• 1404 سه‌شنبه 19 فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6011 -
  • 1404 يکشنبه 17 فروردين

نگاهي به ميني‌سريال «نوجواني» Addescence پربازديدترين مجموعه اين روزها

جامعه مدرن تحت سيطره شبكه‌هاي اجتماعي

اين سريال در همان روزهاي اول و‌ با كسب رتبه نخست در ۷۱ كشور ركورد ساير سريال‌هاي پلتفرم نتفليكس را تا به امروز شکسته است

فرزانه متين

ميني‌سريال جديد نوجواني Addescence محصول نتفليكس كه زواياي پنهان زندگي آنلاين نوجوانان را به نمايش مي‌گذارد را شايد بتوان گفت يكي از مجموعه‌هاي كوتاه شاهكار در قرن بيست‌و‌يكم دانست. اين ميني‌سريال درام، جنايي و روانشناختي تبديل به موضوع داغ اين يك ماه اخير شده كه با شروع غافلگيركننده‌اش با ۲۴ ميليون بازديد در روزهاي اول و كسب رتبه نخست در ۷۱ كشور، ركورد ساير سريال‌هاي پلتفرم نتفليكس را تا به امروز زده است.

در دو هفته نخست پخش با ۶۶/۳ ميليون بازديد به پر بيننده‌ترين سريال كوتاه اين پلتفرم تبديل شده است.اين استقبال بي‌نظير نشان‌دهنده تاثير عميق داستان و اجراي قوي بازيگران بر مخاطبان است.پديده‌اي‌كه منتقدان ‌آن ‌ را‌ «بي‌صدا‌ ويرانگر» ناميده‌اند.

استفان گراهام و جك تورن از خالقان سريال هستند كه فيليپ بارانتيني آن را با هنرمنداني چون استفان گراهام، اشلي والترز، ارين دوهرتي، في مارس، اون كوپر و كريستين ترماركو كارگرداني كرده است.آنچه اين ميني سريال را علاوه بر محتواي تامل برانگيز و غافلگير‌كننده‌اش متمايز مي‌كند، فرم و تكنيك به كار برده شده در آن است. نوجواني داراي ۴ اپيزود تنش‌زا و نفسگير است كه هر قسمت آن تك‌نما يا وان شات (بدون كات يا قطع) با مهارت تمام فيلمبرداري شده است.اين نوع سبك از فيلمبرداري بيشتر در خدمت آن است كه مخاطب داستان را به صورت واقع‌گرايانه تماشا كند.شايد در ابتدا اين نوع فيلمبرداري ساده باشد اما دوربين حتي وارد ميزانس‌هاي شلوغ هم مي‌شود مانند ورود دو بازرس به مدرسه در اپيزود دوم.جسارت كارگردان در حدي است كه از دوربين مي‌خواهد كاراكتر مورد نظرش را كه انتخاب كرده از طريق آن كاراكتر ما را به دل ماجراهاي ديگر ببرد.

در سريال تمام رويدادها در زمان واقعي رخ مي‌دهد و اين نوع كارگرداني، ستودني است.يكي از موارد تعجب برانگيز ديگر آن است كه نگاه بارانتيني با نگاه ميانه پلتفرم نتفليكس كاملا متفاوت است.نوجواني دست روي موضوعات حساسي چون منوسفير (مجموعه‌اي از وب سايت‌ها، وبلاگ‌ها و انجمن‌هاي آنلاين است كه برخي از اشكال خصومت با زنان و زن‌ستيزي را به صورت اغراق‌آميز ترويج مي‌دهند)، مردانگي سمي، اندرو تيت (كيك‌بوكسور حرفه‌اي امريكايي- بريتانيايي كه سبك زندگي بسيار مردانه و لاكچري را ترويج مي‌دهد)، اينسل‌ها (زن‌ستيزي و ‌نژاد‌پرستي) و تاثيرات شبكه‌هاي اجتماعي گذاشته است.

در يك صبح آرام در يوركشاير انگلستان، دو پليس به همراه تيم ويژه مسلحSWAT در خانه خانواده ميلر را مي‌شكنند و پسر ۱۳‌ساله‌شان، جيمي ميلر را به جرم قتل يكي از همكلاسي‌هايش دستگير كرده و زندگي تمام افراد درگير را براي هميشه تغيير مي‌دهند.

گراهام، نويسنده ميني سريال كه نقش پدر جيمي را در نوجواني بازي مي‌كند، مي‌گويد: «نوجواني نوري است كه بر رفتار تهديد‌آميز پسران نوجواني مانند جيمي‌ميلر مي‌تاباند كه در تالار گفت‌وگوهاي آنلاين تحت باورهاي چهره‌هايي مانند اندرو تيت دچار تندروي‌هايي شده‌اند.يكي از اهداف ما طرح چنين پرسش‌هايي بود كه اين روزها چه بر سر مردان جوان دارد مي‌آيد؟ فشارهايي كه از سوي همسالان خود، اينترنت و رسانه‌هاي اجتماعي به آنها وارد مي‌شود، چيست؟در اوايل هفته‌اي كه سريال منتشر شد، در توييتر(شبكهX) ادعاهاي كاملا نادرستي مطرح شد مبني بر اينكه ميني سريال نوجواني بر اساس پرونده‌هاي واقعي مانند قاتل ساوتپورت است كه به بخشي از تبليغات ضد سفيدپوستي تغيير داده‌اند.»

جك تورن ديگر نويسنده اين ميني سريال بلافاصله در مورد اين ادعاي فوق واكنش نشان داد و ‌‌گفته است: «من در زندگي داستان‌هاي واقعي فراواني را نوشته‌ام.من مي‌دانم وقتي عناصري از يك داستان واقعي را انتخاب مي‌كنيد و آن را به تصوير مي‌كشيد، مردم انتظارش را ندارند كه چه آسيبي مي‌تواند در پي داشته باشد.هيچ بخشي از سريال نوجواني بر اساس يك داستان واقعي نيست، حتي يك قسمت كوچكش.»

در هر اپيزود چه مي‌گذرد؟

اپيزود اول از اين سريال چهار قسمتي يكي از پرتعليق‌ترين آنها محسوب مي‌شود.زماني كه پليس وارد خانه شده و به دنبال جيمي هست، ما منتظر كاراكتري هستيم به غير از يك نوجوان ۱۳ ساله كه از فرط ترس، خودش را خيس كرده است.در هر لحظه از اين تك‌نما با خود مي‌پنداريم، پليس اشتباه كرده است اما سرانجام در آخر اپيزود چيزي مانند پتك بر سرمان فرو مي‌آيد و در كمال ناباوري، متوجه مي‌شويم كه جيمي با هفت ضربه چاقوی همكلاسي‌اش، كيتي را كشته است.اين اپيزود به همراه شوك شروع مي‌شود و با حيرت به پايان مي‌رسد.

در دومين اپيزود، پليس به دنبال آلت قتاله (چاقو) است اينكه چه كسي چاقو را در اختيار جيمي قرار داده است و حالا ما با دوربين از طريق كاراكترهاي پليس وارد مدرسه جيمي مي‌شويم.

از لحاظ ميزانس بايد گفت، اپيزود دوم يكي از شلوغ‌ترين ميزانس‌هاست كه پسر پليس هم در همين مدرسه مشغول به تحصيل است.با ارائه و توضيحات وي به پدرش در مورد قضيه اينسل‌ها، تعبير ايموجي‌ها وهشتگ زدن نام مورد نظر تا حدي با محتواي زيرپوستي براي انگيزه قتل آشنا مي‌شويم.اين كه در اينستاگرام هر ايموجي داراي چه معنايي است. انتساب اين ايموجي‌ها به هر شخصي، بيان‌كننده يك موضوع خاص در مورد اوست.تا جايي كه باعث خشم و كينه در افراد منتسب به آن مي‌شود.جايي كه شبكه‌هاي اجتماعي بدون استفاده از جملات مستقيم، افراد را به انزوا مي‌كشاند.كارگردان با حالتي تنش‌زا دست مخاطب را مي‌گيرد و آنها را با نسل Z آشنا مي‌كند.نسلي كه فاصله آنها با والدين‌شان تنها به بيست سال، سي سال محدود نمي‌شود بلكه مابين آنها دره‌اي عميق و پهناور است.كارگردان، نسلZ را بدون روتوش و پالايش نشده، نشان مي‌دهد.نسلي كه هيچ چيزي برايشان مهم نيست نه خانواده و نه امور تربيتي (مدرسه) و...آن‌ها تنها يك سرگرمي دارند و آن گشتن در جامعه پهناور اينترنت به اندازه كل دنياست.افشاي محتواي اين ايموجي‌ها و مباحثي چون اينسل و تجرد غيرارادي تقريبا بيننده را آماده اپيزود بعدي مي‌كند.اين جنبش‌ها آشكارا درصدد آن‌است كه به مردانگي خدشه وارد كند و به تبع اين پيام را به نوجوان‌ها مي‌رساند كه دوست داشتني و‌جذاب براي دختران نيستند.

در اپيزود سوم، با يك پرش زماني هفت ماهه روبه رو هستيم.جيمي به دارالتأديب فرستاده شده و دوربين روي يك روانشناس زن فوكوس كرده تا از طريق وي به ناخودآگاه ذهن جيمي وارد شود و انگيزه قتل را براي ما به‌طور واضحي روشن كند.اون كوپر در نقش جيمي در اين اپيزود به ملموس‌ترين و ترسناك‌ترين شكل بازي مي‌كند.او به عنوان نخستين تجربه بازيگري‌اش.نقشي شيطنت‌آميز و وحشتناكي را ارائه مي‌دهد.او خشم، ناراحتي، كينه، بغض را در لايه‌هاي پنهان شخصيتش دارد كه به شكل زيرپوستي براي ما عريان مي‌كند.وقتي او بازي مي‌كند، انگار مي‌خواهد با مخاطب شوخي كند و قضاوتش را زير سوال ببرد.طيف بازي او در اپيزود اول ‌‌و سوم بسيار حيرت‌انگيز است.در واقع اپيزود سوم به نوعي كلاس آموزش‌دهي بازيگري توسط يك پسر نوجوان است.ميميك صورتش در زماني كه خشم او را دربرگرفته در ذهن‌ها باقي خواهد ماند.در اين قسمت، كارگردان بيشتر دست روي آسيب‌شناسي گذاشته است.در نهايت روانشناس وارد ذهن ناخودآگاه جيمي مي‌شود و آنچه جيمي نمي‌خواست بر زبان بياورد، را به گوش مخاطب مي‌رساند.پسر نوجواني كه فكر مي‌كند، دوست داشتني نيست اما مي‌خواهد يك رابطه دوستانه با همكلاسي‌اش داشته باشد و حتي براي دلداري دادنش به سمت او قدم بر مي‌دارد اما باز هم دختر او را ناديده مي‌گيرد مانند گذشته چرا كه او را جزو افرادي در دسته غير جذاب‌ها نام‌گذاري كرده، آن هنگام است كه اين زخم‌هاي چركين سر باز مي‌كند و خشم و نفرت ناشي از آن به صورت برنده بر هفت نقطه از بدن دختر ۱۳‌ساله مي‌نشيند؛ هفت ضربه چاقو.

در اپيزود آخر، مخاطب با ۱۳ ماه پس از دستگيري جيمي رو به روست.دوربين، خانواده او را هدف گرفته است.روز تولد ادي، پدر جيمي است و نامه تبريك جيمي هم براي پدر فرستاده شده است.هر سه عضو خانواده پدر، مادر و خواهر در ظاهر به زندگي خود ادامه مي‌دهند اما هنوز هيچ كدام به اين پذيرش نرسيده‌اند كه خودشان هم سهمي در اين قتل داشته‌اند.نقص‌هايي كه اگر به آن آگاه بودند جلوي اين فاجعه را مي‌گرفتند.خلأيي كه ادي حس مي‌كند، درد پدرانه‌اي‌است كه به شكلي ملموس در قاب تلويزيون نشسته است.بازي استفان گراهام هم در اپيزود اول و هم در اپيزود آخر به طرز شديدي ماهرانه و از جنس غم است.در اين اپيزود همگي دست به اين اعتراف مي‌زنند كه قصوري داشته‌اند.ادي بيش از هر كسي خودش را مقصر مي‌داند با اينكه رابطه‌شان با يكديگر خوب بوده اما هرگز پسرش را تاييد نكرده و او را در يك اتاق دربسته با كامپيوتر تنها گذاشته‌اند.

سريال نوجواني از آن دست مجموعه‌هايي است كه مخاطب به‌شدت درگير روايت مي‌شود حتي از منظر تكنيك، فرم و ساختار سينمايي در تزريق تنش و تعليق به بيننده خوب عمل مي‌كند.تمام اپيزودهاي يك ساعته فيلم كمك مي‌كند تا تماشاگر با يك داستان ۴ ساعته درباره تاثيرات منفي شبكه‌هاي اجتماعي، مردسالاري و گسترش زن ستيزي رو به رو شود.

از مهم‌ترين شاخص‌هاي سريال اين‌است كه ساخته امريكا نيست و در جهت سياست‌هاي هاليوود قرار نمي‌گيرد .هاليوود نمي‌تواند مخاطب را در اين دسته از سريال‌ها به خوبي از منظر روانشناختي درگير كند.

ميني‌سريال نوجواني در درجه اول مخاطب را شوكه و سپس وارد دالان‌هاي پيچ در پيچ تاريكي مي‌كند كه بيرون آمدن از آن، ناراحت‌كننده و دردناك است.

در مرتبه بعدي، ارزشمندترين كاري كه در مقابل چنين سريال خوب و تاثيرگذاري مي‌توان كرد، اين است كه والدين به همراه فرزندان نوجوان‌شان ۴ساعت وقت بگذارند و اين مجموعه را با هم تماشا كنند.چه بسا بعد از پايان هر قسمت، در اين زمينه با يكديگر گفت‌وگو كنند.اين زمان و همنشيني كنار يكديگر، چيزي است كه جامعه ما هم‌اكنون به آن نياز دارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون