مهدي بيكاوغلي
روز و روزگاری که استادان و تحلیلگران از ضرورت افزایش انسجام اجتماعی و مشارکت عمومی سخن میگفتند، احتمالا شرایط این روزهای ایران را پیشبینی کرده بودند که عامل بیرونی برای تاریخ و تمدن ایرانی چنگ و دندان نشان می دهد. واقع آن است که متفکران کشورمان در آن ایام در خشتخام واقعیتهایی را مشاهده میکردند که بسیاری از مسئولان و سیاستگذاران امکان دیدن آنها در آینه را نیز نداشتند. بیژن عبدالکریمی استاد فلسفه با تکیه بر این ضرورتهای جدید بیرونی و درونی است که خطاب به تصمیمسازان از آنها میخواهد که متوجه اهمیت دستیابی به امر آشتی ملی در درون باشند. مخاطب عبدالکریمی اما همواره حاکمیت نیست؛ او معتقد است هر اندازه وظیفه حاکمیت برای شکلدهی به وفاق و انسجام ملی و حفاظت از تمدن و فرهنگ ایرانی سنگین است، روشنفکران و کنشگران سیاسی و حتی عموم مردم نیز وظایفی را به عهده دارند که نباید از زیر بار اجرای آن شانه خالی کنند. او به برخی تحرکات خطرناک در بیرون از مرزها اشاره کرده و درخواست عاجزانه اپوزیسیون برای حمله اسرايیل به ایران را نوعی استحاله سیاسی ارزیابی میکند.
عبدالکریمی تایید صلاحیت پزشکیان را نشان دهنده ارسال سیگنال از سوی حاکمیت میداند که باید از سوی عموم مردم، کنشگران سیاسی و فعالان مدنی نیز درک شود . این استاد فلسفه که یکی از متقدمین طرح نظریه وفاق در ایران است، انحراف ایده وفاق از بنیانهای اصلی نظری و عملیاش را خطرناک ارزیابی میکند. به اعتقاد عبدالکریمی وفاق نه در معنای تقسیم قدرت میان دو طیف سیاسی بلکه به معنای جهش به مرحلهای مدنیتر و قوامیافتهتر در حکمرانی و مشارکت است.
ايران در شرايط فعلي با چالشها و گرفتاريهايي در درون و خارج از كشور روبهرو شده است. ايران با استفاده از داشتههاي تاريخي، تمدني و هويتي خود چگونه ميتواند از اين بزنگاهها عبور كند؟
ايران در عرصه بيروني و بينالمللي، نقش و جايگاهي پيدا كرده كه مناسبات ژئوپليتيك منطقه را به هم زده است. اما مناسبات دروني اين كشور متناسب با شأن و جايگاهي كه در بيرون پيدا كرده، نيست. وضعيت كنوني ايران شبيه خانوادهاي است كه در بيرون از خانه، نماي بسيار دلنشيني دارد و پدر خانواده واجد احترام بسياري است، اما اختلافات دروني و منطقي كه مسائل خانواده را تدبير ميكند به هيچوجه با شمايل بيرونياش سازگار نيست. ايران گفتمان مقاومت را ارايه كرده و اين محور در حال تغيير مناسبات جهاني، تغيير نقشه خاورميانه و متزلزل ساختن هژمون امريكاست، اما روشهاي دروني جامعهاش را به گونهاي ساماندهي ميكند كه همسطح موفقيت بينالمللياش نيست. ميپذيرم كه جايگاه قدرت سياسي يك كشور در مناسبات بينالمللي يكي از مهمترين عوامل براي تغيير شأن تمدني است، اما براي تغيير شخصيت و شأن تمدني ايران نيازمند تحولاتي در درون كشور هستيم. متاسفانه هم گفتمان انقلاب، هم حاكميت سياسي ما و هم دانشگاههاي ما، هم روشنفكران، پوزيسيون، اپوزيسيون ما و هم نوگرايان و سنتگرايان ما به تمامي مقوله فرهنگ را رها كردهاند. بهتر است بگويم دركي از مقوله فرهنگي ندارند. بهرغم اينكه شعار داده ميشود كه «انقلاب ايران يك انقلاب فرهنگي است» اما در عرصه عمل به هيچوجه با مسائل، مواجهه فرهنگي نداريم.
چه بر سر فرهنگ جامعه ايراني آمده است. اساسا چگونه ميتوان جامعه را از فرهنگ تهي كرد؟ اين استحاله فرهنگي چگونه رخ داده است؟
اين استحاله از دو طريق رخ داده است؛ روحانيت و قدرت سياسي ايران در داخل، تبليغات را جانشين فرهنگ و روشنفكران ايراني هم ايدئولوژي را جانشين فرهنگ كردهاند. من هم روشنفكران، هم روحانيت، هم اپوزيسيون و هم قدرت سياسي كشورم را متهم ميكنم كه دركي از مقوله فرهنگ ندارند. لذا امروز يك نوع انحطاط فرهنگي همراه با نيهيليسم جهاني جامعه ايراني را تهديد ميكند. كار به جايي رسيده كه بخشي از اپوزيسيون، پرچم اسراييل را در آغوش گرفته و به دور خود پيچيده، در خيابانهاي لسآنجلس و ساير شهرهاي غرب ميرقصد و از اسراييل عاجزانه تقاضا ميكند كه به ايران حمله كند! اين وضعيت با فحاشيهايي كه رخ ميدهد نهايت ابتذال را ميرساند.موضوع زماني دردناكتر ميشود كه اين نوع جهتگيري فرهنگي را ميان برخي روشنفكران ايراني ميبينيم. بخشي از مردم هم به دليل خشم و كينهاي كه نسبت به وضع موجود دارند همين برخورد را ميكنند.دليل اين امر آن است كه در اكثر قريب به اتفاق نيروهاي اجتماعي ايران (از پوزيسيون گرفته تا اپوزيسيون) مقوله فرهنگ درك نشده است. آموزش و پرورش در ايران، نوعي هولوكاست است. دانشگاه به بازي احمقانه صدور مدرك بدل شده، رسانه ملي شكست خورده است. روحانيت تا حد زيادي شأن و پايگاه خود را از دست داده، روشنفكران در طرف غلط تاريخ ايستادهاند و ...همه اين گزارهها دست به دست هم داده تا جامعه ايراني به لحاظ اخلاق شرايط مناسبي نداشته باشد.
در اين صحنهآرايي سهم قدرت سياسي و سياستگذاران چيست؟ تا چه اندازه سياستگذاران و تصميمسازان در شكلگيري اين فضا نقش داشتهاند؟
هم قدرت سياسي و هم مخالفان و روشنفكران فقط به مقوله سياست، جدال سياسي و جناحگرايي پرداختهاند و هيچ كس به اين فكر نكرد كه ايران بايد خطوط زمين بازياش را ترسيم كند. قدرت سياسي به اين بلوغ نرسيده بود كه خطوطي را ترسيم كند كه اجازه داده شود منتقدان ضمن رعايت اين خطوط، بتوانند بازي كنند. قدرت سياسي فقط اقدام به حذف نيروها كرد. در نقطه مقابل هم امروز اپوزيسيون و بسياري از روشنفكران نميدانند مهمتر از نقد قدرت سياسي، ترسيم خطوط حيات اجتماعي ماست. اينكه ما حق نداريم به خاطر اختلافات دروني، منافع ملي كشور را قرباني كنيم. ما بايد مقتضيات ژئوپليتيك و امنيت كشور را درك كنيم. من به عنوان منتقد نظام سياسي و منتقد گفتمان انقلاب در زماني كه تماميت ارضي ايران در خطر است در كنار قدرت مركزي كشور ميايستم . اختلافاتي كه بر سر حجاب و بيحجابي، تقسيم حقوق كارمندان، رانتخواريها و...وجود دارد موضوعات مهمي هستند، اما وقتي امنيت ملي به خطر ميافتد من بايد مقتضيات امنيتي كشور را درك كنم. بسياري از روشنفكران و كنشگران ايراني اين حقيقت را درك نكردهاند.حيرتانگيز اينكه حتي نيروهاي مرتبط گفتمان انقلاب و نيروهاي حاكميتي هم اين حقيقت را درك نكردهاند. اگر مقاومت امري جدي است، امري همهجانبه هم است. ما بايد حيات دروني جامعه را متناسب با اين مقاومت تنظيم كنيم. متاسفانه حاكميت هم فقط نيروهاي خود را ديد و بخش بزرگي از جامعه را ناديده انگاشت. درك نكرد كه مطالبات مردم ايران، بيش از 150سال است كه ارضا ناشده باقي مانده است. مردم انتظاراتي دارند، اما حاكميت زباني براي گفتوگو با اين بخش از جامعه نداشت. تنها برخوردهاي پليسي و امنيتي صورت داد كه غيرقابل درك است. در واقع منطق پليسي و امنيتي، جاي منطق فرهنگي را گرفت. امروز با خلأ فرهنگي در جامعه روبهرو هستيم.
بسياري از استادان دانشگاهي و تحليلگران، اين روزها را پيشبيني كرده و درباره بروز آن هشدار داده بودند. اين بحث كه براي مقابله با خطرات بيروني بايد در درون انسجام و مشاركت ايجاد شود بارها از سوي خود شما مطرح شد. آيا به صحنه رويارويي ترسناك رسيدهايم يا ممكن است اوضاع بدتر هم شود؟
فكر ميكنم حاكميت سياسي ايران تا حدي متوجه واقعيتها شده. اينكه فردي مانند دكتر پزشكيان رييسجمهور شد و گفتمان خود را وفاق ملي اعلام كرد، نشاندهنده ارسال سيگنال از سوي حاكميت است. البته حاكميت و نيروهاي انقلاب هم يكدست نيستند. متاسفانه نيروهايي كه هنوز بالغ نشدهاند و در قامت ارزشهاي انقلاب نيستند، ميداندار و عرصهگردان هستند. گفتمان انقلاب اساسا نيازمند بازسازي در نيروهاي خود است. برخي افراد به نام انقلاب به كشور و حاكميت ضربه ميزنند و انسجام ملي را به خطر مياندازند. حاكميت با روي كار آمدن پزشكيان و دولت وفاق او، سيگنال فرستاد كه صداي بخشي از مردم را شنيده است. اما بخش قابل توجهي از روشنفكران ايراني، اين سيگنال را نشنيده و نخواست به نحو درستي موضوع را فهم كند، بنابراين كماكان در جايگاه نادرست تاريخي ايستاد.
ماهها قبل و در گفتوگوهايي كه با شما داشتم، شخص شما درباره ضرورت وفاق و آشتي ملي نظريهپردازي كرده و از ضرورت آن سخن گفتيد. در واقع شما يكي از تحليلگراني بوديد كه پرچم وفاق را بلند كرديد. اما هنوز تعريف جامع و علمي در خصوص واقعيت وفاق ارايه نشده است. وفاق را در عرصه عيني چگونه ميتوان تعريف كرد؟
اين گفتمان بسيار عاميانه شده، خود آقاي پزشكيان و ياران نزديك ايشان هم غافلگير شدند. متاسفانه جامعه فاقد ساختارهاي حزبي مطلوب است. افراد بهطور اتفاقي رداي قدرت را ميپوشند. در ايران با ساختارهاي تخصصي حزبي و سازماندهي اجتماعي سر و كار نداريم كه سالها روي ايدهها و گفتمانها كار كرده باشند. اما نهايتا بهطور تاكتيكي و به عنوان يك امر دمدستي موضوع وفاق در دستور كار قرار گرفت. به نظرم بايد روي اين ايده كار دقيق كارشناسي و تئوريك صورت گيرد. مراد من از وفاق زماني كه موضوع را مطرح كردم، گفتمان اجتماعي بود، اما به نوعي تقسيم قدرت بين اصولگرايان و اصلاحطلبان تقليل پيدا كرد. بحث اين بود كه بخش ناديده انگاشته شده جامعه ديده شوند، گزارههايي براي ارتباط با آن يافته و از نيروهاي واسطهاي كه همواره حذف شدهاند، دعوت شود كه وارد ميدان كنشگري شوند، اما متاسفانه اين گفتمان به تقسيم قدرت بين دو جريان سياسي تقليل پيدا كرد.
كدام نقطه مشترك و بخش كانوني وجود دارد كه همه كنشگران سياسي و اجتماعي و علمي ميتوانند روي آن تمركز كنند؟
حفظ امنيت ملي، گرانيگاه اصلي بحث است. همه نيروها بايد مساله امنيت ملي را بالاتر از تمام مسائل، مطالبات، تعارضات و تضادها بدانند. البته مطالبات مردم و اعتراضات آنها بحق است. آنچه اين مطالبات را ناحق ميكند، طرح آن در يك زمان نامناسب است. امروز مساله اصل امنيت ملي و منافع ملي ماست. من در يك برنامه تلويزيوني هم گفتم، روشنفكران ما ميخواهند تاثيري بر حيات اجتماعي ملت داشته باشند، درك مقتضيات امنيتي و ژئوپليتيك جامعه ايراني يگانه راه است. اگر روشنفكران ما بتوانند اقتضائات و پيامدهاي مسائل امنيتي و ژئوپليتيكي ايران را درك كنند، نوعي گفتمان وفاق با حاكميت شكل ميگيرد. ظهور اين گفتمان اثراتي ژرفتر از انقلاب مشروطه در ايران خواهد داشت. نهايتا هم ميتوان اقدام به تنشزدايي كرده و ريلگذاريهاي لازم براي اصلاحات و توسعه داشته باشيم.
در اين مدل فكري، حاكميت چه رفتاري بايد داشته باشد و نقش حاكميت در تامين منافع ملي چيست؟
پاسخ به اين پرسش به بحثهاي تاريخي هم نياز دارد. ساختار حاكميتي ايران نه نظام پادشاهي بود و نه دولت مدرن در ايران تجربه شد. فقط گرد آمدن حول محور گفتمان انقلاب و جبهه و جنگ بود كه كشور را حفظ كرد. ساختاري كه حاصل شرايط تاريخي ديرينه ايران باشد؛ مثلا ظهور طبقه متوسطي كه پشتوانه دولت و ملت باشد، نداريم. گفتمان و حاكميت انقلاب ما همواره در معرض فشار بوده است. جنگ 8ساله، فشارهاي امريكا، تحريمها، تنازعات و... همواره مطرح بوده است. اين منطق كه برخي عنوان ميكنند حاكميت ايران در حال تحريك كردن طرف مقابل است، توپ زدن در زمين دشمن است. حاكميت ايران طي دهههاي اخير دايما نگران بوده، بنابراين همواره از موضع حفظ خود برخورد كرده است. مانند گربهاي كه راهها از هر سو برايش بسته ميشود و چارهاي جز پنجه كشيدن نداشته است. روشنفكران هم با فشارهايي كه آورده و همسوييهايي كه با نظام سلطه داشتند، شرايط را پيچيده كردهاند. شكاف حاكميت و ملت اينگونه بيشتر و بيشتر و براي برخي عامل احراز هويت شد. همين امروز هم بسياري از روشنفكران سطحي ما در اين مسير حركت ميكنند. اين دسته از روشنفكران درك نميكنند كه وجود يك دولت مركزي مقتدر براي توسعه هر جامعهاي لازم و خلأ قدرت خطرناك است. اين موارد وجوهي است كه روشنفكران ايراني بايد درك كنند. در نقطه مقابل حاكميت هم بايد درك كند كه در ايران يك شكاف اجتماعي عميق وجود دارد . طي اين 40سال همه نيروها و گفتمانها از قطار انقلاب پياده شده و همه روساي جمهور پيشين با انگ مواجه شدند؛ اين منطق بايد دگرگون شود. اگر حاكميت اين واقعيتها را درك نكند، شرايط بسيار پيچيده ميشود. حل تعارضات ايران با امريكا و اسراييل، امري چند هفتهاي يا چند ماهه نيست، اين رويارويي بسيار طولاني مدت است. حاكميت بدون حمايت يكپارچه ملت، نميتواند از اين مسير با موفقيت عبور كند. نهايتا ناچار خواهيم شد به دليل فشارهاي دروني و مشكلات اقتصادي ملت، در برخي مواقع كوتاه بياييم.