جنبش ضد اشغالگري و جنگ بيپايان
آنها ملتهايي برخوردار از عقل و تدبير و آيندهنگري و درك منافع بودند، اما در برابر آلمان فاشيستي، چارهاي جز ايستادن نيافتند. جنگ، جنگ «بود» و «نبود» بود. استقامت و مقاومتي سربرافراشت كه به بهاي جان ميليونها تن از مردم روسيه و اروپا تمام شد. اگر آن روز نميايستادند و به خانهها و اموال و داراييهايشان دل ميبستند يا به هيمنه آلمان نازي دل ميباختند، همان ميشد كه آلمانها ميخواستند و چه بسا امروز از آن كشورها اثري نميماند و فاشيسم دامنگير تمام جهان بود. اما آنها با نثار خونهايشان نه تنها سرزمينها و هويتشان را رهايي بخشيدند، بلكه «ايده نازيسم» را به مزبله تاريخ سپردند. بارها گفته شده كه داستان فلسطين داستاني هفتاد ساله است و از هفتم اكتبر شروع نشده و انتظار ميرود از منظر مردم فلسطين به آن نگريسته و تحليل شود. جنگ، جنگ رهاييبخش و ضد اشغالگري است و بايد نظير جنگ استقلال الجزاير و هند و... و جنگ روسها و اروپا عليه آلمان نازي به آن نگريسته شود. اين جنگها عموما طولاني و پرهزينهاند. جنبشهاي ضداشغالگري، آسودگي را عدم خود ميدانند و مهمترين راهبردشان آن است كه آرامش را از مهاجم باز ستانند تا نگذارند در سرزمين مادري ريشه بدوانند. آنها كه رفتار مردم فلسطين را درك نميكنند، ضروري است سري به تاريخ معاصر بزنند و بدانند كه هيچ اشغالگري، با خير مقدم نيامده و با بدرود، سرزميني را ترك نكرده است. آنها بر موجهاي فريب و حمامهاي خون سوار شده تا به سرزميني مسلط شدهاند و تنها با جانفشانيهاي بسيار وادار به عقبنشيني شدهاند. شهيد بهشتي فرموده بود: «بهشت را به بها دهند نه به بهانه.» به عاريت عرض ميكنم، استقلال را به بها دهند نه به بهانه!
ماحصل مقاومت يكساله؟
سالي كه گذشت، در تراژدي انساني غزه، جهاني عزادار شد. در قيامت غزه با هر قطره خوني بسيار گريستيم و با هر گلولهاي، جان داديم و با هر بمبي آوار شديم و از هر تريبوني فرياد زديم. از سكوت و مماشات حكام عرب و حكمراني ستمگر جهان به ستوه آمديم. بسياري ميپرسند، ماحصل اين مقاومت يكساله چه بوده است؟ بيداري؛ آري مردم فلسطين و لبنان خسارات بزرگي ديدهاند، هزاران تن از مردم غيرنظامي به همراه كليت هزار خانواده و رهبران مقاومت چون هنيه و سيد حسن نصرالله به شهادت رسيدند و غزه و ضاحيه ويران شد. اين همه جنايت بيمكافات نخواهد ماند. بهعلاوه، به تبع اين مظلوميت، ماهيت بيرحم اشغالگران آشكارتر شد. اشغالگران خطايي راهبردي مرتكب شدند. آنها نميدانند وقتي همه داشتههاي ملتي را ستاندند، ديگر دليلي براي مماشات نميماند و آنگاه مقاومت فزوني خواهد يافت. از اين رو است كه ميبينيم كمترين صداي مخالفتي از مردم رنجديده غزه و شيعيان لبنان و مظلومان يمن شنيده نميشود. از نظر سياسي، موضوع به رسميت شناختن حق حاكميت فلسطين به عنوان يك حكومت به نظام حقوقي جهان بازگشت و حتي سه دولت اروپايي، فلسطين را ولو در سرزمينهاي بعد از ۱۹۴۸ به رسميت شناختند. دادگاه بينالمللي اسراييل را اشغالگر و رييس دولت آن را محكوم به نسلكشي كرد. دولت رژيم اسراييل در انزواي بيسابقهاي قرار گرفت به گونهاي كه كمتر تمايلي در جهان براي ديدار و گفتوگو با رهبران آن وجود ندارد و در سازمان ملل نيز قطعنامههاي مجمع عمومي عليه آنها با حداكثر آرا تصويب شد و كسي مايل به شنيدن آنها نبود.همچنين نقاب از استاندارد دوگانه غرب برداشته و در سطح منطقه «پيمان ابراهيم» با چالشي جدي مواجه شد. همين روزها اردوغان عضو ناتو، اسراييل را يك سازمان تروريستي نام نهاد. در عرصه داخلي رژيم نيز شكافهاي عميقي شكل گرفت كه بسياري تداوم جنگ را براي سرپوش گذاشتن بر اين شكافها ميدانند. از نظر اقتصادي، اقتصاد اسراييل علاوه بر خسارت مستقيم، با يكي از بزرگترين تنزلها در تاريخ اين رژيم مواجه شد و چندين برابر خسارتي كه به غزه و لبنان و فلسطين وارد كرد خود، با كاهش متوالي رتبههاي اعتبار اقتصادي مواجه شد. موج مهاجرت نيز معكوس شد و در آخرين آمار ورودي فرودگاه بن گورين ۴۳ درصد كاهش يافته و يكچهارم ساكنان سرزمينهاي اشغالي در انديشه ترك اين سرزميناند. مردم فلسطين و لبنان نيز خسارات بزرگي ديدهاند، ضاحيه ويران و تمام زيرساختها و مظاهر زندگي شهري نابود شد. از نظر نظامي، مردم غزه و لبنان با ارتشي جنگيدهاند كه از «حمايت آهنين» امريكا با پيشرفتهترين سلاحها و آموزشها و اطلاعات و فرماندهي برخوردار است. اسراييل بدون كمك امريكا، سرنوشتي ديگر مييافت. جز نابودگري و جنايت و ترور و ارعاب، ساير اهداف اعلام شده نظامي اسراييل، اعم از كوچاندن مردم غزه، آزادي گروگانها، نابودي حماس و بازگرداندن ساكنان سرزمينهاي اشغالي شمالي همچنان بر زمين مانده است. كسي به بمب ريختن بر سر سرزمينهاي بدون دفاع هوايي مدال نميدهد. آري در گسترش بحران و نفوذ اطلاعاتي و قدرت ترور دست بالايي نشان دادهاند و ضرباتي سهمگين همچون شهادت رهبران زدهاند، اما اين براي كسب پيروزي كفايت نميكند. در حفاظت از آسمان سرزمينهاي اشغالي نيز از تكنولوژي بسيار پيشرفته و پرهزينه امريكايي برخوردارند. در اين حال، آسيبپذيريهاي راهبردي غيرقابل كتماني به ويژه در حمله موشكي ايران و حزبالله داشتهاند. براي روشن شدن نتيجه تهاجم سنگين به جنوب لبنان كه نام آن را «جنگ قيامت» گذاشته نيز بايد شكيبا بود. اما تجربه نشان داده است، بهرغم همه ضربات غافلگيرانهاي كه به حزبالله وارد شده، اسراييل با مقاومت و چالشهاي بسيار جدي مواجه شده و خواهد شد و انتظار ميرود حزبالله خود را بازيابي كند. اگر در غزه رساندن سلاح كه بماند، بلكه بردن آب هم دشوار بود، اما در لبنان، سازمان رزمي به مراتب مسلحتر و پشت جبههاي به مراتب قويتر وجود دارد. آنچه اسراييل تاكنون در محدوده كوچك غزه انجام داده و گسيل بيش از صد هزار نيرو به جنوب لبنان و بمباران بيوقفه، به خيالشان كوه را نيز به لرزه در ميآورد. آنها از غزه و لبنان تسليم محض ميخواهند و تلاش دارند حماس و حزبالله را تبديل به حزبي فرعي و زيرزميني كنند كه ديگر نقش معنيداري در قدرت سياسي و نظامي غزه و لبنان نداشته باشند. اما شواهد هم حاكي از تداوم حمايت پيوسته ايران و هم حاكي از مقاومتي حداكثري در برابر اين تهاجم حداكثري بهرغم ضربات است. براي فهم ارزش نظامي مقاومت در فلسطين و لبنان، لحظهاي تصور كنيد اگر اين امكانات نظامي و اقتصادي و حمايتهاي امريكا دراختيار گروههاي مقاومت بود، اسراييل چند روز دوام ميآورد؟
جهاني شدن فلسطين
از دستاوردهاي مهم، جهاني شدن فلسطين بود. مقاومت بينظير مردم غزه و پايداري بر اهداف ضد اشغالگري و استقلالطلبانه با همراهي بزرگترين اعتراضات مدني جهان و گستردهترين جنبش دانشجويي بينالمللي در تاريخ دانشگاههاي جهان و اروپا و امريكا مواجه شد. حركت رهاييبخش مردم فلسطين به لحاظ تكيه بر مطالبه مردمي و اهداف، در رده جنبشهايي با عقبه مدني قرار ميگيرد. جنبش غزه، جنبشي براي عدالت، برابري انساني و مبارزه با آپارتايد و تبعيض نژادي است. از همين رو است كه نگاههاي بسياري از جنبشهاي پيشرو جهان را به خود جلب كرده و آنها نيز رهايي فلسطين را تحقق شعارهاي خود دانستند.
پردهبرداري از حقيقت «ايده صهيونيسم»
صهيونيستها خود را قومي برگزيده در سرزميني برگزيده ميدانند، اما مسيري را برگزيدهاند كه سرنوشتي تلخ براي آنها و بشريت به دنبال دارد. از تراژدي نسلكشي غزه تا انفجار پيجرها و بمباران هشتاد تني ضاحيه، شقاوت ايدئولوژيكي را آشكار كردند كه بيش از هر چيز «ايده صهيونيسم» را همچون «ايده فاشيسم» بياعتبار ساخت و جامعه جهاني دريافت كه حاكميت غرب، گودزيلاي نابودگر صهيونيسم را به صلح جهاني ترجيح ميدهد. از ديدگاه آنها حقوق بشر يعني «بشر سفيد». اين بياعتباري، دستاورد كمي نبود.
جنگ بيپايان و افزايش هزينه اشغالگري
اسراييل، حق يك ملت را سرقت كرده است. حق استقلال و آزادي و سرزمين آنها را و خود تبديل به ايالت پنجاه و يكم امريكا شده است. اشغالگري است كه از خود استقلالي ندارد. اسراييل با هر هدفي در اين منطقه كاشته شده باشد، اينك بخشي از برنامه دولت پنهان امريكاست. همچون تايوان در جوار چين و اوكراين در جوار روسيه كه ملت مظلومش قرباني اهداف امريكا و اشغالگري روسيه شدهاند. به نظر ميرسد مثلث اسراييل، تايوان و اوكراين بايد نقشآفريني اصلي در حفظ توازن قدرت امريكا با ملتهاي مسلمان و كنترل چين و روسيه را ايفا كنند و صدور بحران و بيثباتي شاخصه اصلي آنها خواهد بود. وضعيت جاري قابل تداوم نيست و بيترديد همچون يك كتاب يا يك فيلم سينمايي كه با ديدن يك برگ يا صحنهاش نميتوان درباره سرنوشت و تمامي آن قضاوت كرد، دريافت بخش پاياني آن، سالها به طول خواهد انجاميد و بسته به بيداري و مقاومت ملتها دارد. داستان فلسطين و جنگ استقلال فلسطين با توجه به شيوه و اهداف صهيونيسم جهاني نيز ولو با وقفههاي كوتاه و بلندي مواجه شود، جنگ بيپاياني است كه تا استقلال و حاكميت عادلانه مورد توافق فلسطينيان و توازن در منطقه سالها ادامه خواهد داشت، چراكه ذات اشغال و بيعدالتي، بيثباتي است. آنچه روشن است هزينه اشغالگري براي اسراييل به شكل فزايندهاي چه در منطقه و چه در اروپا افزايش يافته است. در منطقه سنگها به موشك تبديل شده و در اروپا بسياري از جوانان از روايت رسمي به روايت واقعي روي آوردهاند. بعيد است آينده خوشايند صهيونيستها پيش برود. با همه فراز و فرودها و تلخيها، تاريخ سرنوشت تلخ اشغالگران را در برابر جنبشهاي ضداشغال نشان داده است.
