سي سال مجالس
تفسير قرآن كريم به زبان فارسي
حسن انصاري
موسي بن سيار (يا يسار) اسواري كه از نسل اساوره و سواره نظام دوران ساساني بود تبارش ايراني بود و در بصره در نيمه اول سده دوم قمري ميزيست. او متكلمي قدري مذهب و نزديك به معتزله بود و البته اهل منبر و وعظ؛ به شيوه «قصّاص» آن زمان. گفتهاند كه سي سال تفسير قرآن گفت در مجالسش و با اين وصف يك دور تفسيرش تمام نشد. در مجلس او عرب و موالي بصره گرد ميآمدند و از درس و تفسيرش استفاده ميكردند. به تعبير قاضي عبد الجبّار: وأنه كان يجمع في مجلسه العرب والموالي فجعل العرب في ناحية والموالي في ناحية ويفسّر للكلّ بلغته فلم يكن بإحدي اللغتين دون الأخري (فضل الاعتزال، ص 252 تا 253) . خلاصه اينكه در مجلس تفسير او كه هم عربها و هم ايرانيها حاضر ميشدند او چنان بر هر دو زبان همزمان مسلط بود كه براي عربها قرآن را به عربي تفسير ميكرد و براي ايرانيها به زبان فارسي. تصورش را بكنيد يك تفسير براي قرآن به زبان فارسي و حاصل سي سال تدريس تفسير قرآن. اگر نوشته و تحرير و به اصطلاح امروز پياده ميشد اينك چه گنجينه زباني مهمي در اختيارمان بود. علاوه بر ارزش تفسيري آن. جاحظ هم در البيان والتبيين خود (1/ 293) مينويسد: ومن القصاص: موسى بن سيّار الاسواري، وكان من أعاجيب الدنيا، كانت فصاحته بالفارسية في وزن فصاحته بالعربيه، وكان يجلس في مجلسه المشهور به، فتقعد العرب عن يمينه، والفرس عن يساره، فيقرأ الآية من كتابالله ويفسرها للعرب بالعربية، ثم يحول وجهه إلى الفرس فيفسرها لهم بالفارسية، فلا يدري بأي لسان هو أبين. واللغتان إذا التقتا في اللسان الواحد أدخلت كل واحدة منهما الضيم على صاحبتها إلا ما ذكرناه من لسان موسى بن سيار الأسواري. اين تفسير كه به تصريح جاحظ به زبان فارسي بوده در مجالس بصره ارايه ميشد. توجه كنيد بصره كه يكي از مهمترين امصار نو بناي مسلمانان و فاتحين عرب بوده آنقدر در آنجا ايرانيها حضور داشتند كه اسواري ناچار بوده تفسير همزمان از قرآن براي مخاطبان منبرش ارائه بدهد. مقصود از زبان فارسي هم اينجا زبان پهلوي نيست، بلكه زبان فارسي تحول يافته به زبان فارسي دري مقصود است كه در بصره و اهواز حضوري قوي داشت. از آن مهمتر اينكه اسواري ايراني چنان در تفسير قرآن تخصص داشته كه حتي آنان كه زبان اصليشان زبان عربي بود نياز داشتند در محضر او تفسير قرآن بشنوند. او علاوه بر اينكه اديب و زباندان و مفسر قرآن بود متكلم هم بود و مذهبش به معتزله نزديك بود اما آنطور كه در كتب رجالي اهل سنت هست مخالفان سنتگراي جبري مسلك او وي را با تهمت «قدري» بودن از خود ميراندند و حتي احاديث او را سانسور كردند. در مورد تبار ايراني او ميدانيم كه خودش يكجا تصريح كرده كه ايراني است: «قال موسى بن يسار الأسواري إن أصحاب رسولالله صلىالله عليه وسلم كانوا أعرابا جفاة فجئنا نحن أبناء فارس فلخصنا هذا الدين» (نك: الضعفاء، از عقيلي، 4/ 171)