• 1404 سه‌شنبه 2 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5990 -
  • 1403 دوشنبه 6 اسفند

محدوديت تخيل شاعرانه در متاورس

غياب عاطفه و رويا

مزدك پنجه‌اي

شعر يكي از خالص‌ترين جلوه‌هاي تخيل انساني است. اگر جهان‌هاي مجازي چون متاورس به شكلي كنترل‌ نشده، بر ذهن و زبانِ شاعر مسلط شود شايد تاثيري منفي بر توانايي شاعر و تخيل آزاد او بگذارد. شعر به‌طور مستقيم از تجربه‌هاي زيستي، طبيعت، روابط انساني و حتي بسياري از احساس‌هاي ملموس و غيرملموس انسان نشأت مي‌گيرد. بنابراين احتمالا حضور مداوم در فضاهايي چون متاورس كه مي‌تواند شاعر را مجذوب فضاي عيني خود كند، موجب كمرنگ شدن تجربه‌هاي واقعي انسان شود. در واقع اين فضاهاي تماما عينيت‌ يافته موجب مي‌شود كه همه ‌چيز به‌طور عيني حتي در قالب آرزوهايي كه پيش‌تر محال بود، در دسترس قرار بگيرد.  شعر را مي‌توان ابزارِ بازآفريني جهان از زاويه ديد يك شاعر خطاب كرد. در متاورس، جهان از پيش طراحي‌ شده و به ‌صورت عيني آماده است. بنابراين يك نظر آن است كه اين قاعده عينيت مي‌تواند خلاقيت شاعر را محدود كند، چراكه شاعر ديگر مجبور نيست از تخيل خود براي ساخت تصاوير عيني استفاده كند. متاورس، با ايجاد محيط‌هاي جذاب عيني، ممكن است منجر به يكسان‌سازي زبانِ شاعران شود. شاعران ممكن است براي جلب ‌توجه در محيط‌هاي مجازي به استفاده از زبان‌هايي ساده‌ و شبيه به هم روي بياورند كه به زيبايي و غناي زبان شعري آسيب خواهد زد، چراكه ممكن است دچار تجربه‌هاي يكسان شوند، در واقع خود امر تجربه از سوي كدنويسان القا خواهد شد.  اگر بپذيريم يكي از ويژگي‌هاي مهم شعر ابهام و رازآلودگي آن است، بنابراين وقتي مخاطب با شعري رازآلوده مواجه شود، از تخيل براي وصل كردن نشانه‌ها و كشف بهره مي‌برد. در واقع از طريق جهان متن، درصدد تحريك تخيل و ايجاد التذاذ مخاطب خواهد شد. در متاورس، همه ‌چيز به‌ صورت بصري و ملموس ارائه مي‌شود. اين وضوح بيش‌ از حد، ظرفيت تخيل را كاهش مي‌دهد و در نتيجه، از قدرت رمزآميزي شعر كاسته مي‌شود. شعر از طريق تخيل و احساسات انساني با مخاطب ارتباط برقرار مي‌كند. اگر شاعر در دنياي متاورس محصور شود، ممكن است توانايي خود را براي لمس عواطف انساني از دست بدهد. اين امر باعث مي‌شود كه شعرها بيشتر حالت مكانيكي يا مصنوعي پيدا كنند.  در واقع به‌ جاي اينكه شاعر خلق كند، خلاقيتش محدود به بازآفريني يا تغييرات جزيي در قالب‌هاي از پيش تعريف‌ شده خواهد شد. اين وضعيت مي‌تواند منجر به نوعي «مرگ تخيل» شود؛ جايي كه انسان‌ها ديگر نيازي به خلاقيت ذهني خود احساس نمي‌كنند، چون دنياي ديجيتال همه‌ چيز را به‌ صورت آماده ارائه مي‌كند. به عبارتي شاعر وارد جهاني مي‌شود كه توسط ديگران -كدنويس‌ها-طراحي شده است. هر چند ممكن است او بتواند آن را تغيير بدهد يا شخصي‌سازي كند، اما چارچوب اصلي آن توسط خلاقيت شاعر ساخته نشده است.  سارتر تخيل را نوعي آفرينش ذهني آزاد مي‌داند كه در تضاد با عينيتِ از پيش‌ساخته‌ شده قرار دارد. او معتقد است كه تخيل، انسان را از وابستگي به جهان عيني جدا كرده و قدرت بازآفريني جهان را به او مي‌دهد.  