ايران
اگر ملتهاي منطقه و كشورهاي عربي-اسلامي هماهنگ ميشدند، هزينه تحولات اخير صرفا بر دوش ملت فلسطين و يمن و شيعيان لبنان و عراق يا مردم ايران باقي نميماند. چنانكه عرض شد در مقابل تهاجم حداكثري و سوداي نيل تا فرات، همدلي و عقلانيت حداكثري به همراه مقاومت حداكثري چارهساز است. آنها خوابهاي شومي ديدهاند كه در نوشته «جردكوشنر» نيز آشكار بود و قمار اشغالگري خود را ميخواهند به قمار جامعه جهاني صهيونيسم عليه موجوديت فلسطين، جنبشهاي مقاومت و حتي اگر بتوانند موجوديت لبنان و لطمات سنگين به ايران تبديل كنند. تلاش نتانياهو براي كشاندن پاي لبنان و ايران به جنگ، بهرهگيري حداكثري از فرصت ۲۵ روزه تا انتخابات امريكا و فرصت خطرناك دو ماهه پس از آن تا شكلگيري دولت جديد امريكا و اميد بستن به حاتمبخشي ترامپ در صورت پيروزي او در انتخابات فشرده امريكا به همين منظور است. چنانكه ميدانيم در دو هفته اخير فضاي جنگي خاورميانه، بر انتخابات امريكا اثر گذاشته و رقابت سانتيمتري دو كانديدا به ميليمتري تبديل شده و ترامپ به نزديكترين فاصله رسيده است. گرچه در داستان اخير، دموكراتها هم با ميدان دادن به نسلكشي و نظاميگري اسراييل، دستكمي از جمهوريخواهان نداشتهاند و با اين سياست آب به آسياب نتانياهو ريخته و چه بسا با يأس مسلمانان از ايشان، بخت انتخاباتي خود را نيز به قمار بگذارند. اين روزها سخن از تهاجم به ايران به بهانه پاسخ به حمله موشكي است و روند تحولات، احتمال آن را جدي نشان ميدهد. آنها كه از بيگانه دعوت ميكنند، وطن و ملت را از ياد بردهاند. بدانيم اسراييل به هيچ قانوني پايبند نيست و اگر كاري نميكند يا نميتواند يا از عوارض و واكنش آن بيم دارد. اسراييل اگر بتواند همه مرزهاي اخلاق و انسانيت را درخواهد نورديد و براي او ايران و عراق و يمن و سوريه و لبنان و غزه و كرانه يكي است. آنها حتي اقدام به تهديد شخصيتي چون آيتالله العظمي سيستاني كردهاند. اسراييل رژيمي است كه به همه همسايگان خود تجاوز كرده و بتواند كشورهاي دورتر عربي را هم بينصيب نخواهد گذاشت. بايد نسبت به اهداف تهاجم و طرحهاي پنهان و آشكار آنان با توجه به تجربه لبنان، هوشيار بود و مدبرانه و با آمادگي كامل عمل كرد و فريب وعدههاي امريكا در كنترل اسراييل يا اختلاف امريكا و اسراييل را كه در رسانهها مطرح ميشود، نخورد. آنها ممكن است ضربهاي بزنند و البته ضربهاي بخورند، گرچه انشاءالله نهايتا عقب خواهند نشست. آنچه هر ايراني وطندوست و هر نهاد مدني در اين مرحله ميتواند به انجام برساند، مخالفت با اين تهاجم است كه ممكن است چرخهاي خطرناك و سرمايهسوز نيز دنبال داشته باشد به ويژه كه تلاش نتانياهو به كشاندن مستقيم پاي امريكا به معركه است. وظيفه حاكميت دفاع مقتدرانه از ميهن و تدبير و ابتكار در عرصه بينالملل در موازنه ميدان و موشك با ديپلماسي است تا مهاجم و حاميانش را به تأمل و ممانعت وادارد، اما نهادهاي مدني نيز وظيفه خود را دارند. بهرغم انتقادهاي داخلي از حاكميت، باور كنيم هر كلمه و هر فرياد مدني در دفاع از تماميت و حريم ميهن، آثار ماندگار خود را در نوع تصميم و دامنه اقدام مهاجم به دنبال دارد، تو يكي نه اي هزاري، تو چراغ خود برافروز. هر يك از ما در برابر هر سخن و تحليلي مسووليم. نبايد، از نابودگران غزه، خدايگاني بسازيم كه گويي «كل يوم هو في شان» هستند. اشغالگران آنقدر كه از هراسافكني و تزلزل در ارادهها سود ميبرند، چه بسا از اقدامات خود طرفي نميبندند. آنها از انسجام ملتها، عقب نشسته و از شكافها پيش ميآيند؛ اين نقطه فصل جريانات ملي و ضد ملي است. راهبرد بلندمدت نيز توسعه متوازن و قوي شدن در عرصه داخلي و بينالمللي است. بايد اهتمام تام و كمال به دستور الهي «و أعِدُّواْ لهُم ماستطعْتُم مِّن قُوهٍ»، ورزيد؛ «برو قوي شو اگر راحت جهان طلبي، در نظام طبيعت، ضعيف پايمال است.» اما مفهوم «قوت» در دنياي جديد، تك بعدي نيست و عبارت از توانمندسازي واقعي از طريق اتكاي حقيقي به تماميت ملت، ارتباط متوازن با جهان و بهرهمندي از آخرين سطوح علم و تكنولوژي و تدبير و خلاقيت و توليد ثروت و فضيلت نه فقط در عرصه نظامي كه در همه عرصههاست. در اين صورت، هيچ قدرتي نميتواند چنين ملتي را مرعوب و متزلزل سازد، انشاءالله.