هشداري نسبت به فراموشي ميراث تصويري ايرانزمين
افسانه پرچكاني
دهه چهل خورشيدي، سالهاي شكوفايي و بالندگي هنرمنداني بود كه در تلفيق موضوعات ايراني با تكنيكهاي غربي به شيوههاي شخصي و جديد رسيده بودند و به جنبش «سقاخانه» مشهور شدند. از آن روزها دههها ميگذرد و شايد نياز جامعه ايراني در سالهاي پيدايش «سقاخانه» به بازيابي هويت ملي خود در قالب هنري فاخر هم چندان وجود نداشته باشد اما هنوز هنرمنداني هستند كه به دليل اهميت اين جنبش، آثارشان را به بازخواني يا بازتوليد سقاخانه اختصاص ميدهند. پروين حيدرينسب از جمله هنرمنداني است كه با نگاه به آوردههاي اين جنبش، به نوعي «نوسقاخانه» را ارائه ميدهد. پروين حيدرينسب، نقاشي جستوجوگر است كه علاوه بر نقاشي، نقاشيخط، سراميك و تذهيب، تجربيات متعددي در حوزه احياي هنرهاي از ياد رفته به ويژه سفالهاي پيش از صفويه و كاشيهاي زرينفام داشته و پيش از اين، آثاري آفريده كه شكوه گذشته در آنها زنده است. او در نمايشگاه جديد خود، «رازهاي پنهان» در گالري جاويد، سقاخانهاي ارائه داده كه در تكنيك و اجرا، متفاوت از پيشينيان و بياني جديد و بازخواني و بازترجمه جنبشي است كه هنوز تنها جنبش هنري ايران شناخته ميشود. او در اين آثار با بهرهگيري از نقوش ايراني و فضاهاي هنرهاي سنتي از جمله نگارگري و خط تحريري و تركيب آن با تكنيكهاي چاپ اچينگ، آثاري خلق كرده كه علاوه بر زنده نگه داشتن ياد تلاش هنرمندان سقاخانه، هشداري است نسبت به فراموشي ميراث هنري و تصويري ايرانزمين؛ آنجا كه تذهيبهاي روي كار را با آب شسته و ردي كمرنگ و كمجان از آنها باقي گذاشته است. هنرمند در عين حال با تاكيد بر كلمه «عشق» با خط تحريري در قالبها و فرمهاي سنتي خوشنويسي، به بيان احساس روزمره آدمي به عشق اعتبار ميدهد و در تابلوي زن و مرد به وضوح آن را عيان ميكند و گويي عشق را گمشده انسان عصر هوش مصنوعي ميداند و مردماني كه سرگشته ميان يك گذشته و يك آينده نامعلوم ماندهاند. پروين حيدرينسب در اين آثار تكنيكهاي مختلف نقاشي و چاپ را تركيب كرده و توضيح ميدهد: «در گام اول كل سطح كاغذ دستساز را با ورقه طلا پوشانده و بعد با كمك مواد پتينه بخشهايي از ورقه طلا به رنگ زنگاري درآمده و بعد نقوش مشكي با تكنيك چاپ اچينگ، حك روي فلز و آكواتينت بر روي زمينه طلايي و زنگاري كاغذ چاپ شده و در ادامه با گواش بخشهاي رنگي اضافه شده است كه اين شيوه شخصي است و در چاپ اچينگ، اين شيوه مرسوم نيست.» او در اين آثار به گفته خود «طلسمها را شكسته و رازها را برملا كرده» و آنچه از سقاخانه نگه داشته، بزرگداشت جنبشي است كه دلباخته اوست و تاكيدي است بر عشق و صلح و اهميت به ياد آوردن تاريخ تصويري ايرانزمين در روزگار نو كه در آن، اين فرهنگ تصويري، قديمي و از مد افتاده جلوه ميكند. در روز افتتاحيه، نوجواني كه به همراه پدرش به نمايشگاه آمده بود، يكباره دستش را روي گوشهاي از تابلو گذاشت و به پدرش گفت «اينجا را نگاه نكن، طلسم ميشوي، اين نشان شيطان است!» و ظاهرا اين را از فيلمهاي دنياي جادوگري مد روز ياد گرفته بود. پدر نوجوان كه نتوانست توضيح قانعكنندهاي بدهد، از خانم حيدرينسب خواست تا درباره اين طلسم شيطاني و دليل استفادهاش در آثار توضيح بدهد. او خيال نوجوان را راحت كرد و گفت اين اعداد و خطوط و نوشتهها از نقوش ايراني ميآيد و به صورت اتفاقي كنار هم چيده شدهاند و ستاره داوود هم نشانهاي از جهان پيدا و ناپيدا بوده و اينها در كنار هم، هيچ معني خاصي ندارند و طلسم نيستند و اين كارها از عشق ميگويند نه از شيطان. شايد تلاش امروز پروين حيدرينسب براي زنده نگه داشتن ميراث تصويري گذشته در آينده ارزشمندتر از امروز باشد؛ زماني كه نسل نو به دنبال دركي درست از هويت خود و اين سرزمين است و به سراغ هنر ميآيد كه روايت تصويري روزگاران است.