• ۱۴۰۳ جمعه ۱۸ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3399 -
  • ۱۳۹۴ يکشنبه ۱ آذر

شيفته خدمت يا تشنه قدرت

سيد علي ميرفتاح

اصطلاح عربي‌اش اين است كه «علم جواهر الرجال في‌تقلب‌الاحوال». حرف حكيمانه‌اي است. يعني اينكه در دگرگوني دوران‌ها جوهر مردان آشكار مي‌شود. در وقت صلح همه شجاع و دلير و آهنين و نستوهند اما به قول شهيد چمران همين‌كه شيپور جنگ نواخته شود مرد از نامرد تمييز داده مي‌شود. اما اين تقلب احوال در نظر ما يك اتفاق بزرگ مثل جنگ است. يا خود انقلاب. توي ذهن‌مان دنبال يك حادثه عظيم مي‌گرديم كه به بركتش جوهر مردان را بشناسيم و بفهميم كي چه‌كاره است. اما تقلب احوال مي‌تواند يك اتفاق ساده و دم دستي باشد. از همين اتفاقاتي كه روزي صدبار جلوي چشم‌مان رخ مي‌دهد. مجبورم يك داستانك تعريف كنم:
يكي از مشايخ صوفيه كه بعدا معلوم شد جزو مشايخ دروغين و رياكار بوده سر نماز داد زد «چخه». در صف جماعت ولوله افتاد كه بزرگ ما چه ديد و چه شد كه چنين گفت؟ گفت سر نماز حالتي دست داد كه حجاب‌هاي دنيوي از برابر چشمم كنار رفتند و ديدم سگي اطراف حرم پرسه مي‌زند و نزديك است داخل شود؛ گفتم چخه، او هم دور شد. مريدان پيشاني بر خاك ساييدند و گريبان چاك دادند و شيخ‌شان را به عرش اعلا بردند. زن يكي از مريدان كه اهل معرفت بود گفت چنين مرادي را سزاوار است تعظيم و تكريم كنيم و از بهرش كمر خدمت دربنديم. شيخ و صوفيان را وعده گرفت به شام. پلو مرغ مبسوطي درست كرد و براي همه پلو ريخت روش هم راني، سينه‌اي چيزي گذاشت. براي شيخ اما اول مرغ را گذاشت بعد رويش پلو ريخت. شيخ ديد روي دوري همه مرغ است الا دوري خودش. از يك طرف روش نمي‌شد اعتراض كند از طرف ديگر دلش نمي‌آمد از لنگ و راني كه صوفيان به دندان مي‌كشند بگذرد. صوفيان را هم سعدي و هم مولوي مفصل نوشته‌اند كه سيرماني نداشتند و در وليمه‌ها تا اذا بلغت الحلقوم مي‌خوردند و تا خود را خفه نمي‌كردند، مغزشان فرمان سيري نمي‌داد. البته حساب صوفيان صافي دل را از حقه‌بازان ريايي جدا كنيد. بالاخره شيخ طاقت نياورد و زبان به اعتراض گشود و گفت مرغ من كو؟ مريد ميزبان هم خجالت‌زده سر زنش داد زد كه اين چه وضع پذيرايي است؟ اصل شيخ است بقيه طفيلي‌اند آن وقت تو براي همه مرغ گذاشته‌اي براي شيخ نه؟ زن به ميان سفره آمد و در حضور جمع دست در دوري شيخ كرد و لنگ مرغ را گرفت و بيرون آورد و گفت كور شود چشمي كه از اينجا (مثلا خراسان) كعبه را مي‌بيند اما زير پلو مرغ را نمي‌بيند. يك ران مرغ ناقابل شد تقلب احوال و جوهر شيخ ريايي را بر همه آشكار كرد.
در خاطرات يكي از رجال پهلوي هم كه اول انقلاب به زندان افتاده بود نظير اين داستان را خواندم. نوشته بود موقع بحث توي زندان همه مي‌شدند تحليلگر و تاريخدان و عارف و متمدن و... چنان حرف مي‌زدند كه گويي در آسمان باز شده و اينها فرو افتاده‌اند. اما سر ناهار آقاي دكتر با جناب سرهنگ سر يك نارنگي دعواشان مي‌شد و يقه هم را مي‌گرفتند و به هم ناسزا مي‌گفتند. يكي از وزراي سابق نوشته بود كه همسلولي‌اش براي اينكه سهم ميوه‌اش را با كسي شريك نشود با خودش مي‌برد مستراح و در تنهايي نوش جان مي‌كرد. منظورم تحقير آدم‌ها نيست. همين بنده روسياه هم معلوم نيست در تقلب احوال آبروي خودش و رفيقانش را نبرد. كافي است زني هوشيار پا به سفره‌مان بگذارد مرغ را از زير پلوي‌مان بيرون بكشد. تا سيه روي شود هر كه در او غش باشد. همين پست و سمت و مسند بدترين امتحاني است كه خدا از بنده‌اش مي‌گيرد. هنوز مجلسي در كار نيست و انتخاباتي راه نيفتاده مي‌بينيد چطور به جان هم افتاده‌اند و عرض‌هم را مي‌برند؟ در تخريب شخصيت هم از هيچ حرفي فروگذار نيستند...  اين مجلس واقعا چقدر شيرين است كه وسوسه نمايندگي‌‌اش با آدم اين كار را مي‌كند؟ در مقام حرف همه عارف واصل، بلكه همه شيفته خدمت. در عمل اما چنان تشنه قدرت كه آدم خجالت مي‌كشد از اين همه گستاخي. واقعا چه آش دهن‌سوزي است اين مجلس؟ هنوز مجلسي‌هاي فعلي سركارند و هنوز موعد انتخابات نرسيده، طرف چشمش را بسته و هر‌چه دلش خواسته به طرف مقابلش گفته. خب اين همان تقلب احوال است ديگر. تقلب احوالي كه تشنه قدرت را از شيفته خدمت جدا مي‌كند... تقلب احوال را به وقايع تاريخي منحصر نكنيد. هر لحظه خداوند آزمايش‌تان/ آزمايش‌مان مي‌كند تا جوهرتان/ جوهرمان آشكار شود كه چطور گرفتار حب دنيا و رياست‌طلبي و خودبزرگ‌بيني هستيد/ هستيم در حالي كه در حرف بر اينها همه چهار تكبير زده‌ايد/ زده‌ايم. اما اين وسط چوب اين آشكار شدن جواهرالرجال را مردم بيچاره مي‌خورند. اين خيلي مهم نيست كه يكي از چشم بيفتد يا نيفتد. همه سرانجام از چشم مي‌افتند. شك نكنيد. مشكل از اينجاست كه در اين دعواها حرف‌هايي مي‌زنند و تيترهايي چاپ مي‌كنند كه تاوانش را ملت بيچاره بايد بدهند. به قول طرف راي مي‌تواني جمع كني يا نتواني لااقل فاميل را بدنام نكن.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون