آبادان، پايان محاصره
مرتضي ميرحسيني
پيشبينياش نميكردند. نه همه، اما در تابستان 1360 و در يك سالگي جنگ بسياري نميديدند كه روند درگيريها رو به تغيير است و ايران مهياي آزادسازي مناطق اشغالي ميشود. ميگفتند جنگ گره خورده است و چشماندازي از تغيير در موازنه قواي دو طرف ديده نميشود. راديو اسراييل، به نقل از محافل رسانهاي امريكا ميگفت «پس از يك سال اشغال قسمتي از خاك ايران به دست عراقيها، جنگ همچنان بينتيجه ادامه دارد. نه دورنمايي از پيروزي در ميدان جنگ ديده ميشود، نه اميدي به آتشبس هست. بغداد از ترس تلفات فراوان جرأت يك حمله همهجانبه را ندارد و دولتمردان متعصب ايران هم ضعيفتر از آن هستند كه اشغالگران را از خاك خود بيرون كنند.» حتي خود بعثيها - كه ميدانستند زمينگير شدهاند و از پيشروي عاجز هستند - باور كرده بودند كه ما امكان اجراي عمليات بزرگ و عقبراندنشان را نداريم و مطمئن بودند كه كاملا بر مناطق اشغالي مسلط شدهاند. عمليات ثامنالائمه كه در نخستين روزهاي پاييز 1360 به اجرا درآمد و به شكست حصر آبادان انجاميد، همه اين پيشبينيها و گمانهزنيها و باورها را بياعتبار كرد. اين عمليات با شناسايي كامل مواضع دشمن و تقويت روحيه و انگيزه نيروهاي رزمي خودي شروع شد. به قولي «ما دشمن را كاملا ميشناختيم. حتي وقتي خمپارهاي شليك ميكردند، ميفهميديم مسوول قبضه شليك كرده يا كسي ديگر. تعداد سنگرهاي تيربار، محل دقيقشان و ساعت تعويض نگهبانها را هم ميدانستيم. روحيه نيروها در اوج بود.» و هرجا چند رزمنده دور هم جمع ميشدند، از نزديكترين فرمانده ميپرسيدند كه چرا به دشمن حمله نميكنيم؟ همچنين نيروهاي جهاد سازندگي در كاري انصافا بزرگ صد كيلومتر جاده ساختند و بيشتر از صدوبيست كيلومتر خاكريز حفر كردند. هدف اين بود كه در حملهاي همهجانبه عراقيها را به آن سوي كارون، به غرب رود عقب بزنيم و «در پايان عمليات هيچ عراقي و تجهيزات عراقي در شرق كارون نباشد مگر اسير يا غنيمت.» همين روش، يعني حمله از چهار محور بود كه عراقيها را غافلگير كرد و- در كنار عوامل ديگر - عامل برتري ما شد. دشمن از تجربيات قبلي، درگيري محدود در يك محور را به ياد داشت. در مهر 1360 و شرق كارون نيز فقط براي دفاع از يك محور آماده بودند و فكرش را هم نميكردند در نبردي چنين گسترده درگير شوند، اما شدند. البته به جنگ ايستادند و بدون دفاعي تمامعيار از مناطق اشغالي پا پس نكشيدند. آتش سنگيني روي نيروهاي ما ريختند و بعد هم بخشي از قواي مستقر در خوزستان را از نزديك اهواز- براي پشتيباني از قواي درگير با نيروهاي ما- به ميدان نبرد فرستادند. خلاصهاش اينكه هرچه داشتند رو كردند تا در شرق كارون بمانند. سرسختي نشان دادند. حتي دو روز نخست، به تلفاتي هم كه ميدادند بياعتنا ماندند. اما رفتني بودند و بايد ميرفتند. سرانجام ششم مهر، شكست را پذيرفتند و ميدان را خالي كردند. محاصره آبادان شكست و بخش وسيعي از خاك كشور ما آزاد شد. پيروزي بزرگي بود. آنقدر بزرگ كه بسياري- تا چند روز پس از پايان عمليات- باورش نميكردند. نيويورك تايمز نوشت «ايران ميگويد محاصره آبادان را شكسته، اما عراق اين ادعا را دروغ ميداند و اعلام كرده است با فشار ايرانيها فقط بخشي از نيروهايش عقبنشيني تاكتيكي كردهاند.» بيبيسي هم گفت «برخلاف ادعاي ايرانيها، محاصره شهر آبادان تنگتر از گذشته شده است.» اما واقعيت انكارشدني نبود. ابتدا خود بعثيها به اكراه به آن معترف شدند و بعد هم رسانههاي بزرگ به آن پرداختند. گاردين نوشت «اين شكست براي عراق بيش از يك عقبنشيني نظامي است. يك شكست سياسي و نظامي كامل است.»