• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5898 -
  • ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۴ آبان

تأملي در فروپاشي پداگوژي

جهش بي‌پروا به سوي اراده‌گرايي

صالح زماني

تا به امروز بيش از صد عنوان واژگاني و ده‌ها عنوان مفهومي براي پداگوژي برشمرده شده است كه نقطه اشتراك تقريبي همه آنها متمركز بر «آموزش و روش‌هاي مرتبط با آن» است. در اينجا پداگوژي در معناي موسع آن و به عنوان روش‌هاي آموزش برشمرده خواهد شد. با اين تعريف بنيادين مساله اين است كه فرآيند آموزش در مدرسه پس از ظهور جامعه شبكه‌اي و اندكي بعد از آن در پلتفرم‌هاي تعاملي و تفكر پلتفرمي چگونه خواهد شد؟ به تعبيري آيا پداگوژي مدرسه‌محور امكان تداوم، احيا و بازآفريني ابزار‌ها و روش‌هايش را دارد؟
 اين سوال از آن رو اهميت دارد كه قريب به نيم قرن است كه ما شاهد هشدار نسبت به كاهش اثرگذاري مدرسه هستيم. در واقع از زماني كه براي اولين‌بار ايليچ از «جامعه مدرسه زده» ياد كرد تا به امروز همواره شاهد تلاش‌هاي نظري براي بازانديشي در وضعيت مدرسه هستيم. او تلاش كرد تا نشان دهد كه اولا پداگوژي روشي متكثر در هر زمان و مكان است و ثانيا يادگيري صرفا در مدرسه اتفاق نمي‌افتدو بايد آن را از انحصار مدرسه خارج كرد. در حقيقت يادگيري فرآيندي سيال و مرتبط با جهان ذهني و فيزيكي و به تعبير امروز پلتفرمي است كه دانش‌آموز در آن زندگي مي‌كند و اتفاقا مدرسه نه تنها در تسهيل و نزديك‌سازي جهان‌هاي ذهني اقدامي نكرده است بلكه سبب بازتوليد نابرابري نيز شده است. اين وضعيت در شرايطي ما را از يك انتخاب (در ابتدا سوال اين بود كه به مدرسه برويم يا نرويم؟) به يك الزام (هم‌اكنون مساله اين است كه چرا بايد به مدرسه برويم؟) هدايت كرده است كه از ابتداي قرن حاضر شاهد شيوع فزاينده و سريع تكنولوژي‌هاي پلتفرمي نيز هستيم. بنابراين امروز در فصل انتخاب قرار نداريم بلكه در فصل الزام به پذيرش چرايي حضور در مدرسه هستيم.
بر اين اساس سوال ديگري در ذهن شكل مي‌گيرد كه آيا پلتفرم‌هاي منطبق بر فضاي تعاملي وب ۲ و همين‌طور سكوهاي توسعه هوش مصنوعي و آواتارها و از همه مهم‌تر گسترش تفكر پلتفرمي به معناي رويكرد و معرفتي مبتني بر نوآوري در جهان كنوني مي‌توانند ما را از مدرسه بي‌نياز سازند؟ با اندكي تسامح، پاسخ اوليه اين است كه آري اما اين پاسخ لزوما به معناي «مرگ مدرسه» يا بي‌اثر نمودن آن نيست. در اينجا لازم است كه از فضاي انديشه ايليچ فاصله بگيريم و پاسخ مساله را در نظريه «عامليت و ساختار» بكاويم. اگرچه اين دو مفهوم با ظهور عصر روشنگري در متون فلاسفه ديده شد اما از ابتداي قرن بيستم بود كه ورود آن به نظريه اجتماعي در قامت دوتايي «فرهنگ و جامعه» شكل گرفت و هر چه به پيش آمديم اهميت آن در نظام‌هاي نظري مانند نظريه‌هاي چپ از يك‌سو و فردگرايي روش شناختي و پديدار‌شناسي ازسوي ديگر بيش از پيش برجسته گرديد تا جايي كه توجه به فرد يا ساختار در اواخر قرن بيستم به سرمشقي اثرگذار در فضاي نظريه‌هاي علوم اجتماعي اعم از جامعه‌شناسي، روان‌شناسي، علوم سياسي و اقتصاد تبديل شد. بنابراين اين دستگاه نظري الگوي مناسبي براي فهم وضعيت هستي‌شناختي پلتفرم و مدرسه است.
اگر الگوي نظري عامليت و ساختار را به رسميت بشناسيم آنگاه بهتر مي‌توانيم به وضعيت و شرايط مدرسه بپردازيم. بر اين اساس وجه معرفتي پلتفرم‌هاي ديجيتال يا همان تفكر پلتفرمي كاملا منطبق بر آن چيزي طراحي شده است كه ما آن را در علوم اجتماعي به عنوان«عامليت» درنظر مي‌آوريم كه مربوط به حوزه‌هاي منعطف كنش است و وجه معرفتي مدرسه به گونه‌اي شكل گرفته است كه كاملا با «ساختار» در تعامل است. پلتفرم توانسته است تكنيك را به عامليت گره بزند و نوعي تمدن و سبك زندگي جديدرا به ارمغان آورد. پلتفرم، محل زيست سوژه و مروج حقيقي گفت‌وگو و تعامل دو سويه و چند سويه است، از اين رو نيل به نوآوري در تفكر پلتفرمي بسيار دسترس‌پذير است. فضاي پلتفرمي جهان را در چارچوب «اكوسيستم» خلق محصول در نظر مي‌آورد و همه مشاركت‌كنندگان در آن داراي موقعيتي حساس نسبت به زنجيره ارزش هستند. مفهوم اكوسيستم در فضاي مفهومي كسب و كارهاي جديد ارتباط گسترده‌اي با نظريه «ميدان» بورديو دارد. از نگاه بورديو مدرسه بخشي از ميدان اجتماعي است كه همان عرصه كنشگري و پويايي است. از طرفي تفكر سيستمي مبتني بر اكوسيستم بسياري از چالش‌هاي نظريه ميدان بورديو را پوشش داده است و نگاه بورديو نسبت به توزيع نابرابري در مدرسه را تا حد قابل‌توجهي ترميم ساخته و بر اين اساس مدرسه مبتني بر تفكر پلتفرمي هم امكان بازتوليد نابرابري را به حداقل مي‌رساند و هم ويژگي‌هاي نظريه عمل بورديو را دارد. در تفكر پلتفرمي نقطه‌هاي تمايز بخش شامل ارزش‌ها، زبان، جنسيت، قوميت و نژاد رنگ مي‌بازد و همين سازوكار سبب شكل‌گيري ماهيت جديدي از سرمايه‌هاي فرهنگي مبتني بر نوآوري مي‌شود.
بديهي است كه فضاي مدرسه متفاوت از ساير وجوه ميدان اجتماعي است و مدرسه به تعبير بورديو در عين عامليت نمي‌تواند «ضرورت گرايي» تعليم و تربيت را ناديده انگارد اما ناچاريم كه اين‌گونه در نظر آوريم كه مدرسه مبتني بر تفكر پلتفرمي بايد تمركزش را  بر «اراده گرايي» حداكثري استوار سازد و زمينه‌هاي محدوديت‌ساز را به حداقل رساند. غالبا در اين بحبوحه ساختار و عامليت اين موضوع مطرح مي‌شود كه تربيت و نسبت آن با حد و مرز مداخلات مدرسه چه وضعيتي پيدا خواهد كرد. به عبارتي مدرسه تا چه مرزي مي‌تواند در مناسبات تربيتي دانش‌آموز پيشروي كند؟ اين مرز كجا به پايان مي‌رسد و تا چه اندازه مي‌تواند پيشروي كند كه به اراده آزاد دانش‌آموز لطمه نزند؟ همين‌طور اين سوال اساسي را نيز بايد جدي تلقي كرد كه آيا تقويت اراده‌گرايي (عامليت) منافي تربيت هنجاري و پداگوژي مرسوم است؟ ساخته و پرداخته كردن يك پاسخ بنيادين در مجال اين نوشته نيست اما اگر بخواهيم به يك پاسخ فوري بسنده كنيم بايد بگوييم كه مدرسه در محاصره قرار دارد و توان و كارآمدي نظريه‌هاي علوم تربيتي براي مواجهه با منطق هستي شناسانه الگوريتم‌هاي ديجيتال به پايين‌ترين حد خود رسيده است.