درباره نمايش «گور پلاس» به كارگرداني شهاب مهربان
خانواده بحرانزده ايراني همچنان در آستانه فروپاشي
محمدحسن خدايي
به نظر ميآيد بازنمايي نهاد خانواده در تئاتر اين روزهاي ما يك اولويت گريزناپذير باشد و راهكاري مناسب براي عبور از محدوديتهاي پيدا و پنهان دستورالعملهاي هياتهاي نظارت و ارزشيابي. اينكه در غياب نهادهاي رسمي براي سامانبخشي به وضعيت معيشتي توده مردم، نقش خانواده همچون يكي از آخرين سنگرهاي تابآوري اجتماعي، اهميتي روزافزون يافته، امري است انكارنشدني. مساله اما بحراني نشان دادن بيش از اندازه اين نهاد اجتماعي است كه ميدانيم اين روزها حال و روز خوشي ندارد و به تبع آن، توش و توان چنداني هم برايش باقي نمانده تا در مقابل هجوم انواع مشكلات، پناهي باشد براي اعضاي خانواده و امكان مقاومت كردنشان. نمايش «گور پلاس» هم از اين قاعده مستثني نيست و ميتوان آن را از اجراهايي دانست كه بنيانشان بر بازنمايي بحران و فروپاشي خانواده ايراني قواميافته، اما شوربختانه چندان كه بايد به نقش ساختارهاي رسمي چون دولت در اين زمينه نپرداخته است. دليل اصلي بحران در خانواده معاصر ايراني آنچنانكه اينجا بازنمايي ميشود بيشتر اقتصادي است و لاجرم اين بحران فزاينده به كليت خانواده تسري يافته و مناسبات اخلاقي را به تباهي كشانده و بر منازعات انساني دامن زده است. شهاب و وهاب مهربان در جايگاه نمايشنامهنويس، از يك الگوي تثبيتشده براي خلق موقعيت دراماتيك نمايش «گور پلاس» استفاده ميكنند كه ميتوان آن را اينگونه صورتبندي كرد: بحران از خانه آغاز ميشود، همانجا ادامه مييابد و اگر قرار به حل و فصلش باشد در همانجا هم به پايان ميرسد. خبر چنداني از فيگور «ديگري» نيست و حتي جنازهاي كه وسط خانه پيدا شده مربوط است به همسايهاي مسن كه به تازگي مادر خانواده را صيغه كرده و از اين طريق توانسته به شكل پنهاني به خلوت خانه نفوذ كند. به واقع ترس از حضور يك غريبه، يك «ديگري» تمام عيار كه ناشناخته باشد و امكاني نامكشوف براي عبور از اين قبيل وضعيتهاي پرتنش خانوادگي، اينجا هم مشهود است و بازتوليدكننده همان مسير تثبيتشده اين سالها در ساختن كليشههاي مرسوم خانوادگي. از ياد نبريم كه چگونه اين رويكرد در بازنمايي محيط خانه و تلاش براي محافظت از حريم اعضاي خانواده در مقابل هجوم نيروهاي ناشناخته، به الگويي تكرارشونده در تئاتر اين روزهاي ما بدل شده است. نگاهي كوتاه به نمايشهايی چون «سيزدهبهدر»، «محيطزيست» و «شكستن خط فرضي» گواهي است بر اين مدعا و آسيبهايي كه اين شكل از بازنمايي در تئاتر و سينماي اين روزهاي ما ميتواند ايجاد كند. به هر حال خلق فضاهاي باورپذير اجتماعي به روايتي رئاليستي احتياج دارد كه تا حد ممكن از امر متضاد، اضافي و ناشناخته به دور باشد. از اين منظر ميتوان «گور پلاس» را ذيل تئاتر رئاليستي و جهانبينياش به تماشا نشست كه مبتني است بر پناه بردن به اندروني خانه و تلاش براي حل و فصل مشكلات در همان مكان به اصطلاح امن.
به لحاظ اجرايي شهاب مهربان در مقام كارگردان، رويكردي واقعگرايانه به اتمسفر صحنه دارد و در اين مسير تا حدود زيادي موفق عمل كرده و توانسته به ريتم مناسب و ميزانسنهاي فكر شده دست يابد. طراحي صحنه از دو اتاق تشكيل شده كه در مجاورت يكديگر قرار دارند و يادآور خانههاي كوچك شهرهاي بزرگ هستند. مبلمان داخل خانه رنگآميزي خوبي دارد و چندان موجب خستگي بصري مخاطبان نميشود. بازيها بر مدار رئاليسم، باورپذير و تماشايي است. حضور داريوش رشادت در نقش فريدون يا همان برادر بزرگ خانواده به يادماندني است. فريدون كه تلاش دارد در غياب پدر، اقتدار او را به نمايش گذارد، اين روزها با پوشيدن لباس خروس در يك رستوران كار ميكند. مردي فاقد جايگاه اجتماعي مطمئن كه به پنهانكاري روي آورده تا شايد زندگياش را نجات دهد اما اين عدم صداقت موجب رنجش خواهرش فتانه با بازي خوب الهام اخوان و برادرش فرهاد با نقشآفريني مهدي يگانه شده است. فتانه دختري است كه با رازداري ميخواهد كيان خانواده را حفظ كند و فرهاد جواني است كه ادعا دارد در ليگ برتر فوتبال مشغول توپ زدن است. اما سواي اين مسائل، جنازه مرد همسايه بهانهاي ميشود كه اين پنهانكاري تداوم نيافته و پاي دختري به نام سوگل كه نقشش را پرتو مهر ايفا ميكند به اين خانه باز شود. به همراه سوگل كه لكنت دارد و در پي پدرش به اين خانه مراجعه كرده، نامزد افغانستانياش حضور دارد با بازي ميلاد مرادي كه گويا شغلي پردرآمد در سازمان ملل در رابطه با پناهجويان يافته و بايد بلافاصله بعد از مراسم ازدواج با سوگل به سويیس مهاجرت كند.
وضعيت بد اقتصادي، فقير شدن طبقه متوسط و توسل به دروغ و پنهانكاري، در نمايش «گور پلاس» عيان است. لحن كميك اجرا به خوبي توانسته از تلخي ماجرا بكاهد و نمايش را تا حدود زيادي براي تماشاگران تحملپذير كند. شهاب مهربان نشان داده در قصهگويي مهارت خوبي دارد و در اغلب تئاترهايي كه بر صحنه آورده، عنصر تعليق به فراموشي سپرده نشده است.
در نهايت ميتوان گفت اين اجرا قدمي است رو به جلو براي كارگردان اين نمايش، اما شهاب مهربان براي ادامه مسيري كه انتخاب كرده احتياج دارد فهم خود را از اجتماعي كه روايت ميكند، گسترش دهد. مطالعات جامعهشناختي و اتخاذ سياست بازنمايي طبقات اجتماعي از مهمترين اولويتها در اين عرصه است. به هر حال طبقه متوسط فقير شده ايراني اين روزها به كرّات در تئاتر و سينماي ما به نمايش درميآيد بيآنكه نسبت درستي با واقعيت اجتماع داشته باشد. توليدكنندگان صنعت فرهنگ اين طبقه را بدل به كالايي قابل عرضه كردهاند كه مهمترين خصلتش تماشايي بودن است و برانگيختن حس ترحّم در مخاطبان بيآنكه راهي به رهايي بگشايند و رستگاري را بشارت دهند.