آنچه جامعهشناسان تا به امروز متفقالقول درباره حوادث 1401 گفتند اين بود كه آن حوادث برونريز انباشت مطالباتي است كه در طول سالها ناديده گرفته شده كه بخش عمدهاي از اين ناديده گرفتن مطالبات مربوط به خواستههاي زنان بوده است.
اما آنچه از دل آن حوادث بروز و ظهور كرد اين بود كه زنان به دنبال برداشتن حجاب يا به تعبيري حجاب اجباري بودند اما پس از گذشت دو سال از آن حادثه مشخص شد كه مطالبات زنان خيلي فراتر از حجاب است و همچنان اين مطالبات ناديده گرفته ميشود.
جبار رحماني، استاد دانشگاه و جامعهشناس در گفتوگو با «اعتماد» به اين موضوع اشاره دارد كه مساله 1401 را بايد از چند وجه ديد، اينكه آيا يك حادثه ناگهاني بود يا حادثهاي بود كه از دل تحولات و رخدادها و انباشت وقايع قبلي شكل گرفته كه به نظر گزينه دوم محتملتر است.
اين گفتوگو را بخوانيد.
به نظر شما تجربهاي كه جامعه در سال 1401 پشت سر گذاشت باعث رشد و آگاهي آن شد؟
ببينيد مساله 1401 را از چند وجه ميتوان ديد؛ اينكه آيا خودش يك حادثه ناگهاني بود يا حادثهاي بود كه از دل تحولات و رخدادها و انباشت وقايع قبلي شكل گرفته بود كه من فكر ميكنم حالت دوم بهتر است. يعني آنچه كه در سال 1401 در آن جنبش در ايران رخ داد، يك برونريز و يك آشكارشدگي براي مجموعهاي از تغييرات و تحولات و انباشتي از نارضايتيها در جامعه ايراني بود كه آنجا خودش را نشان داد و به هرحال معمولا جنبشهاي اجتماعي گاهي اوقات شكل ضمني و ناپيدا دارند و در بطن و مويرگهاي جامعه رخ ميدهند و تغييراتي كه دارند ايجاد ميكنند، جامعه به دنبال تغييراتي ميرود و از آن طرف هم اين جنبشها گاهي اوقات فرصتي براي آشكار شدن و بيرون آمد دارند. يعني هميشه جنبشهاي اجتماعي يك دوره مخفي يا اصطلاحا خاموش دارند و يك دوره آشكار و روشن و فعال به تعبيري مثل آتشفشان دارند.
بخش زيادي از آنچه كه در آن جنبش رخ داد همان تغيير ضمني بود كه در جامعه ايراني، در مساله جنسيتي و نارضايتي از سياستهاي جنسيتي در ايران وجود داشت و طي اين دهههاي اخير بهشدت انباشت شده بود و هر ازچند گاهي به شيوههاي مختلف و در سطحهاي خيلي خرد خودش را نشان ميداد؛ اما در آن جنبش توانست به شكل فراگيري خود را نشان دهد، در چنين فرصتهايي ساير نارضايتيها و انباشتها، ميل به تغيير در جامعه و آرزوي تغيير در جامعه هم ممكن است خودش را به آن تلاقي برساند و نهايتا در آن جنبش بخشي از اقليتهاي مذهبي و اقليتهاي فرهنگي هم همراه و همراستا شدند.
اگر آن اتفاق را به منزله تغيير در نظر بگيريم، اين تغيير با جامعه چه كرد؟
همانطور كه پيشتر هم گفتم دليل آن حوادث را به موضوع حجاب مرتبط كردند اما مساله اصلي بحث جنسيت بود كه چالش جدي را به وجود آورد و موضوع مهم و اساسي اين است كه چه كسي حق تعيين پوشش را دارد؟ آيا بايد صرفا با يك الگوي بالادستي اين كار را كرد يا جامعه حق تصميمگيري براي خودش را دارد و آيا حق دارد الگوهاي متكثري را داشته باشد كه جامعه به دنبال آن الگوي متكثر است. اين دو با مبادي و مباني سياستگذاري فرهنگي در ايران مغايرت دارد. اما نكته اصلي اين است كه يك بخشي از جنبشها آگاهي جامعه است اما بخشي ديگر يك نوع بازسازي جامعه و تغييري است كه نهادينه ميشود و جامعه حداكثر تلاش خودش را براي آن ميكند؛ به همين خاطر در آن جنبش مهمترين مساله اين بود كه همه آن تغييرات در جامعه نسبت به اين دو عنصر تبعيض و سياست جنسيتي بود، كه بخش زيادي از آن آشكار و بخش زيادياش در جامعه مستقر شد يعني جامعه يك نوع پوستاندازي كرد و نگاه جامعه به مساله زن و حجاب بعد از آن جنبش تا حد زيادي تغيير كرد.
همانطور كه ميدانيد زنان نقش پررنگي در اتفاق 1401 داشتند فكر ميكنيد اين نقش همچنان پررنگ بماند؟
پاسخ اين پرسش را ميتوان اينطور بيان كرد كه در آن جنبش آگاهي جامعه ازموضوع «تغيير» رشد پيدا نكرد اما مشروعيت اين تغييرات نهادينه شد و جامعه اين تغييرات را پذيرفت و به همين خاطر هم شما حتي در عرصه آييني اين تغيير را ميبينيد و حتي جامعه مذهبي هم به آن واكنشي نشان نداد. لذا اين جنبشها را بايد از اين منظر ديد كه چه تغييري را در جامعه نهادينه ميكنند و مشروعيت به آن ميدهند و جامعه به عبارتي تغيير مسير خودش را نسبت به برخي پديدهها آنجا اعلام ميكند و من فكر ميكنم اين جنبش بيش از همه، معطوف به زندگي روزمره خود جامعه بود، جامعه در اين فوراني كه پيدا كرد توانست اين تغيير را در خودش نهادينه كند.
از سوي ديگر، تغييرات، فارغ از اينكه بخواهيم آنها را مثبت ببينيم يا منفي، بهشدت متنوع و متكثر بودند و به همين دليل به اين سادگي نميشود حكم كلي داد، اما آنچه كه مشخص است اين است كه جامعه خواستار تغيير بود. وقتي حجم بالايي از بخشهاي جامعه ايراني در يك جنبش شركت ميكنند، نشان ميدهد كه اين بخشها با اين تغيير موافق هستند و خواهان آن هستند. لذا به يك تعبيري مساله هويت، سبك زندگي و تغييرات آن است و اينكه فرصت انتخاب جامعه و اعضاي جامعه براي اين سبك زندگيها و هويتهايشان به رسميت شناخته شود بالاخص در حوزه جنسيتي و حجاب، اين تغييري بود كه در جامعه رخ داد و جامعه اين را قبول كرد. حالا از كجا ميتوان پي برد كه جامعه براساس گزارشهاي موجود قبول كرده؟ از آنجايي كه بخشهاي سنتي و مذهبي جامعه هم در موارد بسياري اين تغيير را پذيرفتند و با آن همراهي كردند. يعني در اين جنبش اين نبود كه بخش سكولار جامعه خواهان تغيير حجاب باشد. در اين جنبش، بخشهايي از قشر مذهبي هم همراهي كردند. نه به اين معني كه خودشان بيحجاب شوند، بلكه به اين معني كه ميگويند حجاب مسالهاي است كه آدمها حق انتخاب دارند. پدران و مادران مذهبي و سنتي و محجبه كنار دختران با سبك جديد پوشش قرار گرفتند و با آنها همراهي كردند.
در جنبش 1401 نميشود گفت زنان نقش بيشتر يا عاطفي خيلي بيشتري داشتند. درست است كه كل جامعه مسالهشان زنان بود اما اينطور نبود كه تنها زنان در عرصه باشند. خانوادهها و بخشهاي مختلف جامعه و تمام واحدهاي اجتماعي درگير آن بودند و بر آن مساله ايستادگي كردند. به تعبيري جنبشي كه مربوط به قشر خاصي باشد، نبود بلكه جنبشي بود كه كل بخشهاي جامعه را در تمام بخشها و واحدهايش درگير كرده بود، به همين خاطر هم امكان اثرگذاري وسيع داشت.
تغيير عمدهاش در مناسبات، درست است كه ظاهرا پوشش زن بود، اما مساله اصلي در آن جنبش تغيير در بخشي از محفوظات يا الگوهاي رايج جامعه در حوزه جنسيت است. اين است كه جنسيت با يك سيستمي از تفاوت، تفكيك و تبعيض همراه بود، در آن جنبش بخش زيادي از مساله به چالش كشيده شد و نشان داد جامعه ديگر آنطور فكر نميكند. اتفاقا مثلا در مورد تبعيض جنسيتي كه در مورد ارث، حقطلاق و به رسميت شناخته شدن حق تصميمگيري و انتخاب كه در ايران داريم، پيمايشهاي بعد هم نشان داد كه اصلا اينطور نيست و نزديك به 84درصد جامعه ايران موافق اين نيستند كه براي پوشش زن يكي ديگر تعيين تكليف كند؛ حتي اگر موافق خيلي از نوع پوششها نباشد اما ميگويد اين مساله خودش است و ديگران و حاكميت حق تعيين تكليف ندارند. اين خيلي مهم است؛ به همين خاطر بايد اينطور ببينيم.
اتفاقا جنبش 1401 تنها جنبشي بود كه دستاورد عيني و ملموس براي تغيير در جامعه داشت. چون جنبش سبك زندگي بود، جنبش قواعد بنيادين تفكيك جنسيتي در جامعه ايراني بود، جنبشي بود كه از دل مجموعهاي از تحولات ريز و مستمر و مداوم و عيني و گاه پنهان در جامعه ايراني نسبت به تبعيضهاي جنسيتي بود و به همين خاطر آن جنبش، جنبش خيلي موفقي بود و جامعه براي اولينبار توانست بخشي از حريم و حقوق خودش را از ساختار حاكميتي پس بگيرد و به نظر من جامعه طعم برنده شدن را يكبار در جنبش در اين نيم قرن اخير چشيد.
قاعدتا وقتي كه مساله تبعيض جنسيتي كمرنگ شود و امكان فرصت به زنها هم داده شود، حالا فرض كنيد فردا اين تبعيضها در حوزه مذهب، قوميت، خردهفرهنگها و سبكهاي زندگي و غيره هم كاهش پيدا كند، جامعه بخش زيادي از انرژياش را كه به خاطر اين تبعيضها و سركوبهاي ناشي از اين تبعيض از دست داده بازيابي ميكند و جامعه ميتواند پويايي و تحولات بيشتري را نشان دهد و يك تغيير بزرگ همين تغيير در جامعه است و هم ايجاد فرصتهاي جديد براي مشاركت نيروهاي جديد است. اينطور ببينيمش به نظرم ميرسد اتفاقا آينده ميتواند ظرفيتها و پتانسيلهاي بسيار بيشتري داشته باشد، چون بخشي از مكانيزم تبعيض كه در قالب جنسيت، قوميت، مذهب و غيره نهادينه شده، وقتي كم و كمرنگ و ضعيف شود و برداشته شود، بخشي از نيروي جامعه آزاد ميشود و شما يك فرصت و پتانسيلي براي پويايي، توسعه و تحول جامعه پيدا ميكنيد. حالا اينكه چقدر تحقق پيدا كند ديگر به شرايط بعدياش بستگي دارد.