آمد نوبهار و خريداران بعد از خريد
ابراهيم عمران
احتمالا شايد به صواب و ثواب باشد؛ سكانداران اقتصادي كشور از وضع آمد و شد اين روزهاي بازار؛ امور و مسائلي را بدانند. هر چند با افتادن وزير اقتصاد به حتم آنچه بايد آگاه باشند؛ در صفحههاي مجازي ديدهاند. ولي لمس با گوشت و پوست و خون آنچه بر روان و نهان توده مردم در بازار ميگذرد؛ با آنچه در چند كلمه توييتر و اينستاگرام قلمي ميشود؛ توفيري در حد بازار شام و تهران دارد! اول از همه نوشته شود، بازار جنب و جوشش را داراست. ذات بازار با كشش و جنبش و داد و ستد عجين است. مردمان در آن روان و سيال هستند. بازارهاي بزرگ شهرها، نمودي از حال خوش يا ناخوش آدميان آن شهر است. تكانههاي اين حال به حتم به ساير افراد شهر تسري پيدا ميكند. جغرافياي بازار نمونه كامل و جامعي از آنچه در كليت بزرگتري كه كشور ناميده ميشود؛ معنا مييابد. آنچه امسال بازار را با سالهاي قبلش متمايز ميكند؛ حال و چهره بيرمق مردمان آن است. نه آنكه يك شبه بيپول و تهيدست شده باشند؛ نه! آنها طي سالهاي متمادي اينگونه شدهاند. برخي هنوز اندك رمقي دارند. كيسهشان هنوز مايهاي دارد. نميتوان گفت همه مردمان بيچيز و ندار هستند. به هر حال آناني كه در بازار ميچرخند و ميگردند؛ قشري هستند عموما حقوقبگير و دو دو تا چهار كن! كه با بنهاي اهدايي و كمكهاي سازماني اموراتشان ميگذرد. متر و معيار آنان براي خريد مشخص است. اين گروه كه داد و ستد بازار را رونق ميدهند؛ با وجود آنكه هنوز به قعر چاه نداري وارد نشدهاند؛ چهرههاي غمگيني دارند.
دور نبود و نيست كه بعد خريدكردنها شور و نشاط در چهره، رخ مينمود. مگر نه آنكه روانشناسان ميگويند گاهي براي تمدد اعصاب و ذهن به بازار برويد و بيمحابا خريدي انجام بدهيد. چه كه نشاط بعد آن با هيچ تراپي ممكني برابر نيست. حاليه اما آنچه محل پرسش و واكاوي بيشتر است؛ امر بعد از خريد است و بس! زيرا بينوا مردماني كه خريد ميكنند؛ تازه در مييابند آنچه ته انبانشان مانده كفاف ادامه روزهاي باقي مانده را نميدهد! اين دسته از آدميان معاصر خوششانس هستند كه در اين مرحله و طبقه هستند، زيرا گروه بيشمار و غيرقابل شمارشي هستند كه اصولا بدين جايگاه نميرسند و از اول زير بار فشار شديد و نوسانهاي متعدد دلاري و ريالي له شده و از دور خارج! صحبت از اين مردمان نيست افسوسانه كه صدايي نيز از آنان شنيده نميشود! همه آمدند تا صداي بيصدايان باشند كه صداي خود نيز نشدهاند! صحبتي كه ميشود براي قشري است كه موتور متحرك اقتصادي جامعه است.
قشري كه سابق بر اين «متوسط» ناميده ميشد و بالمآل رونقبخش اقتصادي. اين گروه عموما حقوقبگيراني بودند كه دستشان به دهانشان ميرسيد. يا كاسبان خرد و جزيي كه اموراتشان ميگذشت و ته كيسهشان آنقدري ميماند كه به معقولات ديگر هم برسند! آري اين چهرهها اكنون خميدهاند. پژمردهاند. اگر هم رفت و آمدي در بازار دارند و تصاويرشان زينتبخش رسانههاي رسمي و غيررسمي است؛ ته دلشان غوغايي است با ملال زياد. آنسان كه دورهگردان ويولنزني كه «آمد نوبهار» را ميخوانند برايشان توفيري ندارد كه بدانند يا ندانند «طي شد هجر يار» يعني چه...! و اينجاست كه هر چه مكتب اقتصادي است بايد از نو نوشته شود! چه كه تا دل خوش نباشد و آرامش و آسايش ذهن برقرار؛ هيچ توصيه اقتصادي به سامان نميرسد.
همه اينها آمد خلاصهوار، تا حاجي فيروز سر چهارراه گلوبندك نفسي تازه كند كه بخواند و اميد بدهد كه: فارغ از غصه دوران و غم اهل و عيال/ وز فغان اطفال/ ننه جون تشنمونه يا بابا جون گشنمونه/ گل پونه نعناع پونه/ و با صدايي كه تا سر توپخونه هم ميرسد ندا سر دهد كه: نوبهار آمد و شد باز دل من ديوونه را بخواند كه با اميد ادامه بدهيم شايد پزشك روح و روان تازه پيدا شده سياست ايران ندايي نو سر بدهد در سال پيش رو كه چهره غمين مردم به طراوت و شادابي سلام كند...