بود و به منابع دسترسي داشت ارجاعات علمي بيشتري هم مي‌كرد.

براي نمونه اشاره او به نظريه تكامل داروين بود كه طالقاني استدلال مي‌كرد با آيات قرآن مغايرت ندارد.

اما ما بايد آثار روشنفكران ديني از جمله طالقاني را درون زمانه خودشان ببينيم. مثلا حالا ديگر نه علمي بودن مساله جوانان است و نه مبارزه. در دهه‌هاي جديد، اردوگاه رقيب عوض شده است. وقتي ديگري تغيير مي‌كند، روشنفكرهاي ديني هم درباره مسائل عرف مثل آزادي سخن مي‌گويند. سازمان انديشه ديني هم تغيير مي‌كند. ما امروز حتي از آن هم عبور كرديم. باز مي‌گرديم به پرسش جلسه: چرا طالقاني ديگر مرجعيت ندارد؟ مگر ما همان جامعه هستيم؟ مگر پرسش‌ها، پرسش‌هاي آن جامعه است؟

اكنون در زمانه‌اي هستيم كه خوانش‌هاي متفاوتي درباره حتي الاهيات بيرون مي‌آيد. الان رسانه نسل جوان از تلگراف به تلگرام رسيده است. الاهيات جديد آمده، مسائل جديد آمده و چرا فكر مي‌كنيم مي‌توانيم با انديشه‌اي كه دهه 30 و 40 شكل گرفته پاسخ مسائل امروز را بدهيم؟

با اين حال نبايد اين انديشه را شكست‌خورده و به تاريخ پيوسته بدانيم. نبايد نگاه ايستا داشت و انتظار داشت آثاري كه براي نسل قبل نوشته شده همچنان پاسخگو باشد. اما آنچه از ميراث آنها مي‌توانيم بياموزيم روش آنهاست. همچنانكه آنها توانستند رقيب و ديگري زمانه خود را بشناسند و با آن رقابت كنند ما امروز هم بايد اينچنين عمل كنيم. براي نسل امروز و جامعه امروز كه انتظارات جديد از دين و نياز به ادبيات جديد دارد.

 

آيا بايد نسبتي بين نسل جوان با طالقاني باشد يا نباشد؟

عباس كاظمي

وقتي از من دعوت شد اينجا صحبت كنم از خودم پرسيدم چه نسبتي دارم با اين جمع و با آقاي طالقاني؟ من متولد 52 هستم و طبيعتا در زمان انقلاب يادم است عكس آقاي طالقاني روي ديوار خانه ما بود، اما بعد فراموشش كردم. احساس مي‌كنم نسل من نسلي است كه با يك وعده‌هايي انقلاب 57 را جلو برد. براي من مهم است كه نسل من كه قديمي است چه ارتباطي دارد با آقاي طالقاني؟ بايد پرسيد در اين زمانه چگونه بايد با انديشه‌هاي انقلابي و افراد بزرگي مثل طالقاني رابطه برقرار كرد؟ آيا بايد نسبتي بين نسل جوان با طالقاني باشد يا نباشد؟

اما سوالي كه برگزاركنندگان اين برنامه مطرح كرده‌اند، نشان مي‌دهد اين پرسش برآمده از ذهن نسل قديمي است كه نگران ميراثي است كه دارد فراموش مي‌شود. نشان مي‌دهد انديشه‌اي كه پشت اين پرسش است چه تمنا و آرزوي از دست رفته‌اي دارد. آيا اصلا پديده نسل مهم است؟ من مي‌گويم نه. اصلا برساخته مهمي در جامعه‌شناسي نيست. برساخته رسانه‌هاست. يك ذات‌گرايي براي نسل قائل شدند. ولي ما نمي‌توانيم همه دهه هشتادي‌ها را در يك گروه قرار بدهيم و بگوييم يك‌جور فكر مي‌كنند. من به عنوان جامعه‌شناس كانسپت نسل زد را قبول ندارم. ويژگي‌هاي ذاتي يكساني ندارند. بله هر نسلي شخصيت‌هاي نسلي و قهرمانان خودش را دارد. در برخي دوره‌ها اين شخصيت‌ها فراگيرتر بودند. اما امروزه به دليل تكثر ديگر نمي‌توان شخصيتي را پيدا كرد كه به اندازه مثلا شريعتي فراگير شده باشد.

بعد از انقلاب يكي از آرمان‌ها فرزند صالح بود. از روزي كه اين آرمان روي ديوارها نقش بست آرام آرام كمرنگ‌تر شد. اسلام آرماني آيت‌الله طالقاني با اسلام اجرا شده تفاوت دارد. اسلام آرماني هنوز زيباست ولي مردم در حال زندگي با اسلام اجرا شده هستند و اين دوگانه را درك مي‌كنند و اين تجربه بي‌تاثير نيست در اينكه قضاوت متفاوتي داشته باشند.

در دهه هفتاد به اسلام دموكراتيك باور داشتيم، اما ضربه‌هايي كه گفتمان اصلاح‌طلبي خورد باعث شد دوباره گفتمان چپ حاكم شود. فشارهايي كه حاكميت وارد كرد، گفتمان‌هاي روشنفكران ديني را به حاشيه برده و آن واسطه را حذف كرد. بنابراين جامعه به سمت جامعه سكولار در حركت است. شما الان با نسل جديد ديگر با زبان ديني نمي‌تواني صحبت كني. زبان ديني به حاشيه رفته و در گروه‌هاي خاص قرار گرفته و اما ديگر زبان جامعه نيست. در آرمان جامعه ديني امور دنيوي پست است. اما حالا نسل جوان، انسان معمولي و روي زمين مي‌خواهد. نسل جديد دنبال يك زندگي معمولي است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها