درباره نمايشهاي «پپروني براي ديكتاتور» و «جزيره لولو»
اجراهايي كه خوب ميفروشند
محمدحسن خدايي
بعضي نمايشها خوب ميفروشند و استقبال مخاطبان را به ارمغان ميآورند. تهيه بليت و پيدا كردن صندلي مناسب در سالن نمايش اغلب به امري پيچيده و دشوار بدل ميشود كه فرصت و انرژي زيادي را از تماشاگران پيگير اين قبيل اجراهاي پرمخاطب ميطلبد. گويي حضور در اين جمعهاي تئاتري، آن هم قبل و بعد اجرا، شركت در يك مراسم آييني است كه بايد با دقت برگزار شود، چراكه براي مردمان طبقه متوسط اين روزهاي تئاتر، اين مساله منافعي دارد و حضور اجتماعيشان را رنگ و بويي تازه ميبخشد. انتشار عكسي از خود در شبكههاي اجتماعي، اعلام حضور در اين مناسك جمعي و گفتوگو در رابطه با كم و كيف اجرا از ضرورتهاي وسوسهانگيز اين روزهاي عرصه نمادين نمايش است. اگر مناسك تماشا كردن همراه شود با حواشي تلخ و شيرين اجرايي ميتوان آن را امتيازي درخور دانست براي جلب توجه دوست و آشنا. اما نبايد از ياد برد كه حال و روز عمومي تئاتر كشور، به لحاظ اقتصادي چندان خوب نيست و اين روزها بيشتر اجراها نه تنها سود مادي نصيب گروههاي اجرايي نميكنند، بلكه موجب بدهي و زيان انباشتهشان هم ميشوند. بنابراين جاي تعجب نخواهد بود كه تهيهكنندههاي حرفهاي تئاتر سراغ اجراهاي آوانگارد و تجربي نروند و براي توليد آثاري كه فروش مناسبي ندارند رغبتي از خود نشان ندهند. نتيجه اين سيكل معيوب را در مناسبات توليد مشاهده ميكنيم، كمرونق شدن حضور گروههاي مستقل تئاتري و افزايش توليد نمايشهايي كه راه و چاه فروش را به خوبي ياد گرفته و به ديگران درس موفقيت و كاميابي ميدهند. به هر حال براي پيشگيري از زيان مادي و صد البته تضمين فروش، راهكارهايي وجود دارد همچون استفاده از سلبريتيها و بر صحنه بردن فرمهاي نوظهور نمايشي چون «كنسرت-نمايش». ميدانيم حضور بعضي افراد مشهور در اجراهاي پرفروش بيآنكه مهارتي در امر بازيگري داشته باشند تا حدودي توانسته اقتصاد تئاتر را رونق بخشد و از ورشكستگي سالنهاي استيجاري بخش خصوصي جلوگيري كند. اما اين مسيري است پر از مخاطره و آسيب كه در آينده نتايج ناگواري را به تئاتر ما تحميل خواهد كرد و سليقه مخاطبان را به قهقرا خواهد كشاند. در اين وانفسا، تعطيلي جشنواره تئاتر دانشگاهي مزيد علت شده كه تئاتر بدنه كيفيت نامناسبي بيابد و به لحاظ زيباشناسي گرفتار پسروي شود. با اين اوضاع اسفناك نميتوان كار درخوري كرد و در مقابل هجوم نيروهاي مخرب از خود مقاومت چنداني نشان داد، مگر آنكه تسليم منطق سرمايه نشويم و نهاد اجتماعي تئاتر را به مثابه آلترناتيوي براي وضعيت فرهنگي موجود به رسميت بشناسيم. تئاتر بايد به جاي بازتوليد زيباشناسي ملالآور اين روزها، از طريق بر صحنه بردن آثاري پيشرو و راديكال «امر نو» را تمنا كند و سليقه تماشاگران را از نو بسازد و ارتقا دهد. حال با اين توضيح طولاني به دو اجرايي بپردازيم كه اين روزها مورد استقبال مخاطبان هنر نمايش قرار گرفته و فروش خوبي داشتهاند.
بعد از چند سال كه از اجراي نمايش «پپروني براي ديكتاتور» به كارگرداني علي احمدي ميگذرد به تازگي در سالن اصلي تئاترشهر، بازتوليدي از اين نمايش بر صحنه آمده و مورد استقبال گرم تماشاگران قرار گرفته است. موفقيت اين بازتوليد به عواملي چند بستگي دارد: يكي از مهمترين مولفهها در اين زمينه بيشك حضور بازيگران معروفي چون پژمان جمشيدي، محسن كيايي، حديث بيابانگرد، رويا ميرعلمي و خسرو احمدي است كه در قالب يك روايت خوشساخت از نمايشنامه «اسم» به نويسندگي «ماتيو دولاپرت» و «الكساندر دولاپتولير» فرانسوي به مرحله اجرا درآمده و تلاش كرده حال و هواي ملموس و معاصري از مردمان طبقه متوسط اروپايي را به نمايش گذارد. نمايشنامه «اسم» كه كمدي انتقادي در رابطه با مردمان طبقه متوسط شهري است به تضادهاي پيدا و پنهان فرهنگي در جامعه فرانسه پرداخته و بار ديگر اين نكته را گوشزد ميكند كه تبعيض نژادي و جنسيتي حتي در كشورهاي توسعهيافته و هنگام يك مهماني شبانه ميتواند به اشكال مختلف بروز پيدا كند. اجرايي كه علي احمدي تدارك ديده بيش از آنكه فضاي پاريسي را به ذهن متبادر كند، به اينجا و اكنون ما نزديك شده و به ديگر سخن، فاقد لحن اروپايي است. براي نمونه به شيوه بازي خسرو احمدي دقت كنيم كه قرار است ايفاگر نقش يك استاد دانشگاه باشد كه زبانشناسي ميداند و در اين وادي براي خودش صاحبنظر است. اما حضور اين بازيگر باتجربه نتوانسته زيستجهان باورپذير يك زبانشناس اروپايي را به مخاطبان انتقال دهد. از اين منظر حضور خسرو احمدي، توانايي خلق يك شخصيت جذاب و ستيهنده پاريسي را ندارد و به كليت اجرا ضربه زده است. گو اينكه حديث بيابانگرد هم بيش از اندازه عصبي است و نميتواند بازنمايي يك زن اغواگر و عاصي پاريسي را توامان به نمايش گذارد. در مقابل محسن كيايي و رويا ميرعلمي خوب ظاهر شده و بار سنگين خلق شخصيتها را بر دوش ميكشند. پژمان جمشيدي از روزهاي خوب صحنهاياش فاصله دارد و گاهي خوب است و گاهي سردرگم. به هر حال نمايش «پپروني براي ديكتاتور» بيش از آنكه شيوه اجرايي تازه و خلاقانهاي به مخاطبان عرضه كند، تلاش دارد با دراماتورژي متن نمايشنامه و حضور بازيگران حرفهاي، بدون ايجاد چالش، مخاطبان خويش را سرگرم كند آنهم با كاستن از فضاسازي انتقادي و رفتن به سمت شوخيهاي كلامي و جنسي. در اين ميان طراحي صحنه چشمنواز، اما متعارف نمايش، در خدمت سياست اجراست كه همان سرگرميسازي تماشاگران طبقه متوسط شهري باشد. اجراي علي احمدي ساده و سرراست سراغ مخاطبان ميرود و لحظات مفرحي را خلق ميكند و از اين جهت موفق است و در راستاي هدفي كه براي خودش ترسيم كرده. رويكردي قابل انتظار كه توانسته دوازده ميليارد تومان بفروشد و خرج و مخارج بازتوليد يك نمايش خوشساخت را به راحتي تامين كند. اينكه به لحاظ زيباشناسي آيا حرف تازهاي دارد يا به لحاظ زيباشناسي به تئاتر ايران پيشنهاد خلاقانهاي ميدهد، بحث چندان موردپسندي نيست وقتي كه خوب ميفروشد و مخاطبانش را سرگرم ميكند.
حال به نمايش دومي بپردازيم كه اين شبها در سالن استاد سمندريان مجموعه ايرانشهر روي صحنه است و ياد و خاطره آتيلا پسياني را زنده ميكند و در گيشه هم موفق عمل كرده است. نمايش «جزيره لولو» كه براساس رمان «جزيره گنج» رابرت لوئيس استيونسن نوشته و اجرا شده، كمابيش از فضاي انگليسي رمان فاصله گرفته و به جغرافياي خاورميانهاي مردمان اين منطقه نزديك شده است. نامها تغيير يافته و مناسبات زندگي روزمره شخصيتها واجد راز و رمز مرسوم سواحل دريايي كشورهاي عربي است. لحن و رويكرد روايي اين اجرا يادآور تجربهگرايي آتيلا پسياني در نمايش «بحرالغرايب» است. ستاره پسياني در مقام تكميلكننده كار پدر، در پي ساختن فضاي جادويي مورد علاقه آتيلا پسياني است، اما اين اجرا به نظر ميآيد تا رسيدن به منزل مقصود، همچنان راه درازي در پيش دارد و چندان كه بايد نتوانسته به آثار شاخص و تجربي پسياني نزديك شود. شايد يكي از دلايل اين نقصان مربوط باشد به صحنههايي كه روي لنج كشتي و در وسط اقيانوس ميگذرد. سازهاي كه براي اين منظور طراحي شده چندان كه بايد مستحكم نيست و بازيگران را دست به عصا كرده و ترس از مصدوميت، ديناميسم بدنها را محدوديت بخشيده است. باتوجه به اينكه مدت زيادي از طول اجرا روي اين لنج ميگذرد، بايد تمهيد بهتري انديشه شود تا صحنههاي پرتنش روي لنج، ازجمله فشردگي فضا و بياعتمادي آدمها به يكديگر، به مخاطبان انتقال يابد. البته بعد از حوادثي كه منجر به درگيري بين شخصيت «ماجو» و دزدان دريايي شده و به فرار ماجو و پناه بردنش به جزيره منتهي ميشود، اجرا ريتم بهتري يافته و نقشآفريني بازيگري چون كاظم سياحي به عنوان ساكن و صاحب حقيقي جزيره به واقع تماشايي است. جزيره همچون مكاني مرموز، روايت را پيچ و تابي تازه بخشيده و از آن يكنواختي فضاي لنج، تا حدودي فاصله ميگيرد. به ديگر سخن هر جا محافظهكاري كنار گذاشته شده و اجرا به امر شگرف گشوده ميشود با نمايشي تماشايي و سرگرمكننده مواجه هستيم كه آتيلا پسياني در تجربهگراييهايش دوست داشت بسازد. به هر حال اينجا هم تضاد ديالكتيكي بين بحر و بر يا همان دريا و خشكي در جريان است و در نتيجه ژستها و تضادها مبتني ميشود بر استقراري كه آدمها بر خشكي دارند يا سرگرداني كه اقيانوس به آنها تحميل ميكند. دو نظام اخلاقي و قانوني مقابل يكديگر صفآرايي كردهاند: يكي لوياتان و ديگري بهيموت، يكي خداي خشكي و ديگري خداي دريا. اينكه چه كسي برنده خواهد شد به شجاعت، موقعيتشناسي و شانس بستگي دارد. گو اينكه ميتوان رويكردهاي استعماري در فتح جزيره و به يغما بردن گنجي كه در آن مدفون است را به لحاظ سياسي مورد مداقه قرار داد و به نتايج جالب توجهي در باب توسعه و سرمايهداري رسيد.
در نهايت ميتوان گفت اجرايي چون «جزيره لولو» در اين وانفساي تئاترهاي رئاليستي ملالآور تا حدودي قابل اعتنا و تماشايي است. اينكه متن نمايشنامه از مختصات غربي به خاورميانه انتقال يافته و رنگ و بوي مردمان اين منطقه را گرفته، راهكار جالب توجهي است كه بايد بيش از اين به آن بال و پر داده شود و گشودگي به فضاهاي وهمي، چشماندازي تازه و نامكشوف را ترسيم كند. اينكه چقدر بتوان در اين مسير پيش رفت و تجربه كرد، به عوامل متعددي بستگي دارد، اما مگر كار يك اجرا چيست غير از امكان روبهرو شدن با شگفتي و ساختن جهانهاي ممكن دور از دسترس.