به بهانه برپايي نمايشگاه روزبه شريف در گالري فريا
پاسخ هنرمندانه به جهاني سراسر درد
حميدرضا صادقزاده
هجوم رنگهاي خام به سطوح اشيا نمود نبرد نابرابر واقعيت و ايدهآلِ بودن، سادهترين تعبير از مجموعه خراش بر ابرهاي سوخته روزبه شريف خواهد بود. مجموعهاي مشتمل بر ۳ اپيزود، خراشها، ابرها و سوختههاست. اين مجموعه را بايد حاصل تلاش مستمر روزبه شريف از خرداد ۱۴۰۲ تا خرداد ۱۴۰۳ براي كشف رابطه فرم و رنگ و معنا بدانيم. هجمه سريع و تلخ واقعيت و زيست روزمره در عبور از صافي هنرمند آثاري منحصر به فرد را شكل دادهاند. خراشيدگيها بر بدنه اجسامي كه گرتهبرداري كلي از اشياي پيرامون هستند. در جريان اين روزهاي تلخ و سخت خود را به درونيات هنرمند تحميل كردهاند. او كوشيده با رنگهاي خالص، گرم و روشن و كيفيتي روياگونه، از شدت خشونت آنها بكاهد. در خلق اين جهان مثالي، ماده خام از شقاوت، خشونت و صراحت جهاني سراسر درد و جنگ با خلوص و تلالو رنگهاي خام و كودكانه كه هنرمند بر سطح كارها نشانده همراه ميشود. اين تضاد رفتاري پرده از وجود هنرمندي برميدارد كه تسليم تلخي و سردي جهان نميشود، بلكه در حكم تيماردار جهان با كمترين امكاناتِ در دست، به التيام خراشيدگيها و زخمهاي آن كمر ميبندد. در اپيزود ابرها، فرمهاي منحني و مدور، جاي خشونتِ خراشيدگيها را گرفتهاند. طيف رنگي بين آبي و صورتي در تعليق است و مقطعهايي برش مانند را، رنگهاي طيف رنگينكماني پر ميكنند. فرمهاي نرم در اين بخش در ميان آسمان و زمين معلقند. جايي ميان آنچه هست و بايد باشد. فضايي در واقعيت و رويا براي خود پيدا كردهاند و در تمناي باراني كه بايد ببارد، بشويد و ببرد تا آنجا كه ممكن است چلانده شوند. در اين اپيزود به خلاف بخش پيشين در عوض مواجهه با جهان بيرون، گويي هنرمند به درون خود مينگرد. كار ماده خام براي خلق اثر هنري را از آنجا به عاريت ميگيرد. انتظاري كودكانه كه باراني نمادين بيايد و روشني و پاكي و رنگينكمان را با خود بياورد. كليت آثار اين مجموعه با بياني و عناصري ساده از روياي جمعي مردمان امروز خاورميانه پرده برميدارد. مردماني چشم انتظار باراني در حكم روشني كه بيايد تا تلخي و تيرگي را از اوراق اين ديار و روزگار بزدايد. در اين آثار گويي طبيعت در مقام دايه و مادر، ابرها را با باران به دل جهان هستي ميفرستد. تا بودن از شيره وجود بهرهور شود. جايي در جهان روياهاي شريف اسبهاي آبي معلق در فضاي گالري را ميبينيم. تنها موجودي در طبيعت كه وظيفه زادن و پرورش فرزند به عهده جنس نر قرار ميگيرد. اين اشاره كنايي از سويي با همراهي مفهوم زنانه و زاينده مستتر در ابرها، به تيمارداري طبيعت و هستي در مقام مادرانه و پدرانه به شكلي همزمان دلالت دارد. در نظرگاهي متفاوت، اينجا ميتوان شاهد شخصيترين بخش روايت روياگونه هنرمند بود. زادن و پرورش يافتن و باليدني كه پدر نقش پررنگي در آن دارد. با درنظر گرفتن جهان متن و تجربه زيسته هنرمند، در اين اثر با نوعي حديث نفس مواجهيم. مسيري كه پدري هنرمند ميگشايد و فرزند در آن پرورش مييابد. به نوعي در غياب او وجود و مسير ايشان را ادامه ميدهد. آثار اپيزود سوختهها به لحاظ فرمي جايي ميان نقاشي و مجسمهسازي قرار دارند. همچنانكه از خصلتهاي دوبعدي و سهبعدي همزمان سود ميجويند. رنگها در اين بخش هم آشكارترين عنصر هستند. سطوح در حكم بسترهاي تيره و لكههاي صورتي كه به شكل ابرها اپيزود قبل را تداعيگر ميشوند. اين بخش برشهاي عمودي از ساختمانهاي شهري به نظر ميرسد. تلاشي براي بيان زيست معاصر در دل فضاهاي آن، با روايتي هنرمندانه كه از تلخيها و سوختگيها و بيمها و اميدها ميگويد. بخشي از اين مجموعه درون آپارتمانهاي امروزي را باز مينمايد كه سوختگيها و تيرگيها و خشونت دچار فلاكتش كردهاند. در بخشي ديگر گرتهبرداري محو از يادمانها و فضاهاي تاريخي چون امير چخماق يزد را در خيال ميآورد كه در گردش روزگار سرنوشتي مشابه را در طول تاريخ پي گرفتهاند. جوانههاي اميد و روشني با موتيفهايي از ابرها، گلها و رنگهاي روشن، چون لكههاي كوچك در دل اين بخش خودنمايي ميكنند. مانند كل مجموعه رنگ عنصر اصلي و تلطيفگر جهاني تلخ و سوخته و آسيبديده است. استفاده از متريالهاي معاصر سبكي، قابل حمل بودن و ارايه راحتتر مجموعه را امكانپذير كردهاند. در عين حال بستري مناسب براي افزودن رنگ را مهيا ميكنند. شاخصه اصلي كارهاي شريف را بايد استفاده از متريال معاصر و امكانات رنگي در مجسمهسازي بدانيم كه كمتر هنرمندي در اين دوره به آن ميپردازد و از آن بهره ميبرد. نمايش آثار روزبه شريف در گالري فريا، پاسخي هنرمندانه در واكنش به جهاني سراسر درد و رنج از جانب هنرمندي است كه سبقههاي مثالي هنر ايراني را در روايت و پرداختي از جهان امروز، در قالب مجسمههاي رنگين با مواد و متريال معاصر ارايه ميكند.