از اين منظر، جهان متاورس كه به‌ صورت عيني طراحي شده و حتي آرزوهاي محال را به شكلي ملموس در دسترس قرار مي‌دهد، نه تنها تخيل را بي‌نياز از فعاليت مي‌كند، بلكه آزادي شاعر را در بازآفريني جهان محدود مي‌سازد.  اگر بپذيريم كه شعر بازتاب تجربه‌هاي انساني، احساسات و تخيل است، متاورس مي‌تواند تجربه‌هاي زيستي را به كليشه‌هاي ديجيتالي تقليل دهد. اين باعث مي‌شود شعر به‌ جاي يك آفرينشِ آزاد، تنها انعكاسي از آن كليشه‌ها باشد. همچنين اگر همچون سارتر اعتقاد بر اين داشته باشيم كه تخيل يك كنش فعال و آزادانه است، بنابراين در متاورس ممكن است انسان به موجودي منفعل تبديل شود، چراكه با ورود به آن فضا، گويي هيپنوتيزم شده باشد و به واسطه غرق‌شدگي در فضاي ديجيتالي آن، اگر نتواند هوشياري خود را حفظ كند، تبديل به موجودي مي‌شود كه به واسطه جذابيت بصري پيشِ روي خود، تن به تصاوير و كليشه‌هاي از پيش تعريف شده مي‌دهد، بنابراين قصد و اراده خود را از دست خواهد داد و در اين فرآيند تبديل به موجودي مصرف‌گراي غيرخلاق خواهد شد. بنابراين در صورت ايجاد چنين وضعيتي، شاعر به‌ جاي تخيل آزاد، به تجربه‌هاي  از  پيش‌ طراحي ‌شده وابسته  مي‌شود. 
 براي مثال اگر شاعري پيش‌تر براي ساخت تصويري از دنياي خود از قدرت تخيل استفاده مي‌كرد، در متاورس ممكن است دنياي طراحي ‌شده را تجربه كرده و تنها بازتاب آنها را در شعر خود بياورد. اين انفعال ذهني مي‌تواند به «مرگ تخيل» شاعر منجر شود. سارتر معتقد است: تخيل نه‌تنها در ذهن خالق (شاعر) بلكه در ذهن مخاطب نيز نقش مهمي دارد. بنابراين وقتي شعري با ابهام ارائه مي‌شود، مخاطب مجبور است با تخيل خود جهان شعر را بسازد، در اين گمان اگر متاورس همه ‌چيز را به ‌صورت بصري، ملموس و بدون ابهام ارائه بدهد، مخاطب ديگر نيازي به تخيل ندارد. اين وضعيت نه‌تنها خلاقيت شاعر، بلكه خلاقيت مخاطب را نيز تهديد مي‌كند. به ‌نوعي شايد بتوان گفت متاورس مي‌تواند «تجربه رازآلود شعر» را كه به خواننده امكان كاوش و درك شخصي مي‌دهد، از بين ببرد. اگر بر باور سارتر پيش برويم، او هنرِ شعر را به عنوان شكلي از آزادي مطلق مي‌داند. به تعبيري در نظر سارتر، شعر مي‌تواند از هر محدوديتي فراتر رود، زبان را به چالش بكشد و حتي معنا را به حالت تعليق درآورد. اما در متاورس، حتي با تمام امكانات، باز هم در عين گستردگي فضا و بي‌مرز بودگي با يك چارچوب محدود مواجه هستيم. به نظر مي‌رسد، در متاورس، شاعران و كلا هنرمندان بر اساس يك نظام طراحي‌ شده (كدنويسي) عمل مي‌كنند. حتي اگر بتوانند شخصي‌سازي هم كنند يا تغييراتي ايجاد كنند، اين تغييرات باز هم در قالب محدوديت‌هاي نرم‌افزاري رخ خواهد داد و شايد اين موضوع چنين پرسشي را پيش آورد كه با نوعي فقدان آزادي در خلاقيت هنري مواجه هستيم؟ آيا خلاقيتِ شاعر به‌ جاي اينكه بي‌حد و مرز باشد، در محدوده قوانين از پيش تعريف‌ شده شكل خواهد گرفت؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون