• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲۷ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5909 -
  • ۱۴۰۳ يکشنبه ۲۷ آبان

نگاهي به فيلم «خورشيد آن ماه» به كارگرداني ستاره اسكندري

تراژدي زنان بلوچ

رضا صائمي

فيلم خورشيد آن ماه را صرفا نمي‌توان اولين تجربه ستاره اسكندري بازيگر در مقام فيلمساز دانست. فيلم را بايد در امتداد دغدغه‌هاي او به عنوان يك فعال فرهنگي و هنري نسبت به مردم بلوچ دانست. ستاره اسكندري در نخستين تجربه فيلمسازي خود، سراغ منطقه و مساله‌اي رفته كه نشان مي‌دهد بيش از آنكه فيلمسازي دغدغه‌اش باشد، دغدغه‌هايش را به ميانجي فيلمسازي دنبال مي‌كند. او با خورشيد آن ماه، نخستين فيلم ايراني به زبان بلوچي را ساخته كه روايتي عاشقانه در دل شگفتي‌هاي بلوچستان است. درواقع تجربه زيسته خودش را در چابهار و دغدغه‌هاي فرهنگي كه نسبت به آنجا داشت به هم گره زده و از زبان سينما به عنوان ابزاري براي روايت اين دغدغه‌ها بهره برد نه اينكه براي تجربه كارگرداني، فيلم ساخته باشد.گرچه قصه فيلم با رويكردي انتقادي به يك سنت غلط درباره زنان ساخته شده، اما تلاش كرده تا تصويري متفاوت از فرهنگ غني بلوچ‌ها ارائه بدهد تا با فيلمي مردم‌نگارانه مواجه بشويم كه پيش‌ از اين در اغلب روايت‌هاي سينمايي با تصوير زشت و سياه بازنمايي مي‌شد. ستاره اسكندري در اين فيلم نشان داد كه چگونه وقتي سينما با رويكردي انتقادي سراغ فرهنگ‌هاي قومي مي‌رود،  بايد كرامت آنها  را  نگه  دارد. 
خورشيد آن ماه نشان مي‌دهد كه او چقدر كرامت قوم بلوچ را نگه داشته و تلاش كرده تا در بستر يك رئاليسم انتقادي، شكوه اين فرهنگ و جغرافيا را به تصوير بكشد. اسكندري در اولين فيلم خود قصه سختي را انتخاب كرد. هم از حيث توليد و اجرا، هم به لحاظ فرم و مضمون. او مي‌توانست يك فيلم تجاري پرفروش بسازد، اما در اولين فيلمش سراغ موضوع بسيار مهمي رفته است و اولين فيلم سينمايي به زبان بلوچي را ساخت. از چند منظر مي‌توان به اين فيلم نگاه كرد. در درجه اول بايد آن را تلاشي تحسين‌برانگيز براي اولين فيلم در ذيل سينماي بومي قرار داد. دغدغه اسكندري فيلمسازي نيست، فيلمسازي را ابزاري قرار مي‌دهد براي اينكه دغدغه‌ها را به تصوير بكشد. ما كمتر تصويري از بلوچ‌ها به اين شكل داشتيم. ما معمولا تصوير مثبتي از بلوچ‌ها نمي‌ديديم. ما با يك فيلم رئاليسم انتقادي مواجه هستيم، اما در عين اينكه نقد مي‌كند كرامت آن مردم منطقه را نگه مي‌دارد. فيلم، سويه‌هاي غني فرهنگ بلوچ را هم به تصوير مي‌كشد. اين فيلم به لحاظ توليد هم كار سختي بوده است. البته اين مسائل صرفا به قوم بلوچ مربوط نمي‌شود و به بسياري از سنت‌هاي غلطي كه در جامعه ما وجود دارد، مربوط مي‌شود.  تماشاي اين فيلم، اولا هم مخاطب را با آن منطقه از طبيعت و جغرافياي آن گرفته تا زبان، آداب، رسوم، فرهنگ و سبك زندگي مردم آنجا آشنا مي‌كند، هم در عين‌ حال دست به يك آشنايي‌زدايي مي‌زند، به اين معنا كه آن تصوير كليشه‌اي يا ناقص و غلطي كه ممكن است در ذهن مخاطب نسبت به اين خطه وجود داشته باشد را اصلاح كند و در نهايت به يك شناخت درست از فرهنگ و مردم بلوچ برسد. فيلم در عين اينكه نسبت به يك سنت غلط در يك فرهنگ و قوميتي، نگاه انتقادي دارد، اما حرمت آن را نگه مي‌دارد و اين‌طور نيست كه ما با تصويري  از فقر، فلاكت و تباهي در كليت قصه و بازنمايي سبك زندگي و فرهنگ آنجا  مواجه  بشويم. 
قصه درباره يك طبقه متوسط شهري در چابهار است كه در عين اينكه يك ساختار عشيره‌اي و زندگي جمعي دارد و مثل بسياري از فيلم‌هايي كه درباره اين منطقه ساخته مي‌شود، فقر و محروميت به ابژه تماشا تبديل نمي‌شود، بلكه به تبيين منتقدانه يك سنت غلط در يك خانواده محترم پرداخته مي‌شود و با تصويري از المان‌هاي متعارف مثل فقر، قاچاق، ترور و مفاهيمي از اين دست مواجه نيستيم. ماهيگيري شغل اين خانواده است و از سطحي متعارف از امكانات و رفاه برخوردارند. مي‌خواهم بگويم با اينكه فيلم رويكردي انتقادي دارد، اما قابليت‌ها و امتيازهاي آن را هم مي‌بيند و به تصوير مي‌كشد. در واقع  رويكرد انتقادي آن، تخريبي  و  تحقيرگرانه  نيست . 
فيلم سويه‌هاي روياپردازانه خود را در بستري رئاليستي بازنمايي مي‌كند. ‌اين روياپردازي در عين‌ حال با يك رئاليسم اجتماعي گره خورده كه لحن منتقدانه‌اي هم دارد. از اين حيث كه فيلم با رويكردي انتقادي به يك سنت بومي غلط مي‌پردازد، تداعي‌كننده فيلم «عروس آتش» خسرو سينايي هم است. آن فيلم البته ازسوي برخي بوميان متعصب با واكنش تند و حتي آتش ‌زدن سينما هم همراه شد. از حيث مضموني در فيلم «كافه ترانزيت» كامبوزيا پرتويي هم با قصه زن بيوه‌اي مواجه هستيم كه تحت كنترل و سلطه خانواده شوهرش به‌ويژه برادرشوهرش است. در اينجا هم بيبان چنين موقعيتي دارد كه گويي زن بودن او به يك سنت متعصبانه به ناموس تبديل مي‌شود و در واقع فرديت او به مالكيت آييني گره مي‌خورد. اما در اينجا بيبان (نازنين فراهاني)  سكوت اختيار مي‌كند. سكوتي كه البته از سر رضايت نيست و نشان  از رنجي است كه  او دارد تحمل مي‌كند كه حتي نمي‌تواند به عنوان يك زن احساسات و عواطفش  را  بروز بدهد  و مثلا  عاشقي كند. 
به دريا زدن بيبان به‌ معناي خودكشي يا غرق‌ كردن خود است يا نوعي تطهير و بازسازي. كمي هم شبيه پايان «هامون» است كه به دريا ختم مي‌شود. به ‌نظر مي‌رسد با يك پايان نمادين و خيلي روياگونه مواجه هستيم كه شايد شكلي از پايان باز باشد. فيلم قصه زنانه خود را با رويكردي انتقادي به سنت‌هاي غلط عليه زنان روايت مي‌كند، اما نگرش  ضد مرد هم  ندارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون