از سوي انتشارات نگاه با ترجمه عباس پژمان
رمان «ماشنكا»ي نابوكف به بازار كتاب آمد
رمان «ماشنكا» نوشته ولاديمير نابوكف با ترجمه عباس پژمان توسط نشر نگاه منتشر و راهي بازار نشر شد.
نابوكف از نويسندگان معاصر روسيه است كه سال ۱۸۹۹ در سنپترزبورگ متولد شد و سال ۱۹۷۷ در سويیس درگذشت. او كودكي سرخوشانه و شادي را پشت سر گذاشت و زبان انگليسي را در همانسالهاي كودكي فرا گرفت. اما كودكياش با حادثه مهم انقلاب روسيه همراه و زندگي خوب و مرفهاش با چالش روبهرو شد.
رمان «ماشنكا»ي نابوكف به نوعي يك خودزندگينامه است كه نويسنده در مقدمه ترجمه انگليسي آن اشاره كرده و برخي صحنههاي آن از زندگي خودش وام گرفته شدهاند. در هر صورت شخصيت ماشنكا در اين كتاب، معادل همان تامارا در زندگي واقعي نابوكف است كه در ۱۶ سالگي عاشقش شد. اما انقلاب ۱۹۱۷ روسيه نابوكف جوان را از عشقش جدا كرد و زخم اين جدايي تا پايان عمر با داستاننويس روسی تازه ماند. نابوكف خود درباره اين كتاب ميگويد: ماشنكا نخستين رمان من بود. در برلين و بلافاصله بعد از ازدواجم در بهار ۱۹۵۲ نوشتنش را آغاز كردم. اول سال بعد به پايان رسيد و شركتي كه مخصوص چاپ كتابهاي نويسندگان مهاجر بود آن را منتشر كرد. اين نويسنده در مقدمهاي كه سال ۱۹۷۰ بر اين كتاب نوشته درباره واقعيت يا خيالي بودن اتفاقات آن ميگويد: يكربع قرن بعد از نوشتن ماشنكا، وقتي داشتم فصل دوازدهم شرح حالم را مينوشتم، به ماشنكا مراجعه نكردم و اكنون كه كردهام، ميبينم بهرغم اينكه بعضي صحنههاي خيالي هم به كتاب افزوده شده است (ازجمله زد و خورد با پسر ولگرد دهكده يا ديدار پنهاني عشاق در يك شهر بينام و نشان در ميان كرمهاي شبتاب) آن بخش از زندگي خصوصيام كه به شكل رمان درآمده يك چيز سرمستكنندهاي در خود دارد كه در شرح دقيق و وفادارانه آن وجود ندارد.
كتاب «ماشنكا» اول به زبان روسي ترجمه شد و نابوكف خود با همراهي يك مترجم ديگر، آن را به انگليسي ترجمه كرد. يكي از تفاوتهاي جزيي ترجمه انگليسي اين رمان با نسخه اصلي روسياش، نام شخصيت اصلي است كه به جاي ماشنكا، به مري تغيير كرده است. ماشنكا در زبان روسي، مصغر نام ماشاست كه ماشا نيز خود مصغر مارياست. ترجمه فارسي عباس پژمان از «ماشنكا» پيشتر توسط ناشر ديگري چاپ شده بود و حالا به انتشارات نگاه سپرده شده است. اين مترجم براي حفظ امانتداري نام اصلي روسي ماشنكا را براي رمان حفظ كرده و از نام ماري يا مري استفاده نكرده است. «ماشنكا» در ۱۷ فصل نوشته شده است. در قسمتي از اين رمان ميخوانيم:
«آب حالا شيب خاكي سمت چپ را در خود منعكس ميكرد كه قسمت فوقانياش پوشيده از صنوبرها و بوتههاي گلهاي خوشهاي بود. نامها و تاريخهايي در شيب سرخرنگ كنده شده بود و يك جا يك نفر 10 سال پيش تصوير يك چهره بزرگ با استخوانهاي گونه برجسته را كنده بود. ساحل سمت راست، با خلنگهاي ارغوانياي ميان غانهايي با تنههاي لكدار، شيب ملايمتري داشت و آنگاه زير يك پل، تاريكي سردي قايق را در خود پيچيد. از بالا صداي ضربههاي سنگين سُم و چرخ ميآمد و همين كه قايق از تاريكي بيرون آمد پرتو خيرهكننده آفتاب به نوك پاروها افتاد، گاري علوفهاي در معرض ديد واقع شد كه از روي پل كوتاهي ميگذشت و...»