نگاهي به نمايشگاه «هزار و يك شب» سميرا رحباني در گالري ويستا
من از نهايت شب حرف ميزنم٭
سارا كريمان
در چيدمان «هزار و يك شب» سياهي بر حزني فزوني يافته گواهي ميدهد. اثر بزرگي كه با انواع بافتهها از سقف آويخته و تمام زمين را پوشانده نشان از تيرگي ميدهد كه گويي از زمين تا آسمانمان را فرا گرفته يا تيرهروزي كه از فلك بر سرمان ميبارد. در حقيقت اگرچه اين تك اثر از عناصر مختلف تشكيل شده، اما اغراق در سياهي و فراگيري آن تاكيد بر گستره آن بر همه چيز است، چنانكه نميتوان از آن عبور كرد، بلكه دقيقا درميان آن و مغروق آن هستيم. در حقيقت هنرمند تجربه زيسته و احوالات شخصي خود كه ميتوان به بسياري از افراد در جامعه تعميم داد را تجسم بخشيده است. اين تيرگي كه تمامي ندارد، اين روز و روزگاري كه ميگذرد و شبِ سياهش سپيده ندارد. سميرا رحباني شيفته قصه و افسانه است و هر بار خود را به نوعي در يك قصه باز مييابد و روايت ميكند، افسانههايي كه هر يك حكمتي دارند كه تا امروز درك و كاربردش مكرر است.
اينبار او سراغ قصه هزار و يك شب رفته است و بافتن و گره زدنهاي مدام خود را به قصهگوييهاي بيشمار شهرزاد قصهگو تشبيه ميكند، گويي تنيدن راهي است براي ماندن و ادامه دادن اگرچه تلخ و سياه. در بخش ديگري از چيدمان بافتهايي با ابعاد كوچك ولي باز هم سياهيهاي درهم تنيده كه غالبا بخشي از نخها آزاد مانده و آويزان هستند كه به تعبيري كشدار بودن اين گرههاي تاريك است. همچنين كتابهاي سياه كه ذاتا داستان و قصه را به ذهن متبادر ميسازد، درحالي كه صفحات تمامي سياه هستند، قصه نانوشتهاي كه تمامي صفحات آن سياه است، كتابهايي كه به بخشهايي از آن بافتهها ضميمه شده بود. كتاب قصه «هزار و يك شبي» كه روزگار ماست. گويي ما قصه تازهاي نداريم جز درهم تنيدگي كسالتبار سياهي و تباهي و با هر صفحه، برگي از زندگي ماست كه رنگي تازه به خود نميگيرد. در يكي از آثار كه صفحات قطور كتاب سفيد و نانوشته است بافتههايي با ريشههاي آن از عمق خلأ يافته كتاب بيرون زدهاند، چنان طلسمي كه در كنه قصه و زندگي تا ابد ريشه دارد. هنرمند در اين شب به نقل از فروغ فرخزاد: «من از نهايت شب حرف ميزنم، از نهايت تاريكي» و تعمدا هيچ روزنه اميدبخش يا پرتو نوري بر اين سياهي متصور نيست در اين چيدمان مأيوسانه سياهي بر روشني چيره شده است و انسان اسير اين تاريكي خواهد ماند.
از نظر تكنيك اجرايي آثار با به هم پيوستن انواع بافتهها ايجاد شدهاند كه از جنسهاي مختلف مانند نخ، چرم و... كه ميتوان در گونه تاپستري دستهبندي كرد و ذات «بافتن» و «تنيدن» كه براي هنرمند فعلي معنادار و با زيست و تلاش ما براي بقا قرين است در حقيقت در اين نمايشگاه مفهوم بر تكنيك پيشي ميگيرد و بيننده تحت تاثير چيدمان و فضا به دنبال تعمق در مفاهيم ميگردد.
٭ سطر آغازين شعر «هديه» فروغ فرخزاد