• ۱۴۰۳ شنبه ۸ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5893 -
  • ۱۴۰۳ سه شنبه ۸ آبان

براي روزهاي پس از پنجاه سالگي

سعيد واعظي

سبزه ميدان، قديمي‌ترين ميدان شهر رشت. نيمكت روبروي سينما شهر طلايي. با يك گفت‌وگوي دو نفره شروع شد. با رفيق هم‌دانشگاهي تازه آشنا شده و هم‌نشيني و از هر دري صحبتي، غروب‌هاي بهار سال هفتاد وچهار، جمع بي‌نام و نشاني به وجود آمد كه بدون نظارت هميشگي و سليقه‌اي راهي را در پيش گرفت كه انجمن‌هاي توي چهارچوب‌هاي دست و پاگير دولتي نتوانستند بروند. توي اين هم‌نشيني‌ها شعر، داستان، سينما و هنرهاي ديگر نقد مي‌شد و برايش فرقي نمي‌كرد كسي جدي‌اش بگيرد و اتفاقا جدي شد. شاعر يا نويسنده‌اي كه جمع سبزه ميدان، هنرش را تاييد مي‌كرد، سري توي سرها پيدا مي‌كرد و خودش را جمع و جور مي‌كرد. از شهرها و استان‌هاي ديگر هم مهمان داشتيم. هنرمنداني كه مهمان انجمن‌هاي ادبي دولتي گيلان مي‌شدند، بعضا دم ما را مي‌ديدند كه سفارش‌شان را براي جمع ادبي سبزه ميدان بكنيم تا توي سرما و گرماي زير درخت هميشه همراه بنشينند و خودشان و هنرشان به گذر نقد جمعي بيايند كه هيچ ادعايي نداشتند ولي تاييدشان اهميت داشت.
اجتماع ادبي ميدان سبزه‌ميدان رشت ديگر شبيه دانشگاهي شده بود كه هنر و به ويژه ادبيات‌دوستان گيلاني واردش مي‌شدند و بدون هيچ مدركي رشد كرده و نامي دست و پا مي‌كردند. خود من درصد بالايي از دانسته‌هايم توي همان شب‌نشيني‌هاي چند ساله شكل گرفت و بيشتر از دانشگاه، ادبيات را به من شناساند. جمع سبزه‌ميدان هيچ اصراري نداشت خودش را انجمن ادبي بداند و خيلي از هم‌نشيني‌هايش به بازي و خنده و درد دل‌هاي خودماني مي‌گذشت ولي ادبيات به واسطه درد مشتركي جمع خودماني ما را به دست گرفت كه فرهنگيان دولتي با هزار اما و اگر دور‌همي‌هاي فرهنگي را ايزوله كرده و به بيراهه مي‌كشاندند. انتخاب كتاب و شيوه مطالعه و تجربه ادبي فن ديگري بود كه از نخبه‌هاي جمع ياد مي‌گرفتيم.كتاب‌هايي كه پيش از اين حتی اسم‌شان را نشنيده بوديم به دليل حضور با تجربه‌هاي كتابخوان به ما معرفي مي‌شد و ما هم به ديگران توصيه مي‌كرديم. بيشتر اين كتاب‌ها يا براي متوليان فرهنگي ما ضاله به حساب مي‌آمدند يا اگر اجازه نشرشان داده مي‌شد اساسا ارزشي براي معرفي رسمي به كتابخوانان نداشتند. خيلي از آنها حتی توي كتابخانه‌ها نبودند و كساني نمي‌خواستند مثلا ذهن ما آلوده نوشته‌هايي كه زاييده ذهن دگر انديشان ايراني و غربي كه تعدادشان زياد هم بود، باشد. كتاب‌ها را مي‌خوانديم و توي هم‌نشيني شبانه‌مان برداشت‌هايمان را به اشتراك مي‌گذاشتيم و ادبيات را چندباره بازآفريني مي‌كرديم. 
خيلي از دوستان به فكر ثبت مجوز براي جمع‌مان و گسترشش بودند و ما بزرگ‌تر‌ها نمي‌خواستيم شكل باز و بدون نظارتش از بين برود. هر كه دلش مي‌خواست به دورهمي ما مي‌آمد و اگر سواد و شيفتگي‌اش را نداشت هم خودش خارج مي‌شد و بعضا براي ما درد سر هم درست مي‌كردند.  اجتماع فرهنگي زير درخت آزاد ميدان قديمي سبزه ميدان رشت براي ما شبيه بازي‌هاي بچگانه به دور از اداهاي هميشگي بود كه بيشتر هم‌نشيني‌هاي فرهنگي به همراه دارد و از جوانان بدون تجربه آن سال‌ها، نخبه‌هايي ساخت كه بخش‌هايي از دنياي داستان و شعر و روزنامه‌نگاري ايران را به دست گرفته و راه‌شان را مي‌روند. هم زيستي‌هاي فرهنگي مشابه بدون دستور و كاملا اتفاقي از زمان رودكي و منوچهري كه بيشتر توي دربار شاهان شكل مي‌گرفت تا جمع تاريخ‌ساز كافه نادري بيشترين تاثير را به جريان آزاد ادبيات گذاشته‌اند و در سال‌هاي اخير ناديده گرفته شده يا با فشارهاي بيشتر شبه‌سياسي كاناليزه و اغلب كم تاثير شده‌اند. در اين سال‌ها جمع‌هاي آزاد ادبي براي جريان‌سازي يا بايد توي فضاي باز و زير باد و باران شكل بگيرند يا بايد براي سر پناه داشتن تابع قانون‌ها و دردسر‌هاي خسته‌كننده‌اي باشند و ذهن و دل‌شان هميشه به پيش فرض‌هاي دست و پاگير هميشگي عادت كند. سال‌ها تا بوده همين بوده، ما از پنجاه گذر كرده و تا اين روزهاي ما هست همين هست، شده و هنوز هم لااقل رونماي خوشي ندارد. هر از گاهي كه گذرم به سبزه ميدان مي‌خورد نيمكت‌مان را هم‌نشين جواناني مي‌بينم كه جريان تبادل آزاد اطلاعاتشان به راه است و سمت و سوي ذهن و زبان‌شان اگر به هنر و ادبيات گرم باشد دلم برايشان مي‌تپد و آرزوهاي پشت چانه‌زني آنها اگر با سياست تنظيم شود دلم برايشان مي‌سوزد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون