نوروز مهرباني؛ سهمي براي خوشهچينان شهر
سيدمحيالدين حسينيمقدم
بهار ميآيد و با آمدنش، زندگي را دوباره جاري ميكند. نسيم عطرآگين نو شدن، كوچههاي شهر را پر كرده و صداي پاي بهار در شلوغي خيابانها شنيده ميشود. چراغهاي روشن بازار در ميان هياهوي خريدهاي نوروزي، بيشتر از هميشه ميدرخشند. مردم سرگرم خريدن هستند؛ كفش و لباس نو براي كودكان، آجيل و شيريني براي پذيرايي، سبزه و ماهي قرمز براي سفره هفتسين. هركس به سهم خود، بهار را در آغوش ميكشد و شادي را در ميان خانوادهاش تقسيم ميكند. اما در اين ميان، كساني هستند كه سهمشان از اين هياهوي رنگين، نه خريدهاي پرزرقوبرق است و نه شاديهاي بيدغدغه. آنها كساني هستند كه هر روز، با دلهايي پُر از اميد و دستاني خالي، كنار خيابانها و ميان شلوغي عيد، چشم به دستان ما دوختهاند. همان دستفروشاني كه بساطشان كوچك است، اما دلشان وسيع؛ همان مردان و زناني كه زندگيشان به خريد كوچك ما گره خورده است. آنها «خوشهچينان» اين روزگارند؛ وارثان صبوري و قناعت، كه تنها خوشههاي بازمانده از خرمن پرنعمت جامعه نصيبشان ميشود. همان خوشهچينهايي كه حضرت حافظ قرنها پيش، در ستايش مهرباني، چنين سرود «ثوابت باشد اي داراي خرمن / اگر رحمي كني بر خوشهچيني» اين روزها، دستفروشها را بيش از هميشه ميبينيم. يكي گلميخك ميفروشد تا عطر بهار را به خانهها بياورد، ديگري بادكنك رنگي به دست گرفته تا شادي را به كودكان هديه دهد. يكي با صدايي گرفته، تو را به خريد دعوت ميكند و آن يكي با چشماني خسته، سكوت كرده است. بساطشان، شايد كوچك باشد اما تمام دنياي آنهاست. اميدشان، همين است كه ما از ميان انبوه اسكناسهايي كه براي خريدهاي بزرگ كنار گذاشتهايم، گوشهاي از دلمان نرم شود و سهم كوچكي از خرمن خود را به آنها ببخشيم؛ شايد گلي، شايد يك بسته دستمال كاغذي، يا حتي يك جفت جوراب ساده. آنها آمدهاند تا شايد ما نيز كمي شلختهتر «درو» كنيم؛ شايد كمي بيحسابتر خرج كنيم. اين روزها كه در تكاپوي نو شدن خانهها و لباسها هستيم، چه خوب است كه همزمان، دلمان را هم نو كنيم. چه زيباست اگر به ياد بياوريم كه شادي واقعي، نه در خريدهاي سنگين و تجملگرايي، بلكه در تقسيم لبخندهاست. نوروز، فصل مهرباني است؛ فصل رويش دوباره، فصل بخشيدن. كافي است لحظهاي به چشمان دستفروشي نگاه كنيم كه شايد آن اسكناسي كه از جيبمان درميآوريم، برايش معجزهاي كوچك باشد. كافي است به ياد بياوريم كه بهار، فصل بخشيدن است؛ بخشيدن لبخند، شادي و اميد. خرمن ما هميشه پربار نيست. شايد روزي خودمان هم خوشهچين اين زندگي باشيم؛ شايد روزي چشمان ما نيز به دستان ديگران دوخته شود. پس امروز كه ميتوانيم، سهمي از خرمن خود به ديگران ببخشيم. بياييد دستفروشهاي اين روزهاي شهر را فراموش نكنيم. بياييد از كنار بساط كوچكشان بيتفاوت عبور نكنيم. بياييد خوشهچينان بهار را شريك شاديهاي نوروزيمان كنيم. ثوابت باشد اي داراي خرمن...
كارشناسارشد مطالعات فرهنگي و رسانه