باران كه ميبارد
حسن لطفي
يك روز باراني به دوستي پيام دادم چترها را ببند و بيا زير باران قدم بزنيم! پاسخ داد: سقف خانهام ترك برداشته و درگير قطرات بارانم. گفتم: كاسهاي زير قطراتش بگذار و از صداي برخوردش با كاسه لذت ببر. گفت: گذاشتم اما افاقه نكرد. صدايش شبيه شليك گلولههاي تفنگ به سمت محكومي شد كه چشم بسته منتظر تيرباران است. گفتمهايم و گفتنهايش تمامي نداشت. ميدانستم خانهاي ندارد كه نگران تركهاي سقفش باشد و ميدانست چتري ندارم تا ببندم. اگر هم داشتم آنقدر از هم دور بوديم كه اگر ميخواستيم هم نميتوانستيم شانه به شانه هم زير باران قدم بزنيم. داشتيم دو نگاه متفاوت را به يك اتفاق دنبال ميكرديم. چيزي شبيه از جهات مختلف! منظورم فيلم كوتاه انيميشن فرشيد مثقالي است. فيلمي كه در زمان ده دقيقهاياش نشان ميدهد، اشيا، آدمها و وقايع از ديد انسانهاي مختلف متفاوت است. حتي يك ديوار هم ميتواند براي كساني كه نگاهش ميكنند شكل متفاوتي داشته باشد. (اين را مثقالي در فيلمش تصوير كرده) و بسته به اينكه چه كسي پشت چه ديواري است مفهوم متفاوتي را به ذهن بياورد. (اين هم نگاه من است) براي زنداني در بند ديوار زندان مانع بزرگ رسيدن به آزادي است. براي كسي كه احساس ميكند بيرون از چهارديواري خانهاش گرگهاي گرسنه در انتظار او هستند، ديوارهاي خانه نشانه امنيت و آسايش است. باران هم همينطور است. براي توريستي كه در نزديكي فصل برداشت برنج از شاليزارهاي شمال در زير باران قدم ميزند، ريزش قطرات باران بر ساقههاي برنج رقص زيبايي است كه تماشايش حالش را بهتر ميكند، اما براي شاليكاري كه منتظر برداشت دسترنج خود است اين باران چيزي جز اندوه به دنبال ندارد. اينها را ننوشتم تا در باران و در خياباني بمانم كه عاشق و معشوقي دست در دست هم زير باران عاشقي را قدم ميزنند. هر چند در هر موقعيت و زماني بايد از عشق گفت، اما دلم با كودكان، عاشقان، زنان و مرداني است كه شليك گلولههاي توپ و موشك و بمباران در لبنان و غزه و اوكراين و... تنشان را زخمي، خانههايشان را ويران و عزيزانشان را در گور ميكند. گمانم درد اينها را هر طور كه نگاه كني، درد است. جنگ و صلح را ميتوان از جهات مختلف ديد. اما اگر انسان باشي از هر زاويهاي كه ببيني صلح را بد و جنگ را خوب نميبيني. اگر ديدي يك جاي انسانيتت ايراد دارد. بايد زير باران بروي، چشمها را بشويي و جور ديگر ببيني!