گزارشِ مراسم يادبود نويسنده و مترجم فقيد
اقليدي، اهل جهانشهر آزاد آينده است
چهارشنبه گذشته جمعي از اهالي فرهنگ و هنر گردهم آمدند تا دو روز پس از خاكسپاري محمدابراهيم اقليدي، ياد و خاطره او را گرامي بدارند. به گزارش گروه هنر و ادبيات «اعتماد» مراسم يادبود محمد ابراهيم اقليدي، مترجم، محقق و مترجم «هزار و يكشب» كه يكشنبه گذشته در 76 سالگي از دنيا رفت، روز چهارشنبه 28 شهريور با حضور جمعي از نويسندگان، شاعران و اهالي فرهنگ و هنر در مسجد اميرالمومنين مرزداران تهران برگزار شد. در اين مراسم ابتدا عليرضا بهنام، شاعر و مترجم با بخشي از ترجمه ابراهيم اقليدي از «هزار و يكشب» را خواند. او در ادامه با «منحصربه فرد» خواندن زيست اين مترجم فقيد گفت: ابراهيم اقليدي در زندگي شخصي بسيار صريحاللهجه بود و هرگز در برابر هيچ قدرتي سر خم نميكرد. او حافظهاي بينظير داشت و هر كدام از ما كه چيزي را از ياد ميبرديم اگر از او ميپرسيديم اگر به خاطر داشت با جزييات توضيح ميداد. در طول پنج دهه كار فرهنگي خود بسيار بيش از توان يك انسان كار كرد و هرگز كسي او را بيكار نديد. بهنام گفت: در زمينه ترجمه كه شناختهشدهترين بخش فعاليت ابراهيم اقليدي است، ما با دهها عنوان اثر روبهرو هستيم كه طيف گستردهاي ميسازد و در ميان آن از آثار شاخص فلسفه و علوم سياسي تا منابع باستاني و كتابهاي اسطورهشناسي و از رمانهاي شاخص و روزآمد ادبيات جهان تا آثار شاخص ادبيات كودك و نوجوان را دربر ميگيرد. اقليدي كه به سه زبان عربي، انگليسي و فرانسه تسلط داشت در انتخاب آثار بيش از آنكه بازار را در نظر بگيرد، به پر كردن جايي خالي در فرهنگ فارسيزبان فكر ميكرد. براي مثال وقتي به سراغ ترجمه رگتايم دكتروف رفت كه هنوز ترجمه اين دسته از نويسندگان در ايران باب نشده بود و مترجمان ديگر هنوز به نسل پيشين ادبيات انگليسي نظير همينگوي اقبال داشتند. او «ترجمه هزار و يكشب» را «اثري سترگ و ماندگار در تاريخ ايران و نقطه تلاقي كارنامه ترجمه اقليدي با كارنامه او در مقام پژوهشگر» دانست و گفت: او همزمان با ترجمه اين اثر، آن را با نسخههاي تصحيح انگليسي و فرانسه تطبيق داد، كاستيهاي متن را به آن افزود و با مقدمهاي عالمانه و حاشيهنويسيهاي بينظير راهي نو در پژوهشهاي روايتشناسي باز كرد كه خود ميتواند به عنوان كتابي مستقل مورد استفاده پژوهشگران قرار بگيرد. بهنام در پايان با اشاره به ويرايش صدها جلد كتاب معتبر و دانشگاهي توسط اقليدي خاطرنشان كرد: اين حجم از كار دقيق و سخت باعث ميشود كه ابراهيم اقليدي به نامي ماندگار در فرهنگ ايران زمين تبديل شود. در بخش بعدي برنامه محمد قاسمزاده، رماننويس و پژوهشگر ادبي در جايگاه قرار گرفت و با اشاره به درگذشت ابراهيم اقليدي گفت: به نظر من ابراهيم از نوادر بود و علت اين يگانه بودنش هم اين است كه به يك عرصه اكتفا نكرد و به همه جوانب فرهنگ سر كشيد. علت ديگرش ميزان مطالعات او بود كه بسيار بيشتر از يك انسان معمولي بود. خيلي از ما كه نسل دهههاي سي و چهل بوديم با چراغ بيرون زندگي كرديم و راه را روشن كرديم، ابراهيم با چراغ درون زندگي كرد و اين چراغ درون گرفتاري ابراهيم بود، چون هرگز اجازه نداد