اثرگذاري تربيتي مدرسه به سطح ناچيزي رسيده است و پداگوژي مبتني بر نظريه يادگيري ديگر اثربخشي دوران پيشاپلتفرم را ندارد و مدرسه اساسا به يك «آيين» و مناسك جمعي روزمره براي جامعه تبديل شده است (مكاني صرفا براي گذران اوقات). همين‌طور مرجعيت تربيت سياسي، ديني، اطلاعاتي و اجتماعي از انقياد مدرسه خارج شده و تلاش‌هاي نظري، نهادي، هنجاري ديگر پاسخگوي دانش‌آموز ساكن در اكوسيستم پلتفرمي نيست. از طرفي خانواده بيولوژيك در حال فروپاشي است و امكان بازتوليد خود را ندارد و دانش‌آموز به سرعت در حال ساختن خانواده‌اي اجتماعي با همكاري و مشاركت پلتفرم‌هاست. در مقابل اين فروپاشي پداگوژيك، پلتفرم نقش احياگري را ايفا كرده است. پلتفرم‌ها به عنوان معرفتي بي‌مرز شناخته مي‌شوند كه هم روابط اجتماعي را مي‌سازند (دوست‌يابي) و هم عرصه روابط اقتصادي را گسترش مي‌دهند (براي مثال: بازار رمزارزها) و هم در جهان ذهني (هوش مصنوعي) دانش‌آموز لانه كرده‌اند و هم بساط هرگونه توزيع نابرابر قدرت در مدرسه را برچيده‌اند. آنها با حذف رقابت‌جويي توانسته‌اند از كف (حداقل‌ها) مهارت‌هاي هر دانش‌آموز نيز ظرفيت‌سازي كنند و حداقل‌ها را به حداكثر شدن تشويق كنند. پلتفرم‌ها ميدان جديدي از مدرسه و كنشگران آن ايجاد كرده‌اند كه مبتني بر توانايي‌ها و ظرفيت هاي هر كدام تعريف شده است كه همه در آن مي‌توانند به اشتراك داده و اطلاعات بپردازند. آنها برخلاف مدرسه راه‌هاي متكثري را براي شكوفايي ذهن و ايده پيشنهاد مي‌دهند و نسبت چنداني با مسيريابي‌هاي جبري (براي مثال: پروژه هدايت تحصيلي) ندارند.
حال در برابر اين تقابل چه بايد كرد؟ تكليف آموزش و پرورش در جهان امروز ما چيست؟ آيا ما مي‌توانيم به مدرسه اميدوار باشيم؟ اين سوال را بايد به گونه‌اي ديگر پرسيد و آنكه چگونه مي‌توانيم براي انحطاط مدرسه يا آنچه ايليچ از آن به عنوان «مرگ مدرسه» ياد مي‌كند، فكري در نظر بياوريم؟ نكته اساسي اين است كه مدرسه در برابر توسعه فناوري و رقابت الگوريتم‌هاي جديد بايد به فكر توسعه ميدان خود باشد.ميدان تفكر پلتفرمي جز  از طريق اشتراك ايده، يادگيري متقابل (دانش‌آموز و معلم)، توسعه فضاي مشاركتي در توزيع قدرت (مديريت چرخشي و دموكراتيك دانش‌آموزان) وبازتوليد موقعيت‌هاي برابر براي همه كنشگران مدرسه (دانش‌آموز، معلم و والدين) محقق نمي‌شود. مدرسه مي‌بايست از دنياي سرشار و بي‌پايان پيش‌فرض‌هاي تربيتي و ارزش‌هاي خودبسنده‌انگارانه فاصله بگيرد و فضاي رسمي، عمودي و پداگوژي سلسله مراتبي را به اكوسيستم افقي و اراده‌گراي تعليم و تربيت تبديل نمايد.در فرم اكوسيستمي مدرسه و در فضاي مبتني بر تفكر پلتفرمي، ابژه‌هاي قدرت و ساختار (مدير، ناظم، معلم، دستورالعمل‌هاي آموزشي و تربيتي) رنگ مي‌بازند و سوژه‌ها، فرهنگ‌ها و سرمايه‌هاي نمادين (خلاقيت، نوآوري و ارزش‌هاي بشري) پر رنگ مي‌شوند. تنها يك راه براي نجات پداگوژي در مدرسه باقي مانده است و آن هم جهش بي‌پروا به سوي اراده‌گرايي است.
پژوهشگر  علوم  اجتماعي

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون