خوش بودن با چنين رسانهاي
مساله خبر و تحليل و گزارش است. بايد ديد كه چه تعداد مردم اين برنامهها را پيگيري ميكنند؟ چقدر به آنها اعتماد دارند و پيگيريكنندگان در عرصه عمومي چقدر اثرگذاري دارند؟ و بالاخره اينكه آيا فقط از اين رسانه پيگيري يا از مجاري ديگري هم استفاده ميكنند. جزييات نتايج نظرسنجيها پاسخ اين پرسشها را روشن كرده است. پيگيريها حدود ۴۰ درصد با اعتماد پايين و افرادي با كمترين اثرگذاري و با دسترسي به منابع ديگر؛ پاسخ هر ۴ نكته است. اين رسانه از حيث كسب اعتماد و كيفيت خبر و تحليل در حد رسانه درجه ۲ هم نيست.
گزاره دوم: «اگر رسانه ملي مرجعيت موثري نداشت، رفقاي اصلاحطلب آقاي مهاجري، مدام، گاه و بيگاه، پيگيري نميكردند جهت حضور در برنامههاي مختلف شبكههاي تلويزيوني و راديويي.»
اين استدلال عجيب است. مساله اصلي ما اين نيست كه چرا اين رسانه مرجعيت ندارد. اتفاقا از يك نظر خوشحالكننده هم هست. مساله اين است كه اين سازمان بسيار بزرگ از بودجه ملت ارتزاق ميكند ولي در خدمت يك سياست محدود درآمده است. اتفاقا موجب تضعيف امنيت ملي ميشود، چون نظام رسانهاي قدرتمند يكي از مولفههاي امنيت ملي است. اگر اين رسانه ملك شخصي حضرات بود بياعتباري آن اصلا جاي نگراني نداشت و اعتراضي هم نميشد و ربطي هم به منتقدان نداشت. خودشان دوست دارند آتش به مال خود بزنند مثل ديگر رسانههاي خصوصي آن جناح. مشكل اين است كه اموال ملت در آنجا در حال تلف شدن است. اين استدلال مثل اين است كه يك كارخانه خودروسازي دولتي خودروي كم كيفيت و گران توليد كند بعد هم اگر اعتراض شود ميگويند پس چرا مردم خودروي ما را ميخرند؟ البته نميگويند كه خريدن مردم به علت مقررات غير رقابتي و منع واردات و از روي ناچاري است. اگر اندكي رقابت در اين رسانه به وجود آيد خودشان هم آن را نگاه نخواهند كرد. به علاوه ما هم براي انجام كارهاي خود فعلا نگران مرجعيت آن رسانه نيستيم. انتخابات اخير نشان داد كه اگر هنوز با رسانههاي خارجي در رقابت باشيم ولي مرجعيت داخلي ما از صدا و سيما به مراتب بيشتر است.
گزاره سوم: «در بزنگاهي «اجماعآفرين و وفاقساز» همچون وحدت طيفهاي گوناگون، عليه رژيم صهيونيستي و متخاصمان خارجي با محوريت جمهوري اسلامي ايران در جبهه مقاومت منطقه و جهان، چرا امثال آقايان «محمد مهاجري»، «عباس عبدي» و ديگر اصلاحطلبان صاحب بلندگو، بايد بسيج شوند عليه رسانه ملي و بخشي از پازل جبهه صهيون -كه همانا مرجعيتزدايي از منابع رسمي خبري-تحليلي داخلي ايران است- را كامل كنند؟!»
همين كه شما در اين شرايط حساس دنبال زندان كردن رييسجمهور هستيد نشانه زمانسنجي شماست. لطفا يك زمان را بفرماييد كه امكان نقد باشد و با این برهه حساس مواجه نباشيم. گذشته از اين، اتفاقا الان بهترين وقت آن است، چون اين رسانه در همين سياست خود شكست فاحشي خورده است. كافي است كه به نظرسنجيها مراجعه كنيد تا عمق شكست سياست رسانهاي رسمي كشور را در اين زمينه متوجه شويد بيش از اين نميشود توضيح داد.
گزاره چهارم: «افسوس كه رتبه اول سمپاشي عليه رسانه ملي ايران، متعلق به اينترنشنال و دشمنان خارج نبوده، بلكه از آنِ يك گروه خاص تكراري شناختهشده هماهنگ اصلاحطلبان است!»
چرا افسوس؟ آنها چرا بايد عليه صدا و سيما باشند؟ وجود آنها وابسته به ناكارآمدي رسانه رسمي در داخل است. اگر يك رسانه خوب داشتيم كار آنها كساد و تعطيل ميشد. چنانكه كمتر كشوري در جهان است كه در خارج از آن كشور عليه آنها رسانه باشد. اگر هم باشد به مرور تعطيل ميشود همچنانكه بيبيسي خيلي از شبكههاي خود را تعطيل كرد، چون مخاطب ندارد. اين استدلال علت ناكارآمدي اين رسانه را نشان ميدهد. هر كس نقد كند ميگويند سمپاشي!! خب اگر نقد را سمپاشي بدانيم، حتما ديگران هم بايد سياستهاي تخريبي رسانه مطلوب آقايان را بمباران شيميايي معرفي كنند. به جاي اين اتهامات بگوييد كجاي نقد ايراد دارد؟ تا هنگامي كه منتقدان را سمپاش معرفي كنيد يك گام هم به جلو نميتوانيد برداريد. عقب عقب خواهيد رفت همچنانكه رفتهاند و ميرويد.
گزاره ديگري هم در مورد خبر سردار قاآني اظهار داشته و زنده بودن ايشان را نشانه مرجعيت خبري صدا و سيما دانسته است. اتفاقا اين خبر نشانه فقدان مرجعيت خبري صدا و سيماست. چرا صدا و سيما مرجعيت خبري ندارد. اگر مرجعيت ميداشت به محض آنكه ميگفت منابع خبري ما زنده بودن ايشان را تاييد ميكنند همه ميپذيرفتند و تمام ميشد، چون رسانههاي عرب منطقه كه به شدت طرفدار فلسطين و ضد اسراييل هستند، روز پنجشنبه بخش مهم خبر خود را به شهادت سنوار اختصاص ميدهند ولي صدا و سيما تا الان كه اين يادداشت را تكميل ميكنم و ۱۵ ساعت از انتشار خبر گذشته بهطور جدي به ماجرا و تحليل آن نپرداخته است. از اين نوع رفتارها تا بخواهيد هست. آنان به زبان روشن به مخاطب ميگويند؛ خبر ميخواهيد؟ برويد رسانههاي خارجي را ببينيد؛ زيرا در پيشخوان ما خبر واقعي وجود ندارد. مرجعيت خبري داشتن ربطي به يك مورد راست و دروغ گفتن ندارد. مربوط به پذيرش مخاطب است حتي اگر خبر دروغ يا اشتباه باشد. البته تكرار خبرهاي دروغ مرجعيت را زايل ميكند. پس چرا تا سردار را در تلويزيون نشان ندادند كمتر كسي به خبر آنان باور داشت؟ چون آن اندازه خبرهاي نادرست گفتهاند كه اگر يك بار هم درست بگويند كسي باور نميكند و اين براي رسانههاي ديگر معكوس است. دارا بودن مرجعيت خبري، يعني بترسي از اينكه دروغ بگويي و اگر دروغ بگويي براي اعتبارت بد شود. هنگامي كه از خلاف گفتن نترسي يعني هيچي نيستي.
نكتهاي را هم رييس مركز تحقيقات صداوسيما اظهار داشت كه «تمام تلويزيونهاي دنيا با يك ريزش مخاطب در نسل زد (z) مواجه هستند. ما هم وقتي نظرسنجي ميكنيم، ميبينيم در بازه سني ۱۸ تا ۳۰ سال با كاهش مخاطب مواجه هستيم.» اين تحليل درست است. ولي كاهش مخاطب مساله مرجعيت خبري نيست. مساله اصلي ضرورت وجود مرجعيت رسانهاي در داخل كشور است، چون اعتماد به رسانههاي رسمي ندارند، پس در حال تغيير مسير استفاده از رسانه هستند. در واقع اين هم بخشي از مشكل جهاني رسانههاست با اين تفاوت كه اگر جهان سعي در سازگاري با اين مشكل و شناخت آن و جبران نقاط ضعف خود دارد؛ ما در اينجا هر روز سد مقابله با اين وضعيت را بلندتر ميكنيم و در مسير كاملا معكوس حركت ميكنيم. صدا و سيمايي داريم كه به فوريت از پخش صداي يك خانم در برنامه عذرخواهي غرايي ميكند ولي اخبار و تحليل و گزارشهاي آن مخاطبي را جذب و گرهي از جامعه را باز نميكند. خوش بودن با چنين رسانهاي هم دنيايي دارد كه مبارك باشد. مختصر و مكرر عرض كنم تا حقيقتمحوري جايگزين روايتمحوري در سياست رسمي رسانهاي ايران به ويژه در صدا و سيما نشود اميد به پايداري هيچ اصلاحي نبايد داشت .