اهميت ديپلماسي در پرتو تحولات كنوني و احتمالات آينده
محمد جواد قهرماني
همزمان با اوجگيري تنشها در منطقه، دستگاه ديپلماسي كشور نيز بهطور فعالانه در حال استفاده از اين ابزار براي دستيابي به اهداف خود در پرتو اين تحولات است. با توجه به اهميت ديپلماسي در زمانهاي مختلف، مقاله پيشرو ضمن بررسي زمينه فعال شدن دستگاه ديپلماسي كشور در شرايط كنوني، به روندهايي (Trends) ميپردازد كه قادرند تحولات منطقه و رويكرد كنشگران مختلف در آينده را شكل دهند. اين موضوع از اين جهت اهميت دارد كه اگرچه سرعت بالاي تحولات، پيشبيني آينده را دشوار ميسازد، در عين حال، توجه به روندهاي احتمالي پيش رو در دستيابي به اهداف فعاليتهاي ديپلماتيك بسيار ضروري خواهد بود. در ابتدا لازم است زمينه فعال شدن دستگاه ديپلماسي كشور، كه بهطور برجسته در سفرهاي وزير خارجه جمهوري اسلامي ايران به كشورهاي منطقه نمود پيدا كرده، را مورد بررسي و ارزيابي قرار داد. در اين ارتباط روند اوجگيري تنشها در منطقه را بايد مورد اشاره قرار داد. به گونهاي كه به دنبال حمله موشكي جمهوري اسلامي ايران عليه اسراييل، گمانهزنيهاي متعدد پيرامون نوع واكنش تلآويو مطرح شده است. اين موضوع از دو بعد، زمينه را براي تصميم دستگاه ديپلماسي در جهت پيشبرد گفتوگوها و انتقال پيام به ويژه به كشورهاي منطقه فراهم كرد. از يك سو، تنشهاي اخير، و گمانهزنيها درباره اهداف احتمالي اسراييل، ظاهرا به موضوعي اختلافي ميان اسراييل و امريكا تبديل شده، به گونهاي كه مقامهاي امريكا از اسراييل خواستهاند به اهدافي كه ميتواند به گسترش درگيري در منطقه منجر شود، حمله نكنند. هرچند، به دنبال گفتوگوي تلفني جو بايدن، رييسجمهور امريكا، و بنيامين نتانياهو، نخستوزير اسراييل، برخي گزارشها به اين موضوع پرداختند كه تا حدي شكافها ميان دو طرف محدودتر شده است. بهطوركلي، در چنين شرايطي، زمينه براي فعاليت ديپلماتيك در جهت اثرگذاري بر تصميمات طرف مقابل فراهم شده است. از سوي ديگر، كشورهاي منطقه به ويژه كشورهاي حاشيه خليج فارس نيز نگراني خود را نسبت به خطر گسترش جنگ مطرح كردند. اين موضوع اساسا ناشي از اين ادراك است كه گسترش درگيريها ميان ايران و اسراييل ممكن است آنها را نيز درگير كند. چه استفاده طرف اسراييلي از خاك آنها و چه ورود امريكا به صحنه نبرد ميتواند چنين پيامدي را داشته و عملا اهداف توسعهاي اين كشورها را به خطر بيندازد. در چنين شريطي، گفتوگوها با ايران معنا پيدا ميكند. به عبارتي، چنين ادراكي، اين فرصت را براي جمهوري اسلامي ايران به وجود آورده كه پيام خود را به اين كشورها انتقال دهد. اين پيام از يك سو، مبني بر ممانعت از همكاري آنها در هرگونه حمله عليه جمهوري اسلامي ايران است، و از سوي ديگر، به دنبال متقاعدسازي اين كشورها به استفاده از اهرمها و روابط خود در راستاي فشار بر واشنگتن براي محدودسازي اقدام نظامي احتمالي اسراييل بوده است. تا اينجا، بنا به برخي گزارشها، اين كشورها اين پيام ايران را دريافت كردهاند. به گونهاي كه به عنوان مثال، برخي ديپلماتهاي كشورهاي عربي اين پيام را به امريكا انتقال دادهاند كه نميخواهند خاك آنها در هر كنش نظامي مورد استفاده قرار گيرد، و همچنين نسبت به پيامدهاي چنين جنگي براي بازارهاي انرژي يا مسائل زيست محيطي هشدار دادهاند. اما موضوع مهمي كه بايد مورد توجه قرار گيرد روندهايي است كه در حال حاضر در حال شكلگيري است و در آينده نيز ممكن است تقويت شود. اين در حالي است كه در كشور، انتخابات امريكا به عنوان يك نقطه عطف در نظر گرفته شده و بر اين اساس، عمده تحليلها حول اين محور استوار است كه بيشترين پيچيدگي تا اين موعد زماني است، چراكه دولت بايدن در حال حاضر به سبب نزديك بودن انتخابات توان تصميمگيري محدودي دارد، اما نكته مهم، توجه به روندهاي كلاني است كه در آينده نيز ميتوانند بر تحولات منطقه و رويكرد كنشگران مختلف نسبت به تهران تاثيرگذار باشند. در ادامه به آنها پرداخته ميشود: اولين موضوع اين است كه در حال حاضر اگرچه امريكا با اقداماتي از سوي اسراييل كه منطقه را درگير جنگ گسترده كند و پيامدهاي منفي براي كمپين دموكراتها داشته باشد مخالف است، اما مقامهاي امريكا با اقدامات اسراييل در هدف قرار دادن گروههاي مقاومت، از جمله حزبالله، مخالفتي نداشته و در اين خصوص همسويي وجود دارد. حتي اخيرا تصميم به استقرار سامانههاي تاد در اسراييل، همكاري و هماهنگي نظامي دوطرف براي رخدادهاي احتمالي آينده را بيش از پيش به نمايش ميگذارد. اين موضوع در رابطه با برخي كشورهاي منطقه نيز صادق است. به اين معنا كه اگرچه آنها نيز با گسترش درگيريها مخالفند، در عين حال، با هرگونه اقدامي كه به باور آنها توان منطقهاي ايران را تضعيف كند، مخالفتي نخواهند داشت. موضوع دوم، اين است كه تداوم درگيريها در منطقه يك پيامد بسيار مهم براي كشور دارد و آن اين است كه تمام توان دستگاه ديپلماسي صرف رايزني در جهت موضوعات منطقهاي ميشود. استمرار چنين وضعي امكان رايزني در موضوعات ديگر از جمله موضوع هستهاي را محدود ميسازد؛ به ويژه در سال آينده ميلادي كه سال مهمي از اين جهت به شمار ميرود كه فرصت استفاده از مكانيسم ماشه نيز خاتمه مييابد. اين محور با موضوع بعدي ارتباط مهمي دارد. موضوع سوم، تبديل شدن امكان توسل ايران به گزينه نهايي بازدارندگي يعني ساخت سلاح هستهاي به يك روند مهم است كه اتفاقا بهطور جدي در رسانهها و انديشكدههاي امريكايي نيز مورد اشاره قرار گرفته است. اين موضوع كه با موضوع دوم نيز ارتباط مهمي دارد به معناي اين است كه فشارها و امكان اجماعسازي عليه جمهوري اسلامي ايران بهطور جدي افزايش خواهد يافت.
در كنار اينها، توجه به تحولات در سياست داخلي امريكا نيز حائز اهميت است. به ويژه آنكه موضوعاتي كه در بالا به آنها اشاره شد بتوانند رييسجمهور بعدي امريكا را متقاعد سازند كه روند رخدادها به گونهاي است كه امكان تداوم سياست فشار بر جمهوري اسلامي ايران وجود دارد و حتي سودمند است، يا اينكه عدم برخورد جدي و مواجهه، ممكن است تهران را به سمت تغيير دكترين هستهاي سوق دهد.
به عنوان كلام پاياني، بايد گفت تحولات منطقه به گونهاي است كه ضرورت فعال بودن هرچه بيشتر دستگاه ديپلماسي را عيان ساخته است، اما مساله مهمي كه دستگاه ديپلماسي بايد بدان توجه ويژه داشته باشد روندهايي است كه در حال شكلگيري است (كه در بالا مورد اشاره قرار گرفتند) و در ادامه ممكن است تقويت شده و در نتيجه، موفقيت ديپلماسي را تحت تأثير قرار دهند.
كارشناس ارشد خاورميانه