آسیبشناسی اجتماعی یک جنایت
ناصر فکوهی
شب 22 مهرماه 1402 داریوش مهرجویی و همسرش وحیده محمدیفر در ویلای خود در مشکیندشت به طرز فجیعی به قتل رسیدند و هنوز پس از گذشت یکسال از این فاجعه، پیچ و خمهای رازگونه این جنایت روشن نشده و رضایت هیچ کس را از پیشرفت پرونده و گرهگشایی از آن نشان نمیدهد.
اما این جنایت به سرعت بدل به یکی از مهمترین خبرهای ایران و جهان شد و در جامعه فرهنگی، هنری و سینمایی کشور تاثیر یک زلزله تکاندهنده را داشت. این امر نه فقط به دلیل حضور پررنگ داریوش مهرجویی در سینما و پهنه فرهنگی و ادبی ایران در طول بیش از پنجاه سال اهمیت داشت، بلکه از آن لحاظ تقویت شد که به دنبال یک ضربه سخت و اندوهبار روانی و اجتماعی دیگر در عرصه فرهنگ یعنی مرگ دردناک کیومرث پوراحمد، شش ماه پیش از آن در 16 فروردین 1402، رخ داده بود. در مورد پوراحمد نیز کانون کارگردانان ایران و خانواده او، مرگ را یک «خودکشی» و حتی «مشکوک» اعلام کردند. واهمه و هراسی جمعی یا یک پارانویا بدین ترتیب یکسال پس از حرکات اعتراضی پاییز 1401 که وجدان جامعه ایرانی را زخمی و گسست میان کنشگران اجتماعی و بیاعتمادی نسبت به حکمرانی را بیشتر کرده بود، جامعه را فراگرفت.
این رخدادها در حالی بود که سیاست فرهنگی دولت سیزدهم (در موازات سایر سیاستهایش) به شدت انقباضی بود و بسیاری از اهالی فرهنگ و به ویژه سینما را از خود رنجانده و عملا سبب از کار افتادن چرخه و حرکتهای مفید فرهنگی در کشور شده بود. روندی که خود از دلایل اصلی اعتراضات 1401 بود و فراموش نکنیم که با ضربه و آسیب روانی - اجتماعی که بیماری کرونا در فاصله 1398 تا 1400 با صدها هزار قربانی خورده بود، مردم ما نیاز به آرامش و نشاطی بسیار بیشتر داشتند که بتوانند بازگشت به روابط عادی را از سر بگیرند. اما سیاستهای انقباضی در زمینه فرهنگی و سایر زمینهها عملا همه جا کار را به بنبست کشانده بود و فشار بینالمللی بر ایران افزایش داده بود. به نحوی که کشته شدن داریوش مهرجویی و همسرش و موارد مشابه و بسته شدن فضای سیاسی و گفتوگو و افزایش بیاعتمادی و فروپاشی اجتماعی از آن زمان تا انتخاب دولت چهاردهم - که امروز به شدت در تلاش برای گشایش و یافتن راهحلهایی برای بازگرداندن اعتماد به مردم و ایجاد روابط بهتر و از میان برداشتن تحریمهای ناعادلانه علیه ایران است- دايما بیشتر شد. از این رو شاید بتوان این رخداد دردناک را کلیدی دانست که زده شد تا سیاستهای اجتماعی و فرهنگی روی به اعتدال بگذارند و امیدها دستکم اندکی در دلها زنده شوند.
اینکه امروز قدرتهای بزرگ و دولت جنایتکاری چون نتانیاهو، به شدت در پی بیثبات کردن منطقه و دامن زدن به جنگ علیه ایران، تخریب روابط ایران با همسایگانش و درگیر کردن امریکا در یک جنگ تازه در منطقه است، به باور ما گویای آن است که تنها راهحل سیاسی- اجتماعی (البته جز دفاع مشروع از کشور که حق همه کشورهای جهان است) برای متوقف کردن روند فروپاشی اجتماعی و بازگرداندن ولو نسبی اعتماد به مردم، گشایش بیش از پیش آزادیهای اجتماعی و فرهنگی است. هر اندازه عدالت بتواند گسترش یابد، هر اندازه مردم احساس کنند که مسوولان به فکر بهبود وضعیت آنها هستند و این را نه در حرف، بلکه در عمل نشان دهند، هر اندازه همه تصميمگیرندگان ما همچون همه مردم ما متوجه باشند که رادیکالیسم سیاسی و اجتماعی چه از بالا و چه از پایین و تلاش برای دگرگونیهای شتابزده و متهم کردن این و آن و ترغیب خشونت، جز احتمالا به بدتر شدن وضعیت و شاید با از دست رفتن تمام دستاوردهای اجتماعی و فرهنگی نخواهد انجامید، احتمال معکوس کردن جریانها و موفقیت دولت جدید در بهبود اوضاع و ایجاد تعادل در روابط درونی و بیرونی بیشتر خواهد شد.
فراموش نکنیم که حتی اگر وضعیت خود را بسیار نامناسب بدانیم، چه بسیار استعدادها، چه بسیار مردم و هنرمندان و فرهنگیان با ارزشی هستند که همین امروز با همین شرایط سخت چرخهای کشور را به گردش در میآورند. فراموش نکنیم که کوچکترین حقوق اجتماعی ، فردی ، سیاسی به چه بهای سنگینی در طول یکصد سال اخیر به دست آمدهاند و به خصوص فراموش نکنیم که چشم دوختن به دخالت بیگانگان برای حل مشکلات درونی ما یک سراب است که به سرعت میتواند به یک کابوس تبدیل شود. ضربهای همچون مرگ یک هنرمند ارزشمند که پنجاه سال در هنر و فرهنگ این کشور تاثیر داشت، به دست هر کسی و در هر شرایطی و به هر دلیلی انجام شده باشد، وقتی محیطی آرام و با ثبات نداشته باشیم همواره به نفرتها، خشونتها و به رادیکالیسمهای سیاسی از بالا و پایین دامن میزند که برای هر کشوری در جهان امروز خطرناکترین موقعیتها هستند.
باشد که مرگ دردناک این عزیزان را بدون آنکه سرچشمهای برای افزایش خشونت و حس انتقامجویی برای خود قرار دهیم، انگیزه، دلیل و استدلالی بدانیم برای کمک به همه کسانی که به درستی معتقدند رسیدن ولو نسبی به رفاه، آزادی و دموکراسی جز با صلح درونی و بیرونی، جز با نفی کامل خشونت به هر شکلی و بدون غلبه آرامش و دوستی و نرمش و انعطاف و گفتوگو بر اندیشهها و کنشهای اجتماعی امری ناممکن است.