گروه هنر و ادبيات: در شماره 12 مهر، يادداشتي با عنوان «چطو به طُ گير ندادن» به قلم سيدجلالالدين دري در پاسخ به يادداشت «سانسور؛ خط قرمز يا نخ قرمز؟» نوشته عليرضا اميني (9 مهر) منتشر شد. اميني پاسخي به پاسخ دري نوشته و به گروه هنر و ادبيات روزنامه ارسال كرده است كه در ادامه ميخوانيد.
هماوردي در قديم و جديد اصولي داشت و دارد كه كاش همه بلدشان باشيم و بدانيم به چه بايد افتخار كنيم و از چه بايد شرم كنيم. در پاسخ به استاد عزيزمان جناب دري بايد بگويم اول اينكه من مكتوبات لازم اعم از عامليتم در امور هنري و اجرايي آثار استاد وفادار و حتي خيلي مكتوبات ديگر را دارم و پيام پوران بانوي وفادار هم موجود است كه ناراضي هستند و نيز حجت اشرفزاده عزيز و سالارجان عقيلي كه بحمدالله شاهدان زندهاند و حاضر و ناظر؛ مكتوبات و صحبتهاي دوست عزيز ما (جناب آقاي دري) هم كه به مدد امكانات ديجيتال هنوز در فضاي مجازي موجود است و البته قبل از همه اينها اصل موضوع يعني پوراندخت جان وفادار يا همان پوران جون كه من حتي در راديو هم همينگونه از ايشان ياد كردهام نيز سايه پر مهر و شخصيت هنرمندشان بحمدالله مستدام، پس اينكه ميگويند من طلب پولي كردم و درخواستي داشتهام و چهها و چهها و لطايفي از اين دست همه به مصداق المضطر يستعلق بكل حشيش، مردود است و مستندات مربوطه از جمله نامه خانم وفادار را در اختيار تحريريه روزنامه هم گذاشتهام و لازم باشد هر جا كه بخواهند يا هر اهل فرهنگي كه بخواهد بسمالله. چون اين مكتوبات در دفتر موسيقي و در يد اختيار مديران بوده است كه بيش از اين نيازي نيست استادمان تصغير شوند؛ وگرنه در همين صفحه اسناد مكتوب هم قابل درج و نشر هستند.
...و البته درباره كار مشتركي كه جناب دري در مطلب جوابيهشان از آن گفتهاند؛ بايد عنوان كنم به آلبومي اشاره كردهاند كه آقاي عقيلي بناست آن را بخوانند. اين توافق كه قبلا با آقاي عقيلي شكل گرفته و در مكاتبات مجازي با سالارجان عقيلي هم موجود است كه طبق آن بنا شد ايشان از آثار استاد مجيد وفادار براي خانواده وفادار، تاكيد ميكنم نه براي من، بلكه براي خانواده وفادار، توسط سالار عقيلي خوانده شود كه البته قول سالارجان به پوران جان قولي عاشقانه و از دل بود و سند نميخواست ولي آقاي عقيلي لطف كردند در همان فضاي مجازي هم ثبتش كردند كه به قول خودشان كه اهل سند هستند، حالا ديگر ثبت با سند برابر است و انشاءالله به زودي هم اجرا ميشود و به امر و انتخاب پورانجان و سالارجان چه مجموعهاي شود كه از خيلي ماندگارها ماندگارتر...
و مهمتر اينكه استادمان و دوستمان آقاي دري در خلال دستپاچگيهاي سياه مشق جوابيه نميدانم چرا دكتر سالاري را خراب كردند؟ دكتر سالاري معاونت محترم هنري كه اصلا در تصميمات قانوني دفتر موسيقي دخيل نيستند... ايشان را يك مدير قابل و مطيع قانون ميشناسيم پس ايشان به يقين كاري را كه مجوز ندارد و نبايد اجرا بشود، تاييد نميكنند و مهمتر از همه آقاي دري دوست ما چرا از دكتر سالاري براي تاييد يك داستان ساختگي براي حزب توده مايه ميگذارند؟ در حالي كه بارها عنوان شده داستان اين ترانه جعلي است؛ بدون شك اين دو مورد را ايشان خودشان پاسخ خواهند داد...
من و امثال من كارمان را بلديم و به دليل بيداستاني و فقر محتوا در نمايش، دست در سفره ترانههاي ملي و اصيل ايراني كه ميراث ملت ماست نميكنيم و اگر هم بخواهيم اجرايشان كنيمكه حق ماست اجرايشان كنيم؛ صادقانه از داستانهايش روايت خواهيم داشت نه با داستانهاي جعلي.
مهمتر اينكه پوراندخت وفادار عزيز بارها تاكيد كردند به همين آقاي دري و به خيليهاي ديگر كه فرد خواننده و كيفيت اجراي او برايشان بسيار مهم است، سالار عقيلي كه بحمدالله عالي هستند، حجت اشرفزاده هم كه خوانندهاي است كه پاي آثارش ريشه در موسيقي اصيل ايراني دارد، من سوالم از آقاي دري اين است كه «آخر استادجان شما كه مدعي متون و روايات زعماي قوم هنر هستيد و چطو و ط ُ را بلديد، عماد طالبزاده را از كجا آورديد؟ و اصلا اين ترانه اصيل ايراني چه ربطي به مدل و ژانر خواندن ايشان دارد؟»
پورانجان به تاكيد گفتند ايشان نخواند و سال 1400 نه كرونا مهم بود و نه آقاي دري، بلكه هنرمند خوب موسيقي ما پيمان خازني در راس كار موسيقي آن تئاتر بود و حجت اشرفزاده هم قرار بود بخواند پس من از پورانجان خواستم آن چند شب اجرا بشود و ايشان هم لطف كردند و اجابت كردند ولي آقاي دري فكر كردند خودشان هم حق دارند بروند اجرا كنند و در نوبت بعدي هم به خاطر سالار عقيلي مجدد از پورانجان خواهش كردم و اجابت شد آن هم به عهد همان مجموعهاي كه بناست سالار عقيلي براي خانواده وفادار بخواند ولي گويا ايشان (جناب دري) ميخواهند چون قبلا به اغماض اجازه داده شده در هر مراسمي و با هر خوانندهاي اجازه اجرا بگيرند كه اين نميشود... بارها به ايشان گفتم اول برويد از شخص پورانجان كسب اجازه كنيد و احترام بگذاريد و بعد سراغ مراحل ديگر باشيد... ولي ايشان تبليغ را هم پخش ميكنند بعد شماره خانم موگويي را براي من ميفرستند كه ايشان تهيهكننده است به ايشان بگوييد كه البته من اصلا هم نگفتم ولي تصوير پيام ايشان هم موجود است.
اينكه شما كسي را واسطه كنيد و برويد پورانجان را به اجرا ببريد و بعد بگوييد ايشان راضي هستند اصل ماجرا نبوده و نيست اصل ماجرا اين است كه شما يك خانواده محترم و فرهيخته را با احترامي جعلي به سالن ميبريد و از اين حضور استفاده ابزاري ميكنيد و اين رسم صدق و صداقت نيست، اگر خانواده محترم وفادار را مهم ميدانيد اول برويد اجازه بگيريد بعد تبليغ كنيد. من مدارك لازم حتي براي طرح دعوي در محاكم مرتبط را دارم ولي به احترام پورانجان هربار منوط به امر ايشان شدم و گويا اين تسامح آقاي دري را جوگير كرده است.
مكتوباتي نظير نامه خانم وفادار و مطالبي كه در حواشي اين ماجرا و من و پوران جان و آنچه ايشان الان ميگويند خانواده محترم وفادار، ولي در اجراي اول سعدآباد دنبال راهي براي خلاصي از ايشان بودند، در اختيار تحريريه هم قرارگرفته است و از پاسخ شتابزده و فكاهي ايشان بسيار خرسند شدم كه برخي مسائل را روشن ميكند...
در نهايت روي سخنم با دوستاني در هنر تئاتر است، البته نه تئاتريهاي حرفهاي، بلكه تئاتريهايي كه قصد دور زدن يك سري مسائل را دارند بايد بدانند كه اگر بتوانند كارشناس موسيقي دفتر موسيقي را هم فريب دهند و دورشان بزنند ولي ما اهالي موسيقي را نميتوانند چرا كه ما حافظان فرهنگ و هنر موسيقي ملي و اصيل ايران همچنان روبهروي آنها خواهيم ايستاد و بيشك خانه محترم موسيقي به عنوان يك تشكل صنفي نيز بايد در تحكيم و تثبيت اين حق براي موسيقي و موسيقيدانان ايران گام بردارد كه ديگر دفتر نمايش در اداره فرهنگ و ارشاد نتواند به تئاترهايي كه موسيقي دارد و آثاري كه حقوق مادي و معنويشان در حوزه موسيقي محفوظ است، مجوز بدهد و دوستاني بيايند و از نام مديراني همچون آقاي دكتر سالاري را، براي داستانهاي جعلي سوءاستفاده كنند. اين زنگ هشداري بود براي همه مديران دفتر موسيقي و شعر كه بدانند برخي از دوستان حوزه تئاتر اگر در آتش بمانند نقشي ديگر بازي خواهند كرد و آنها را به گودال خود ودار و دستهشان ميكشند.
در نهايت و در اين راستا تحريريه محترم روزنامه اعتماد هم ميتواند با خانم پوراندخت وفادار عزيز مصاحبهاي داشته باشد تا هم نمايشيها به صحنههاي خود برگردند و هم برخي برچسبهاي سياسي از ترانه ماندگار و ارزشمند «مراببوس» برداشته شود تا اين اثر مهم شناخته شده، به ميراث قابل اجراي موسيقي ما بازگردد چون همين كجانديشيهاي بعضي از تئاتريها كه ميخواستند صحنه خود را گرم كنند آثار مهمي از موسيقي ما را بيهيچ مدرك معتبري آلوده سياست كرده است و وقت بيداري مديران ارشد موسيقي و شعر در اداره فرهنگ و ارشاد است.
در آخر هم به دكتر سالاري عزيز سلام ميكنم و از اينكه جناب دري در آشفتگي ماستمالي يك اشتباه، اشتباه دوم را مرتكب شدند و شما را قانونگريز جلوه دادند، عذر ميخواهم. شما چه در مسند معاونت چه در مسند يك ايراني ارزشمند هميشه مدير امور هنري ما و مرجع مشاوره و هم انديشي براي هنرمندان هستيد.