وقتي ارتش ايران تانك دشمن را تعمير كرد
مرجان يشايايي
فيلم كيميا با تهيهكنندگي هارون يشايايي، پدرم، و كارگرداني احمدرضا درويش كه بعدها از بهترين فيلمهاي دفاع مقدس شناخته شد، در جنوب فيلمبرداري شد. قصه زندگي خانم دكتر متخصص زنان، با بازيگري زندهياد بيتا فرهي كه در روزهاي آغازين حمله عراقيها به خرمشهر، در اتاق عملي كه زير بمباران دشمن بود، جان نوزاد را نجات ميدهد اما مادر از بين ميرود. خانم دكتر ناچار ميشود دواندوان از راه نخلستانها و زير تعقيب يك تانك عراقي با نوزاد در بغل فرار كند و نزد برادرش، رضا كيانيان، در مشهد برود. پدر نوزاد دختر، با هنرنمايي زندهياد خسرو شكيبايي، به دست عراقيها اسير ميشود و سالها همه از او بيخبر ميمانند. بعد از اتاق عملي كه بر اثر حمله عراقيها تقريبا ويران ميشود، صحنه تعقيب تانك از اولين صحنههاي فيلم بود.
پيش از عزيمت گروه فيلمبرداري به جنوب، آخرين كنترلها انجام شد تا رسيديم به صحنه تعقيب و گريز تانك. همه گروه يكصدا عقيده داشتند بايد يك تانك ايراني از ارتش قرض بگيريم و دو- سه جايش آرم عراق بزنيم و فيلمبرداري را جلو ببريم كه پدر مخالفت كرد و گفت: «اين فيلم بيشتر از يك اثر سينمايي، دين همه ما به اين سرزمين و رزمندگان و شهدايي است كه از جان خودشان گذشتهاند براي اين آب و خاك. هيچ نقصي را نميپذيرم.» با مخالفت تهيهكننده، قرار شد با نيروي زميني ارتش تماس و از آنها كمك گرفته شود. بعد از تماس و تشريح ماجرا، نيروي زميني اطلاع داد ما تانك عراقي نداريم، اما ميتوانيم تانك ايراني دراختيارتان بگذاريم. يشايايي باز هم مخالفت كرد: «پس بگرديد تا پيدا كنيد. اين مردم ۸ سال جنگيدهاند و تانك ايراني را از عراقي تشخيص ميدهند. نميخواهم به شعور اين آدمها توهين كنم.»
نيروي زميني ارتش شروع كرد به جستوجو براي پيدا كردن تانك عراقي و بعد از چند روز خبر دادند، يك تانك عراقي را در دشت آزادگان پيدا كردهاند، اما داغان و سوخته و زمينگير است و نميشود تكانش داد. دوباره تيم نفس راحتي كشيدند كه تانك عراقي نداريم و خلاص! و دوباره هارون يشايايي مداخله كرد: «خب تكانش ميدهيم. با ارتش تماس بگيريد كه تانك عراقي را تعمير كنند و راهش بيندازند.» ارتشيها گفتند كار سختي است و ما تابه حال تانك دشمن را تعمير نكردهايم و مكانيكهاي ما اين تانك را نميشناسند، اما باز هم اصرار از سوي تهيهكننده كه تانك سر صحنه بايد عراقي باشد. سرتان را درد نياورم. ظرف چند روز، قرارداد تعمير تانك عراقي با نيروي زميني ارتش بسته شد، با يك شرط مهم كه كار بايد شبانهروزي و بدون يك روز وقفه تا پايان ادامه پيدا كند. روز بعد، گروه مهندسان مكانيك نيروي زميني براي تعمير تانك عازم جنوب شدند، تانك را پياده كردند و نقشهاش را كشيدند و دوباره سوارش كردند. طبق قرار كار بيوقفه ادامه پيدا كرد تا روزي كه تانك شد عين روز اول و توانست حركت كند. صحنه تعقيب و گريز تانك در نخلستانهاي اطراف اهواز با هنرنمايي بيتا فرهي فيلمبرداري شد. بعد از آن، خسرو شكيبايي رو به پدر كرد و گفت: «حالا ميخواهيد با اين تانك چه كنيد؟» و يشايايي پاسخ داد: «هيچ، ميبخشم به همانها كه تعميرش كردند. خودشان ميدانند و تانكشان!»
فيلم كيميا با افت و خيزهاي فراوان به پايان رسيد و درخشيد و سخت مورد تحسين قرار گرفت. قبل از اكران در سينماها، تهيهكننده در يك اكران خصوصي فرماندهان و رزمندگان دفاع مقدس و خانوادههايشان را دعوت كرد تا اولين كساني باشند كه فيلم را ميبينند. در صحنه پاياني پدر از بند دشمن رسته طي نامهاي پراحساس جگرگوشهاش را به بيتا فرهي كه حالا حكم مادر او را پيدا كرده و با هم زندگي ميكنند، ميسپارد و از زندگي آنها بيرون ميرود، در روز اكران خصوصي اين متن پاياني اشك بسياري از حاضران در سالن سينما فرهنگ را كه برخي ۸ سال تمام با خطرناكترين شرايط در جبهه جنگيده بودند، جاري كرد. در پايان مراسم، به همراه پدر براي بدرقه مهمانان ايستاده بوديم كه يكي از فرماندهان دفاع مقدس جلو آمد و دست پدر را صميمانه فشرد و رويش را بوسيد و گفت: «شنيده بودم در صحنهاي از فيلم يك تانك عراقي وجود دارد. باور نميكردم توانسته باشيد تانك عراقي پيدا كنيد. آماده بودم تا اگر تانك ايراني را به جاي تانك عراقي به مردم قالب كرده باشيد، سالن سينما را به هم بريزم و حالا به شما آفرين ميگويم.»