آنچه از دانش اندوخته بود را نشان دهد. اگر قرار بود اهل خودنمايي باشد ميتوانست بيشتر از بسياري از نامداران اثر توليد كند. گاهي كتابي را ترجمه ميكرد و بعد كنار ميگذاشت نه به اين دليل كه ترجمه اشكالي داشته باشد، كمالگرايي به او اجازه نميداد تن به انتشار آن اثر بدهد. چند روز پيش به آقاي بهنام گفتم ابراهيم كتاب خر طلايي اثر آپولونيوس را كه قديميترين رمانس جهان است ترجمه كرد و در منزل من جا گذاشت. بعد كه به او گفتم جواب داد «ولش كن.» ترجمهاي دقيق و بسيار موشكافانه است و من گفتم كه اين امانت ابراهيم نزد من است. چه بسيار آثاري كه همينطور گذاشت و گذشت. اين يگانگي ثمره بيش از پنج دهه تامل در درون خودش بود. قاسمزاده در ادامه افزود: همه ما گذشتهاي داريم كه نميتوانيم به آن غلبه كنيم اما ابراهيم كسي بود كه بر گذشتهاش غلبه كرد. گاهي به اشعار جوانان چنان دقتي نشان ميداد يا جريانهاي جديد در ادبيات جهان، چنان دقتي ميكرد كه من حيرت ميكردم. ما همه در برابر نام ابراهيم اقليدي سر فرود ميآوريم و به او تعظيم ميكنيم. شهرام اقبالزاده نويسنده و شاعر نيز با بيان خاطراتي از دوستي خود با ابراهيم اقليدي گفت: من عنوان يادداشتي كه براي او نوشتم را گذاشتم «كسي كه لنگه ندارد» به اين دليل كه او دومي نداشت، نه بهتر و نه بدتر. او در بيان شجاعت و صراحت داشت و مرز مقدسي نميشناخت. هميشه سياسي بود اما هيچكس نتوانست او را به حزبي جلب كند، اما چنان تعهد اجتماعي داشت كه هميشه با شور و با عاطفه از عدالت حرف ميزد و ما كه دوستش بوديم گاهي از صراحتش ميرنجيديم. ملاحظه هيچكس را نميكرد اما قلب مهرباني داشت. اقبالزاده ادامه داد: ابراهيم حقوقدان بود و ميتوانست قاضي يا وكيل بشود كه اين مشاغل به دليل اين همه جرم و جنايت در اين مملكت مشاغل پولسازي هستند. اما دنبال عشقش رفت كه ادبيات و فلسفه بود. با عشق زندگي ميكرد و با عشق از اين جهان رفت.
در بخش ديگري از اين مراسم، عباس مخبر، مترجم در جايگاه قرار گرفت و با اشاره به سابقه طولاني دوستي خود با اقليدي درباره شخصيت اين مترجم فقيد گفت: ابراهيم آدم خودويژهاي بود، مترجم توانايي بود، من خودم دستكم در دو تا از كارهاي او ناگزير بودم در كار خودم از آنها نقلقول كنم. يكي از كارها و روزها اثر هسيود و يكي هم دنياي قصهگويي اين دقت نظر را به شدت لمس كردم. دوستان ميدانند كه ما مترجمها وقتي لازم ميشود از ترجمه كس ديگري نقلقول كنيم هميشه اين مشكل را داريم كه ميگوييم اگر من بودم شايد اين را بهتر ترجمه ميكردم و اغلب متن را كمي عوض ميكنيم و در پانوشت مينويسيم برداشت از ترجمه فلاني با اندكي تغيير، ولي ترجمه ابراهيم ترجمه درخشاني بود به خصوص در كارها و روزها طوري بود كه من براي خانمم ميخواندم و ميگفتم ببين چقدر خوب ترجمه كرده و بدون يك كلمه تغيير از ترجمه او استفاده كردم. او در پايان گفت: ابراهيم آدم نيك، صريح و شريفي بود كه به نظر من خدمات فرهنگي بسيار ارزندهاي كرده است و كارهايش ماندگار خواهد بود. در بخش بعدي شاهرخ تندروصالح نويسنده و پژوهشگر براي صحبت درباره ابراهيم اقليدي در جايگاه حاضر شد و گفت: كار ابراهيم اقليدي در هزار و يكشب بيهمتاست و اگر آنطور كه بايد و شايد به آن پرداخته نشد، به دليل چيزي بود كه من اسمش را ميگذارم ذائقه دولتي. وقتي اين كتاب منتشر شد كساني كه در كارهاي دولتي خودشان را جلو مياندازند، رفتند پشت ترجمه شخص ديگري كه با ويژگيهاي مدنظر دولتها همخواني بيشتري داشت و اين موجب شد كه از كار بزرگ ابراهيم آنطور كه درخور آن بود تجليل صورت نگيرد. تندروصالح در ادامه افزود: اين قدرشناسي و ناسپاسي كه ميگويند در ايرانيها هست و جمالزاده قبل از همه از آن ناليده موجب شد كه به نويسنده و پژوهشگري مثل ابراهيم اقليدي سكوت تحميل شود. حالا كه مجامع آكادميك بعد از مرگ شروع ميكنند به تسليت گفتن ديگر فايدهاي ندارد. ما از كسي تسليت نميپذيريم چون آدمي مثل ابراهيم اقليدي ماندگار است و هرگز نميميرد. سخنران بعدي مراسم عباس عارف شاعر، نقاش و دوست دوران دانشجويي اقليدي بود كه در ابتداي سخنانش از حضار درخواست كرد به احترام «روح هميشه حاضر ابراهيم اقليدي» بهپا خيزند و يك دقيقه سكوت كنند. سپس عارف در سخناني با اشاره به ويژگيهاي انديشه اقليدي چنين گفت: جايگاه بلند اقليدي از آنجاست كه دانش او نه بر پايه علم حصولي بلكه بر پايه موهبتي بود كه از درون مايه ميگرفت. عارف در ادامه افزود: شناخت ابراهيم از كتاب مقدس يكي از آموزگاران اصلي اين مرد يگانه بود. او ميدانست كه تفاوت قرآن، انجيل و تورات در توالي تاريخي حوادث نيست درك والايش او را هدايت كرده بود به معناي نهفته در آيه در ابتدا كلمه بود، كلمه نزد خدا بود از انجيل يوحنا. او به كلمه ارج ميگذاشت. اگر دقت كنيد ترجمههاي ابراهيم اقليدي از آثار دوره جوانياش مانند قصههاي آفريقا تا هزار و يكشب تغيير كرده بود، درحالي كه هر كس جاي ابراهيم اقليدي بود در اسير كليشه خود شدن استاد ميشد اما چيزي كه او را نجات داد نسبت وجودياش با حقيقت زبان و فرهنگ بود. آن نسبت وجودي كه ابراهيم با معنويت و حقيقت زبان و فرهنگ در نسبت به كتابهاي مقدس و اساطير ايراني برقرار كرده بود را من در كمتر مترجمي سراغ دارم. آنها كه فلسفه خواندهاند، ميدانند كه دانش استحصالي يا حصولي آن است كه ميآموزيم و او بسيار آموخته بود در هر زمينهاي كه صحبت ميكرديم سند ميآورد يا از حافظه به شيوهاي صحبت ميكرد كه ميديدي حضوري در پشت حضور جسماني اين مرد هست كه آن روان فرهنگي است. ابراهيم فرهنگي داشت كه در او تهنشين شده بود و به زبان تبديل شده بود. علم حضوري به زبان تبديل شده ابراهيم آينه آيين فرهنگي، ملي و جهانيشده اوست و از اين رو ابراهيم به جهانشهر آزاد آينده تعلق دارد. «همه در بند راه و كاري نيست/ همه وابستگي و تقليدي است/ هر از اقليم اهل اقليم است/ آنكه از ناكجاست اقليدي است» رامين بهنيا، شاعر هم در جايگاه قرار گرفت و شعري قرائت كرد. در پايان مراسم، ثريا اختري، همسر زندهياد ابراهيم اقليدي از حضار تشكر كرد و با بيان خاطراتي از آخرين روزهاي اين پژوهشگر و مترجم ياد او را گرامي داشت. در اين مراسم جمع كثيري از نويسندگان و هنرمندان حضور داشتند كه از آن ميان ميتوان به ميترا الياتي، اسداله امرايي، اسدالله شعباني، حجت بداغي، آتوسا زرنگارزاده شيرازي، سعيد طباطبايي، رضا عابد، فروغ سجادي و... اشاره كرد.