جنگي كه در آنيم
ايران نه تنها امنيت كريدور را تامين نميكند كه مخل و برهم زننده آن است. پس بهتر آن است كه مسير ريلي نقطه آغاز خود را از بندر فجيره امارات در درياي عمان قرار دهد تا اصلا نيازي به عبور از تنگه هرمز نباشد. منطق ارزانپسند اقتصادي اما اين مسير را نميپسندد در حالي كه كشتيها ميتوانند تا شمال خليج فارس بيايند و از آنجا كانتينرهاي خود را به مسير ريلي بسپارند. اينجاست كه نقش ايران در پذيرش نظم نوين جهاني جلوهگر ميشود. اگر ايران خود را جزيي از كريدور اعلام كند و امنيت مسير تنگه هرمز را براي هميشه تضمين نمايد، آنگاه ديگر نيازي به جولان دادنهاي ديگر كشورها نيست. نظم نوين جهاني از ايران چيزي بيشتر از تضمين امنيت تنگه هرمز و خليجفارس براي امروز و آينده نميخواهد؛ امنيتي كه برايشان آنقدر مهم است كه بخواهند با تحميل جنگي ويرانگر به آن دست يابند. آيا ديپلماسي گسترده و فعال ايران در اين گلوگاه تغيير معادلات، خود را جزيي از نظم تازه جهاني قرار ميدهد تا هم سايه جنگ را از منطقه دور كند و هم از منافع بيشمار آن بهرهمند شود؟