يادداشتي به مناسبت انتشاركتاب «حيات دوباره رباعي»
نوآوري با سيره نياكان
سعيد حميديان
ميگويند حادثه هرگز خبر نميكند كه اين البته سخني موهوم و بيمصداق نيست. كما اينكه در ظهور پديده يا پديداري به نام ايرج زبردست اين حادثه خبر نكرد . حضور او خود خبر خويش بود آن هم در عوالم دور پهنا و پايانناپذير شعر و هنر . آن هم با كرورها مياندار و ميداندار سخن بيهمال فارسي . اما اين حادثه با حادثههاي ديگر فرقهايي دارد از جمله اينكه تكوين حادثه معمولا در ناگهاني بودن و يكباره بودن است، ليكن حسن اين حادثه در امتداد رويش و فزايش دايم آن است . به عبارت ديگر ايرج همواره در مسير پيشرفت و صيرورت و ارتقا به سمت جلو است، اما اين حادثهها معمولا يا غالبا سرشت شوم دارند در حالي كه حادثه ظهور زبردست خُنيدگي و خجستگي بيگفتوگو دارد. او با رباعياش خودآگاه يا ناخودآگاه خطي به قطر ميهنش از شيراز تا نيشابور رسم كرد بيآنكه كمترين انگيزه و انديشه چالش با بزرگمرد و نابغه رباعيسرايي يعني خيام را در دل بپرورد، برعكس آنچه از كل شعر او بر ميآيد، عشق و ارادتي خالصانه و صادقانه به چهرههاي بزرگ شعر پارسي است. زبردست همواره احترام بزرگان شعر و ادب معاصر را داشته و اين يكي از خصايص بسيار نيك او است. ايرج شيرين سخن، به همان اندازه كه در مضمون و محتوا و شكل شعرش نوگرا و مرد زمانه خويش است از حيث منش و اخلاق و رفتار خوشبختانه متعلق به نسلهاي قديم و پيرو آنهاست، فروتن، مردمدار، سخن نيوش و نقدپذير است. آري اين همه اوجگيري و فراروي مداوم به قول خواجه شيراز بيچيزي نيست. آشنايي من با زبردست از جلسات بزرگداشت سعدي و دو، سه بار هم بزرگداشت حافظ در بيستم مهرماه در شيراز بود... ميشد حدس زد كه ايرج به كدام سمت و سو ميرود و كدام مرزها را در آينده در خواهد نورديد. ارادتم به او در فزون بود اگرچه درد بيدرمان پا مرا از سفر مجدد به شيراز و ديدن روي دوستان بزرگوار از جمله استاد زبردست محروم كرد. ايرج سيره نياكان دارد. نه اسير زندگي بيمعناي امروز است كه نه پدر و مادر ميشناسند و نه حرمت بزرگتر از خود را رعايت ميكنند. ايرج نه از ذوق بينهايت بيبهره است و نه از مايه درد. پيشتر اشارهاي به نوگرايي ايرج كردم. به گمانم آنان كه رباعي ايرج را به هرگونه و به هر انگيزهاي با رباعي خيامي قياس ميكنند، گرفتار قياس معالفارق هستند، چون اشتراك اين دو فقط از نظر قالب يا به قول ادبا قالب است و بس؛ چون زبردست مثل هر نوگراي ديگري مضمون و محتوا و شكل شعرش را از اينجا و اكنون يعني زمانه خود ميگيرد و حاصل كار را به زمان و محيط خود بازپس ميدهد. ضمن اينكه هيچگاه دست از جستوجو و گشت و گذار در محيط و عوالم عصر خويش و نيازهاي جامعه امروز بر نميدارد. او هر جا هم كه ضرورتي ببيند برشها و سطربنديهاي تازه در همان قالب متعارف رباعي ايجاد ميكند. يعني از مصراعبنديهاي نيمايي هم كمابيش بهره ميگيرد. چنانكه گاه به جاي چهار لخت رباعي سنتي آن را تا هشت و نُه لخت و گاه حتي بيشتر تقطيع ميكند. اين رسمي است كه در شعر نو پديد آمده است. شگفتيآفريني به ويژه در لخت چهارم رباعي يا سطر پاياني جزو هميشگي كار او در رباعي است. به گمانم اين عامل اصلي را بايد جاذبه و جذابيت رباعي استاد زبردست دانست. سخن درباره او بسيار است، زيرا پديدهاي است خاص خود و پديدهاي تازه كه در مورد رباعياتش بسيار نوشتهاند و بسيار گفتهاند و من اگر روزي عمر مهلتم بدهد اميدوارم بهتر و بيشتر درباره اين پديده شعر نو سخن بگويم.