تحولات سوريه موجب نگرانيهاي عميقي شده است. ظاهر ماجرا آن است كه با توجه به اشتغالات دولتهاي ايران، سوريه و روسيه و نيز جنبش حزبالله به تحولات ناشي از پيامدهاي ۷ اكتبر و جنگ اوكراين، مخالفان دولت اسد از فرصت استفاده كرده و تهاجم خود عليه دولت مركزي را آغاز كردهاند! اما ظواهر امر نشان ميدهد اين همه ماجرا نيست.
چند دسته تحليل در اين ميان محل تامل دارد.
۱- اين احتمال وجود دارد كه توافقي وراي دولت سوريه با روسيه رخ داده باشد. غرب در برابر اعطاي امتيازات معقول در اوكراين ازجمله به رسميت شناختن الحاق كريمه به روسيه و ايجاد خط حائل در شرق اوكراين، با هدف تامين امنيت اسراييل و قطع كردن دست ايران در حمايت از جبهه مقاومت، معاملهاي كرده باشد.
الف: معامله محدود.
در اين توافق دولت بشار اسد سرنگون ميشود و از دل ارتش سوريه ژنرالي در هماهنگي با روسيه به قدرت ميرسد. در اين مدل ساختار حفظ ميشود ولي سوريه به كشوري ضعيف تبديل شده و مهم اينكه دست ايران از سوريه و لبنان كوتاه ميشود.
ب: معامله بزرگ.
سوريه از دستان روسيه خارج ميشود. ساختار دولت كنوني سقوط ميكند. حلقه محاصره در ابتدا از اطراف اسراييل برداشته و در قدم بعدي ايران در محاصره دو گروه تكفيري قرار ميگيرد. در مرزهاي شرقي ناامني گسترش مييابد. دولت روسيه كه ايران را در اوكراين به زحمت انداخت و اروپا را عليه ايران متحد كرد (اين در حالي است كه تاكنون از تحويل رادارهاي اس - ۴۰۰ و حتي سوخو - ۳۵ خودداري كرده) ايران را در گردابي از مشكلات و تهديدها رها ميكند تا با ترامپ بر سر اوكراين به توافق بهتري دست يازد.
۲- آنچه در سوريه رخ ميدهد عصبانيت تركيه از غيبت در توافقهايي است كه گويا ميتواند ميان كشورهاي عربي، ايران، روسيه و سوريه با غرب صورت بگيرد. اين تحليل ميگويد تركيه كه احساس كرده سرش بيكلاه مانده، ميخواهد قاعده بازي را بهم زند. در اين مدل، ايران پذيرفته از سوريه خارج شود و حزبالله به حزبي سياسي تبديل شده و ايران ناخواسته به سياست داخلي بازگشته و ناخواسته تهديد عليه اسراييل تمام ميشود. ايران نه ميخواهد و نه ميتواند ديگر تهديدي زميني براي اسراييل فراهم كند.
اما شواهد خيلي با اين تحليل موافق نيست. عقبنشيني مفتضحانه نيروهاي نظامي سوريه، سطح گسترده نارضايتيهاي ملي و داخلي از حكومت سوريه، شرايط اقتصادي ناگوار و ناچيز بودن قدرت پول ملي به نسبت مناطق شمالي تحت كنترل ارتش تركيه و طرفدارانش، فقدان دو سياست اصلاحگرايي و مشاركتپذيري دولت دمشق، علت و ضرورت اين عقبنشينيها را فهمپذير ميكند.
۳- ما با نقشه جديدي در خاورميانه روبهرو هستيم. در اين مدل شاهد سقوط دولت سوريه هستيم. فشار بر جنبشهاي مقاومت فلسطيني افزايش مييابد. مرزهاي اسراييل از امنيت لازم برخوردار شده و با گسترده شدن فعاليت گروههاي تكفيري، تنش به مسلمانان باز ميگردد. داعشيها و تكفيريها اگر مخیر شوند براي جهاد و مبارزه با مسيحيان، يهوديان و شيعيان يكي را برگزينند، ترديد نكنيد كه شيعيان را انتخاب خواهند كرد. اين تداوم جهالت و دنائت به اسراييل فرصت بازسازي و تقويت استراتژيك خواهد داد. به نظر بايد احتمالا شاهد زنجيرهاي از اقدامات تخريبي ابتدا در مرزهاي كشور و آنگاه داخل باشيم.
۴- برخي دولتهاي غربي و رژيم اشغالگر علت مقاومت را ايران ميدانند. بسيار بعيد است حال كه ايران در چنين وضعيتي گرفتار آمده فرصت ضربه زدن را از دست بدهند. نويسندگان اين سرمقاله بر اين باورند كه سياست تهاجمي- امنيتي آنها عليه ايران تشديد ميشود.
بياعتمادي و نااميدي، كاهش مشاركت سياسي و اجتماعي، سطح گستردهاي از فساد، ناكارآمد بودن سياستهاي راهبردي در حوزه حكمراني و سياست خارجي، پررنگ شدن مشكلات اقتصادي و فقير شدن كشور، نقاط آسيبپذيري هستند كه شانس دشمن را بالا ميبرد.
در اين ميان تشديد تنشهاي داخلي ازجمله سياست تداوم فيلترينگ، مزاحمتهاي توجيهناپذير و از همه بدتر قوانيني چون حجاب و عفاف و نحوه انتصاب افراد در مشاغل حساس را بايد در پازل دشمنان ايران ديد.
از نظر آنها وقوع تنش و تعارضات داخلي بهترين فرصت براي تخريب و شكست ايران است. نويسندگان اين سطور باور دارند كه نفوذ تنها در سطوح امنيتي و نظامي رخ نداده است. هر كس يا گروهي كه دشمن را رها و در حال ايجاد چند دستگي در داخل است لاجرم با ما نيست.
تضعيف وحدت و همبستگي ملي هر چند عمري به درازناي تاريخ انقلاب اسلامي دارد اما در دو دهه اخير به شكلي سرطانوار در سلولهاي نظام جمهوري اسلامي جاخوش كرده است.
خام خيالي درباره تحريمها و كاغذپاره خواندن آنها توسط رييس دولتهاي نهم و دهم، سياستهاي پوپوليستي مانند پرداخت گسترده يارانه كه به تهي شدن اقتصاد ايران از قدرت نسبتا مناسبي كه در دولتهاي سازندگي و اصلاحات برخوردار شده بود، و مهمتر شقه شقه كردن جامعه و ايجاد گسلهاي بزرگ اجتماعي ضربات بزرگي بود كه حتي اگر نگوييم توسط نفوذيهاي دشمن صورت ميگرفت، با سكوت نيروهاي سياسي مواجه شد و اين روزها چهره كريه خود را به نمايش گذاشته است.
باز گذاشتن دست تندروهاي سياسي كه از دولت احمدينژاد تشديد شد، عملا در برابر رفع تحريمها به حربهاي در دست كاسبان تحريم تبديل شد. آنها به مذاكرهكنندگان هر تهمتي خواستند وارد كردند؛ برجام را در مجلس آتش زدند و در همدستي آشكار با ترامپ، ضربات وحشتناك خود را وارد كردند. و وااسفا كه برخي چهرههاي موجه با آنها همراه شدند و بخشي ديگر سكوت پيشه كردند و راه عافيت برگزيدند.
ادامه اين قصه تلخ را به فرصتي ديگر وامينهيم و تنها به اين نكته اشاره ميكنيم كه جريان بداخلاق افراطي هماكنون نيز با حمله به پزشكيان، ماموريت گذشته خود را براي فروپاشي اجتماعي ايران انجام ميدهد.
شرايط منطقه ميگويد بحران و خطر بسيار نزديكتر از ان است كه در تصورمان ميگنجد. اما ايران و ايرانيان تجربيات فراواني دارند كه از پس چنين هيولاهاي وحشي برآمدهاند. بحران منطقه با همه دهشتانگيزيهايش براي ايران يك فرصت بزرگ است. فرصتي كه نسل امروز را در تاريخ ماندگار ميكند.
آيندگان اين قضاوت را خواهند داشت: ايرانيان بازي باخته را به برد تبديل كردند، چون عوامل تندرويي را كه شكاف اجتماعي ايجاد كردند و فضاي دو يا چندقطبي ساختند و نفرت را جايگزين محبت نمودند، كنار زدند. ايدون باد.