• ۱۴۰۳ دوشنبه ۹ مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5868 -
  • ۱۴۰۳ دوشنبه ۹ مهر

تأملي بر مواجهه ما با مهاجران افغانستاني

نشايد كه نامت نهند آدمي

شيرين احمدنيا

تصورش را بكنيد، شماي نوعي و خانواده‌تان به دلايل متنوعي از قبيل فقر اقتصادي، فضاي ناامن، تنازعات فرهنگي، شرايط جنگي، بروز خشونت، تهديد و ارعاب، وقوع سيل، زلزله، آتش‌سوزي، ناامني غذايي، بيكاري و انواع شرايط مشابه كه در دنياي امروز درواقع ممكن است هر آن براي هركسي يا گروهي در هر نقطه جغرافيايي و ازجمله در ايران رخ بنمايد، خود را ناگزير از ترك ديار و زادگاه بيابيد! اگر به تاريخ اين مملكت و شرايط همسايگان‌ و به‌ويژه ساكنان خاورميانه توجه كنيد، واقعا درگير شدن در چنين شرايطي براي هر كسي، دور از انتظار نيست و ناگهان خود را ناگزير از ايفاي نقشِ جديدي در جايگاهِ افراد آواره از خانه و كاشانه و متوسل به مهاجرت اجباري مي‌بينيد. وقايعي كه براي ساكنان كشورهاي همسايه ما رخ داده، به راحتي ممكن است براي خود ما ايرانيان نيز پيش بيايد.‌ پيش از اينها رخ داده، هم‌اكنون در مواردي در حال رخ دادن است و چه بسا در آينده‌ دور يا نزديك نيز شاهدش باشيم. 
اينك شرايط مهاجران افغانستاني را در ايران به ويژه باتوجه به شرايط اقتصادي و سياسي گذشته و حال حاضرشان، با قدرت‌ گرفتن طالبان در اين كشور درنظر آوريد. 
هنگام مواجهه با شرايط فوق‌الذكر، به‌رغم سردرگمي‌ها و ابهاماتي كه وجود دارد، بسياري از افغانستاني‌ها كه در شرايط آسيب‌پذيري بالاتري به مناسبت پايگاه اقتصادي و ‌اجتماعي‌شان يا مذهب و قوميت‌شان بوده‌اند، به ‌ناچار در مدت زمان كوتاهي، تمام علقه‌ها، پيوندهاي عاطفي و خاطرات و وابستگي‌هاي‌شان را همچون خانه و كاشانه‌، مسلما با حسرت و افسوس، پشت‌ سر گذاشته‌اند و در نهايت، قدم در مسير مهاجرت به سرزميني ديگر نهاده‌اند و به جست‌وجوي پناهي و پناهگاهي در ميان ايرانيان برآمده‌اند كه زماني به مهمان‌نوازي شهره عالم بوده‌اند. در عمل اما مطابق با اخباري كه در سال‌هاي اخير حتي بيشتر هم به گوش‌مان مي‌رسد، ايران را جايي يافته‌اند كه الزاما كسي فرش قرمز و سفره گشوده‌اي هم براي حضور و اقامت‌شان پهن نكرده است (حتي با وجود اينكه بسياري‌شان هم‌كيش، همزبان و هم‌مذهب‌ با ميزبانان خويش بوده‌اند). بماند كه اتفاقا با ناملايماتِ در مسير ورودشان، درگير شدن با رخدادهاي خشونت‌آميز و پس از ورودشان به اين كشور و اقامت‌شان نيز به وفور با انواع تحقير، خصومت‌ورزي، دشمني يا به عبارت ديگر مهاجرستيزي در اشكال مختلف آن روبه‌رو بوده‌اند.
پيش از اينها البته بوده‌اند كسان يا‌ هم‌ولايتي‌هاي‌ افغانستاني‌شان كه از مهمان‌نوازي ميزبان‌ در كشور مقصد مهاجرت‌ سخن رانده‌اند كه باعث دلگرمي‌‌‌شان مي‌شده است كه بالاخره انسان‌هاي شريف و همدل همه ‌جاي عالم و حتي ميان ايرانيان يافت مي‌شوند و كمابيش دل‌شان قرص شده به همدلي و عطوفت انساني، اما جداي از اينها همواره اخباري از اعمالِ تبعيض‌ها، طرد و تنگ‌نظري‌ها و سوءاستفاده از بي‌پناهي مسافران مهاجرت‌ كرده هم به‌ گوش‌ مي‌رسد كه در سال‌هاي اخير اوج گرفته است. مشكلاتي كه در نحوه‌ رسيدگي مقامات رسمي در چارچوب قوانين مصوبه نسبت به درخواست‌هاي پناهندگي، شرايط اسكان، شرايط رفاهي، محدوديت‌هاي درماني و بهداشتي، اشتغال، آموزش و ساير نيازهاي انساني‌ مهاجران افغانستاني به فور وجود دارد به كنار اين روزها، شاهد دامن‌ زدن برخي افراد در رسانه‌ها و حتي از جايگاه‌هاي مسوولان، به شيوع آمارسازي‌هاي توهم‌آميز، شايعات بي‌پايه و اساس هستيم كه درنتيجه دشمني و سوء‌ظن ايرانيان را نسبت به حضور و همسايگي افغانستاني‌ها در محله‌ها و مراكز آموزشي، تفريحي و غيره تحريك مي‌كند. اين شايعات و درواقع توطئه‌هاي مهاجرستيزانه، برخی رفتارهاي ناپسند و شرم‌آور غيرانساني و غيراخلاقي را در سطح خيابان، معابر، محله‌ها و در ارتباط با بهره‌مندي افغانستاني‌ها از امكانات شهري و آموزشي در عرصه شهر موجب شده كه در مواردي در رسانه‌هاي اجتماعي نيز انعكاس وسيعي يافته است و شأن انساني شهروندان ايراني را زيرسوال برده و مي‌برد. محروم‌ كردن مردان و زنان مهاجر-كه مسلما اگر امكانش را داشتند اسكان و اقامت در كشوري غير از ايران را به شرايطي كه اينك در اينجا تجربه مي‌كنند، ترجيح مي‌دادند- از امكان كار شرافتمندانه و كسب معيشت و ايجاد محروميت براي فرزندان‌شان، از امكانات آموزشي و مدارس، نهايتا چه سرنوشتي را براي ايشان و براي خود شهروندان ايراني رقم خواهد زد، جز گسترش فقر، كار كودكان، انواع جرايم و انحرافات اجتماعي كه تبعاتش هر دو طرف را درگير خواهد ساخت؟ معيشت و اشتغال مهاجران و پناهندگان كه شاهد هستيم همان هم، معمولا توام با بي‌عدالتي، تحقير، تحميل شرايط ناامني شغلي، با حقوق و دستمزدهايي بسيار پايين و مشاغلي با جايگاه و منزلتي پايين بوده كه ايرانيان خود از انجام آن ابا دارند. ايرانيان خود به‌موقعش كم دم از انسانيت و حق‌خواهي نمي‌زنند. مي‌دانيم ايرانياني كه خود ناگزير از درخواست پناهندگي و مهاجرت به كشورهاي ديگري شده‌اند، چگونه همواره از ميزبانان كشور مقصد، رفتار توام با احترام، همدلي، پاسخگويي به نيازها و تخصيص حقوق شهروندي طلب كرده و معمولا هم از آن بهره‌مند شده‌اند. اينك چگونه است كه همان ايرانيان، هنگامي كه خود در مقام ميزبان قرار مي‌گيرند، تغيير نقش و منش مي‌دهند و پذيراي مهاجراني نمي‌شوند كه از بسياري جهات بسيار هم به خود نزديك و در واقع خويشي از خويشاوندان دور به شمار مي‌روند!
جالب اينجاست كه اين مرزهاي فعلي ملي، مرزهاي جغرافيايي‌اي هستند كه سال‌ها پيش جابه‌جا شده‌اند و پيش از اين جابه‌جايي، جمعيت وسيع‌تري را و از جمله اجداد همين افغانستاني‌ها را هم در محدوده ايران قرار مي‌داده‌اند، همان‌طور كه ساكنان جمهوري‌هاي شمالي ايران را كه با ما فرهنگ و حتي زبان مشترك دارند! و در آن حالت همين مهاجران فعلي، براي ايرانيان، نه غريبه كه خودي تلقي مي‌شدند. مگر نه اين است كه مرزبندي‌هاي سياسي‌جغرافيايي امروز، در همه ‌جا همواره موقت و قراردادي‌ و محصولِ سياست‌بازي و معادلات قدرتِ اقليتي زورمدار و جنگ‌افروز در طول زمان بوده است. 
به باور من، انسان متمدن امروزي، جلوه‌گري و بروز اصول انساني‌اش را با متراژ مرزها و زادگاه‌هاي مختلف افراد پيوند نمي‌زند و رعايت اخلاق، مداراي انساني و بشردوستي‌اش را دستمايه‌ و بازيچه سياست‌ورزي كساني كه روزي با يك كشور، دشمن و روز ديگري دوست و برادر هستند، قرار نمي‌دهد. فرهنگ و تاريخ مطول ايرانيان، به سازگاري‌ و همزيستي مسالمت‌آميزش با تنوعي از اقوام و فرهنگ‌ها معروف بوده است كه راز ماندگاري‌اش را هم مكرر بر همين اساس توضيح داده‌اند. اينك چگونه است كه اين‌چنين ناگهان، تنگ‌نظر، كين‌توز، مهاجرستيز و بي‌مدارا شده‌ايم. 
مسلما بسياري در توضيح رفتارهاي دور از انتظار از جانب  ايرانيان، نسبت به مهاجران، به مشكلات اقتصادي و محدوديت‌هاي اشتغال و محروميت‌هاي معيشتي خود بخشی از ايرانيان در سال‌ها و دهه‌هاي اخير متوسل مي‌شوند و اينكه مدت‌هاست ظرفيت‌هاي شغلي و امرار معاش براي خود ايرانيان نيز محدود و كمياب شده است. در سلسله مراتب قدرت در جامعه‌اي كه عدالت‌محوري دور از دسترس شده باشد، جاي تعجب نيست، هر كس مافوق خود را تكريم كند، اما به پايين‌دست خود ظلم روا ‌دارد و چه مظلومي دم‌دستي‌تر از افراد مهاجر، چه قانوني يا به گفته‌اي، غيرقانوني كه محروم از هرگونه حق شهروندي‌اند و صداي دادخواهي و فريادشان در شرايط بي‌كسي و ‌بي‌عدالتي به هيچ گوش شنوايي هم نرسد. اما اشكال از آنجاست كه خشونت‌ورزان و مدافعان حقوقِ تضعيف شده ايرانيان (در نتيجه حضور و كثرت مهاجران البته به‌زعم ايشان)، انگشت اتهام را به جاي اينكه متوجه ريشه‌هاي پديد آمدن چنين شرايطي كنند، به سمت اشتباهي نشانه مي‌روند. ايشان به جاي اينكه به سابقه فساد اقتصادي گسترده، انواع اختلاس و چپاولگري روزافزون برخي ايرانيان (‍!) نسبت به ثروت ملي‌شان، به جريان‌هاي تعاملات سياسي شبهه‌برانگيز، به سياستگذاري‌هاي معيوب اقتصادي و مالي، به مديريت ناكارآمد و دور از شايسته‌سالاري در سطوح مختلف كه پديدآورنده اين شرايط شده و كشوري قدرتمند با منابع غني را به شرايط حاضر مبدل كرده است، اعتراض كنند، خشم خود را متوجه افرادي مي‌كنند كه در اين ميان، هيچ‌كاره‌اند و در صورتِ استناد به آمار و ارقام واقعي، اتفاقا سهم زيادي نهايتا نمي‌توانسته‌اند در پديد آمدن چنين شرايطي براي ايرانيان داشته باشند. 
در انتها همچنين لازم مي‌دانم توجه همگان را به اين نكته جلب كنم كه پس از طي چند دهه حضور و اقامت مهاجران افغانستاني در شرايط مطلوب يا كمتر مطلوب، اگر نگوييم نامطلوب، ايشان ديگر، به واقع، تبديل به هموطنان ما شده‌اند، هموطناني كه بعد از گذشت سال‌ها و دهه‌ها از اين همزيستي، همچنان از بسياري از حقوق شهروندي محرومند و صبوري كرده‌اند تا اين حداقل‌ها را هم در زندگي‌ از كف ندهند و امروز خيلي از همان‌ها را هم دايما با محدوديت‌هاي اجتماعي، آموزشي، بهداشتي و اشتغال و حتي تفريح مواجه‌ كرده‌ايم. ‌هنوز كودكان‌شان كه به دلايل فقر، محروميت، انواع تبعيض‌ها و بي‌عدالتي‌ها، به ‌سادگي از تحصيل در مدرسه بازمي‌مانند، در نسبت‌هاي وسيعي ناگزير از كار در خيابان مي‌شوند،  مورد سوء‌استفاده‌هاي اقتصادي  قرار مي‌گيرند و بارها اخبار موثقي به دست‌مان رسيده در مورد اينكه به عنوان مثال، وقتي اتومبيلي با آنها تصادف كرده و مجروح شده‌اند، عابران حتي از كمك به آنها براي انتقال‌شان به بيمارستان امتناع كرده و به حال خود رهاي‌شان كرده‌اند . همين امروز جديدترين خبر در اين موضوع در رسانه‌هاي اجتماعي بازتاب پيدا كرده است. ظاهرا در ايران امروز ديگر، كسي وقعي به گفته شاعر بزرگ ايران زمين نمي‌نهد كه زماني به سروده‌اش مي‌باليديم كه « .... تو كز محنت ديگران بي‌‌غمي.... نشايد كه نامت نهند آدمي»!
نوشتم افغانستاني‌هايي داريم كه ديگر، هموطن ما شده‌اند وقتي چند ده سال سابقه حضور در ايران را دارند. درست است، ايشان به واقع هموطن، همشهري و هم‌استاني ما شده‌اند. اما البته وقتي مي‌گويم «هم‌استاني»، يادم مي‌آيد كه در همين كشور، استان‌هايي هم داريم كه ورود افغانستاني‌ها را به داخل مرزشان «ممنوع» كرده‌اند. از اين قسم رفتار هم متاسفانه با اين مهمانانِ عزيزمان داشته‌ و داريم كه حتي با نوشتنش عرق شرم بر پيشاني‌ام مي‌نشيند. تصور كنيد در كشور آلمان يا فرانسه، به ايراني‌هاي مهاجر بگويند، ورودتان به اين كشور ممنوع است فقط چون ايراني هستيد! چه حالي مي‌شويد؟ اكنون مي‌خواهم به يادتان بياورم زماني را كه در همين ايران، دهه‌هايي پيش‌تر، بنا به معادلات قدرت اقتصادي سياسي زمانه، انگليسي‌ها در خوزستان و در آبادان، جايگاه قدرت را در عرصه نفت در اختيار داشتند. ايشان در آبادان كه جولانگاه فرمانروايي‌شان بود، در ورودي رستوران‌ها و اماكنِ تفريحي‌شان نوشته و مقرر كرده ‌بودند: ورود ايراني‌ها و سگ‌ها، ممنوع!
دانشيار جامعه‌شناسي 
دانشگاه علامه طباطبايي

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون