در حاشيه نشست نظريه و روش گفتوگوي انتقادي هاشم آقاجري و حسن حضرتي
نظريهزدگي علوم انساني ما
محسن آزموده
حدود ده-دوازده روز پيش نشستي با عنوان «مورخ، نظريه و روش» توسط گروه و انجمن علمي- دانشجويي تاريخ دانشگاه تربيت مدرس با همكاري انجمن ايراني تاريخ در دانشكده علوم انساني اين دانشگاه برگزار شد و در آن دكتر هاشم آقاجري و دكتر حسن حضرتي استاد تاريخ، دو تن از استادان شناخته شده تاريخ، متعلق به دو نسل متوالي با يكديگر بحث و گفتوگو كردند. اين نشست كمحاشيه نبود و در آن دو استاد ضمن بيان نظرات خود درباره نسبت نظريه و روش و تاريخ، موضوعاتي را هم درباره نقش و تاثير ديگري در رونديابي رشته تاريخ در دهههاي پس انقلاب مطرح كردند.
خلاصه كردن نشستي كه بيش از دو ساعت و نيم به طول انجاميده، در يك ستون روزنامه غيرممكن است، چه برسد به اينكه بتوان درباره ديدگاههاي هر يك از دو استاد موضع گيري كرد. با اينهمه براي آنكه بتوانم به نكتهاي در حاشيه اين گفتوگوي جذاب و داغ بپردازم، ناگزيرم برداشت كوتاه خودم را از مجموع نظرات هر يك از ايشان خلاصه كنم. با ارايه چكيدهاي از نظرات دكتر حسن حضرتي (متولد 1349) آغاز ميكنم، چراكه عمده گفتوگوها حول ديدگاههاي ايشان مطرح شد. اين دانشيار تاريخ دانشگاه تهران كه در كنار آثار فراوان در حوزه تاريخ عثماني و سلجوقيان، كتابها و مقالاتي در زمينه تاريخ نگاري دارد، در سالهاي اخير اين ديدگاه را ارايه و تقويت كرده و ميكند كه كار اصلي مورخ ارايه توصيف عميق و گسترده است و اين وجه بارز و متمايز او با ساير پژوهشگران در ديگر علوم است. مورخ بايد به اين هدف به ابزارها و مهارتهايي مثل سندشناسي، آشنايي با زبان، منبعشناسي، كاغذشناسي، متنشناسي و... مسلط باشد و البته از روش و نظريه و مفاهيم هم براي تاريخ نگاري بهرهمند شود. او در كنار اين نظر، به نقد شيوه آموزشي تاريخ در ايران پرداخت و گفت به ويژه در سه دهه اخير، تحت تاثير بعضي استادان، شاهد تاكيد بيش از اندازه و مفرط بر نظريهها و روششناسيها شدهايم. او در اين نشست مشخصا بر نقش هاشم آقاجري در شكلگيري اين روند تاكيد داشت.
هاشم آقاجري (متولد 1336) استاد تاريخ دانشگاه تربيت مدرس كه به دليل حضور چشمگيرش در فضاي عمومي چهره بسيار شناخته شدهتري است و در كنار آثار تاريخ نگاران درباره تاريخ ايران در عصر صفوي، كتابها و مقالات فراواني در زمينه تاريخ نگاري و نظريه و تاريخ دارد، ديدگاه دكتر حضرتي را مبهم و مخدوش اعلام كرد و مثل هميشه بر اهميت نظريه و روش در تاريخ نگاري تاكيد كرد و گفت نظرات خود دكتر حضرتي مبتني بر نظريه خاصي عنوان شده، اما به طور مشخص و دقيق اين نظريه روشن نميشود و از اين حيث دچار مشكلات روش شناختي است.
بيش از اين فرصت نيست كه به نظرات هر يك از دو استاد پرداخت و علاقهمندان ميتوانند مشروح آن را در شبكههاي اجتماعي گوش كنند. اما آنچه در حاشيه اين نشست ميتوان افزود اين است كه اگر بتوان آنچه را دكتر حضرتي به عنوان معضل و مشكل آموزش تاريخ در دهههاي اخير به آن اشاره كرده، «نظريه زدگي» يا تاكيد بيش از اندازه بر نظريه و روش خواند، آن گاه بايد اذعان كرد كه اين نظريه زدگي منحصر به رشته تاريخ نيست و در نتيجه اينكه فرد يا افرادي در رشته تاريخ را بتوان مقصر اصلي آن خواند، چندان دقيق نيست. به عبارت ديگر، نظريه زدگي در سه دهه اخير تنها دامنگير رشته تاريخ نشده و ديگر رشتههاي علوم انساني اعم از علوم اجتماعي و علوم سياسي را نيز در بر گرفته است. در سالهاي اخير شاهديم كه بسياري از اصحاب علوم اجتماعي و علوم سياسي نيز معتقدند كه نظريه زدگي بر عموم تحقيقات و رسالههاي دانشگاهي سايه انداخته و موجب شده كه دانشجوياني كه مشغول نگارش پايان نامههاي خود در مقاطع كارشناسي ارشد و دكتري هستند، بيش از آنكه به پژوهش و تحقيق درباره موضوعات و مسائل مرتبط با رشته خود بپردازند، به نظريه بازي و رديف كردن اسامي متفكران و نظريهها و روشها مشغول شدهاند.
قطعا ميتوان براي اين نظريه زدگي علل و دلايل گوناگوني بر شمرد، گو اينكه بحث تفصيلي در اين زمينه نيازمند تحقيقي مستقل و جامع است. اما بهطور خلاصه ميتوان گفت بخشي از اين نظريه زدگي واكنشي به فقر نظريه و ضعف روششناسي در تحقيقات نسلهاي پيشين است. يعني نسل يا نسلهاي جديدتر پژوهشگران و محققان ايراني در واكنش به ضعفها و كاستيهاي واقعا موجود و شكستها و ناكاميها در تحولات سياسي و اجتماعي، مشكل را در فقر نظري و فكري جامعه و روشنفكران در شناخت علل اصلي اين شكستها تلقي كردند و كوشيدند با ترجمه نظريههاي تازه، امكان نورافكني بر واقعيتهاي تاريك و مغفول جامعه فراهم سازند و به تعبيري عينكها و ابزارهاي نويي براي ديدن مشكلات پديد آورند. اما از قضا سركنگبين صفرا فزود و تاكيد بيش از حد بر نظريه و روش موجب شد كه اصل مساله يعني كمبودها و كاستيهاي موجود مورد غفلت قرار بگيرند و اصحاب علوم انساني به جاي پرداختن به موضوع اصلي علوم خود صرفا درگير روششناسي و كم و كيف آن شوند.
البته خوشبختانه در سالهاي اخير به نظر ميرسد آگاهي نسبت به اين نظريهزدگي در شاخههاي مختلف علوم انساني رو به فزوني است و در هر يك از آنها شاهد نگارش و انتشار آثاري هستيم كه ميكوشند آگاهانه از فرماليسم پوچ نظريهزدگي فاصله بگيرند و بهطور مشخص به «موضوع» دانش خود بپردازند، منتها خوشبختانه اين پرداختن دوباره به «موضوع» نه مثل دورههاي پيشين خام دستانه و ساده انگارانه، بلكه به تعبير هگلي به ميانجي و وساطت آگاهي از نظريه صورت ميگيرد. ايدون باد.