خط اعتدالي در تشيع اصولي
حسن انصاري
تشيع از روزگار نخست از يك نقطه نظر همواره دو بعد يا دو نوع ديدگاه را تجربه كرده است: يكي بعد و جنبه حماسي و عاطفي است و ديگري جنبه عقلاني و نظري. هر دو نيز گاه مكمل هم بودهاند و زمينه رشد تشيع را از نقطه نظر تاريخي فراهم كردهاند. همانند هر مذهب و ديانتي همواره جنبههاي عاطفي و حتي گاه خرافي و عامهپسند مانند حاشيهاي بر دور هسته عقلاني و نظري مذهب و گاه با رشد قارچگونه شكل ميگيرد كه از يك نقطه نظر طبيعي است و اتفاقا موجب ميشود كه هسته دروني از دسترس دخالتهاي غيرعلمي عامه عاطفهگرا و گاه حتي خرافهپسند خارج باشد. بنابراين وجود جنبههاي خرافي در هر مذهبي به معناي غيبت جنبههاي نظري نيست.
مشكل كجاست؟
مشكل از آنجا آغاز ميشود كه نسبت و سنگيني هر يك از اين دو جنبه از شكل طبيعي و تاريخي خود خارج شود. هر چه هست در طول تاريخ تشيع و به ويژه در برخي بزنگاههاي تاريخي وزن جنبههاي عاطفي به دلايل مختلف سنگينتر شده و از مرز و اندازه طبيعي و منطقي خود خارج شده است. طبيعي است كه اگر هسته دروني و عقلاني به درستي واكنش نشان ندهد يا به تجديد بناي نظري خود همت نكند پوستههاي عاطفي و گاه خرافي محدوده و كاركرد هسته عقلاني را به مخاطره مياندازند و گاه تلاش ميشود جاي پوسته با هسته عوض شود يا هسته عقلاني درصدد تبرير و بوميسازي زائدههاي پوستهاي برآيد.
چهرههاي نمادين تشيع اصولي
هسته مركزي و عقلاني تشيع را در طول تاريخ چندين شخصيت مهم بهطور خاص نمايندگي كردهاند؛ شيخ مفيد و شريف مرتضي و خواجه نصير و علامه حلي و بسياري ديگر و از جمله شهيد سيد محمدباقر صدر و امام موسي صدر و مرحوم آقاي مطهري.
عبدالجليل قزويني
عبدالجليل قزويني از خط اعتدالي تشيع به عنوان شيعه اصولي ياد ميكند. شيعه اصولي خط اعتدالي تشيع در برابر گرايشهاي غلات و مفوضه و اخباريان بوده است. غلات و مفوضه و اخباريان معمولا درصدد برجسته كردن جنبههاي عاطفي و پوستههاي تشيع بودهاند. هسته تشيع را بايد در ميراث تشيع اصولي جستوجو كرد.
شاخصههاي تشيع اصولي
تشيع اصولي آنطور كه عبدالجليل قزويني در كتاب نقض معرفي ميكند قائل به تحريف و بروز نقص و زيادت در قرآن نيست. با خط غلات و مفوضه مخالف است. با وجود اعتقاد به نص بر امامت و اعتقاد به مرجعيت اهل بيت (ع) و انتقاد از منطق سقيفه، اما سعي ميكند اين انتقادهاي علمي به تعميق شكافها در راستاي خلاف مصالح عاليه اسلام منتهي نشود. در انديشههاي كلامي منظري توحيدي و ضد جبرگرايانه دارد. در نقل احاديث جانب نقدهاي اصولي را رعايت ميكند و مشي اخباري ندارد. به اجتهادات فقهي مذاهب ديگر با وجود آنكه انتقاد علمي دارد، اما آن را در چارچوب اختلاف فقها به بحث ميگذارد. اينها بخشي از مواردي است كه عبدالجليل قزويني به عنوان نشانههاي شيعه اصوليه نام برده است.