دومين نامه رهبر معظم انقلاب
به عموم جوانان دركشورهاي غربي منتشر شد
رهنمود دوم
حوادث تلخی که تروریسم کور در فرانسه رقم زد
بار دیگر مرا به گفت وگو با شما جوانان برانگیخت
بنیانهای یک تعامل صحیح را با جهان اسلام پیریزی کنید
تروریسم درد مشترک ما و شماست
حضرت آيتالله خامنهاي، رهبر معظم انقلاب اسلامي در نامهاي به عموم جوانان كشورهاي غربي، حوادث تلخ تروريستي فرانسه را زمينهاي براي همفكري خواندند و با بر شمردن نمونههاي دردناكي از «آثار تروريسم مورد حمايت برخي قدرتهاي بزرگ در دنياي اسلام، پشتيباني از تروريسم دولتي اسراييل و لشكركشيهاي خسارتآفرين سالهاي اخير به دنياي اسلام»، خطاب به جوانان خاطرنشان كردند: من از شما جوانان ميخواهم كه بر مبناي يك شناخت درست و با ژرفبيني و استفاده از تجربههاي ناگوار، بنيانهاي يك تعامل صحيح و شرافتمندانه را با جهان اسلام پيريزي كنيد. متن نامه رهبر انقلاب اسلامي به اين شرح است:
بسماللهالرحمنالرحيم
به عموم جوانان در كشورهاي غربي
حوادث تلخي كه تروريسم كور در فرانسه رقم زد، بار ديگر مرا به گفتوگو با شما جوانان برانگيخت. براي من تاسفبار است كه چنين رويدادهايي بستر سخن را بسازد، اما واقعيت اين است كه اگر مسائل دردناك، زمينهاي براي چارهانديشي و محملي براي همفكري فراهم نكند، خسارت دوچندان خواهد شد. رنج هر انساني در هر نقطه از جهان، بهخوديخود براي همنوعان اندوهبار است. منظره كودكي كه در برابر ديدگان عزيزانش جان ميدهد، مادري كه شادي خانوادهاش به عزا مبدل ميشود، شوهري كه پيكر بيجان همسرش را شتابان به سويي ميبرد، و يا تماشاگري كه نميداند تا لحظاتي ديگر آخرين پرده نمايش زندگي را خواهد ديد، مناظري نيست كه عواطف و احساسات انساني را برنينگيزد. هركس كه از محبت و انسانيت بهرهاي برده باشد، از ديدن اين صحنهها متاثر و متالم ميشود؛ چه در فرانسه رخ دهد، چه در فلسطين و عراق و لبنان و سوريه. قطعا يكونيم ميليارد مسلمان همين احساس را دارند و از عاملان و مسببان اين فجايع، منزجر و بيزارند. اما مساله اين است كه رنجهاي امروز اگر مايه ساختن فردايي بهتر و ايمنتر نشود، فقط به خاطرههايي تلخ و بيثمر فرو خواهد كاست. من ايمان دارم كه تنها شما جوانهاييد كه با درس گرفتن از ناملايمات امروز، قادر خواهيد بود راههايي نو براي ساخت آينده بيابيد و سد بيراهههايي شويد كه غرب را به نقطه كنوني رسانده است.
درست است كه امروز تروريسم درد مشترك ما و شما است، اما لازم است بدانيد كه ناامني و اضطرابي كه در حوادث اخير تجربه كرديد، با رنجي كه مردم عراق، يمن، سوريه و افغانستان طي سالهاي متمادي تحمل كردهاند دو تفاوت عمده دارد؛ نخست اينكه دنياي اسلام در ابعادي به مراتب وسيعتر، در حجمي انبوهتر و به مدت بسيار طولانيتر قرباني وحشتافكني و خشونت بوده است؛ و دوم اينكه متاسفانه اين خشونتها همواره از طرف برخي از قدرتهاي بزرگ به شيوههاي گوناگون و به شكل موثر حمايت شده است. امروز كمتر كسي از نقش ايالات متحده امريكا در ايجاد يا تقويت و تسليح القاعده، طالبان و دنبالههاي شوم آنان بياطلاع است. در كنار اين پشتيباني مستقيم، حاميان آشكار و شناختهشده تروريسم تكفيري، با وجود داشتن عقبماندهترين نظامهاي سياسي، همواره در رديف متحدان غرب جاي گرفتهاند، و اين در حالي است كه پيشروترين و روشنترين انديشههاي برخاسته از مردمسالاريهاي پويا در منطقه، بيرحمانه مورد سركوب قرار گرفته است. برخورد دوگانه غرب با جنبش بيداري در جهان اسلام، نمونه گويايي از تضاد در سياستهاي غربي است. چهره ديگر اين تضاد، در پشتيباني از تروريسم دولتي اسراييل ديده ميشود. مردم ستمديده فلسطين بيش از شصت سال است كه بدترين نوع تروريسم را تجربه ميكنند. اگر مردم اروپا اكنون چند روزي در خانههاي خود پناه ميگيرند و از حضور در مجامع و مراكز پرجمعيت پرهيز ميكنند، يك خانواده فلسطيني دهها سال است كه حتي در خانه خود از ماشين كشتار و تخريب رژيم صهيونيست در امان نيست. امروزه چه نوع خشونتي را ميتوان از نظر شدت قساوت با شهركسازيهاي رژيم صهيونيست مقايسه كرد؟ اين رژيم بدون اينكه هرگز به طور جدي و موثر مورد سرزنش متحدان پرنفوذ خود و يا لااقل نهادهاي به ظاهر مستقل بينالمللي قرار گيرد، هر روز خانه فلسطينيان را ويران و باغها و مزارعشان را نابود ميكند، بيآنكه حتي فرصت انتقال اسباب زندگي يا مجال جمعآوري محصول كشاورزي را به آنان بدهد؛ و همه اينها اغلب در برابر ديدگان وحشتزده و چشمان اشكبار زنان و كودكاني روي ميدهد كه شاهد ضرب و جرح اعضاي خانواده خود و در مواردي انتقال آنها به شكنجهگاههاي مخوفند. آيا در دنياي امروز، قساوت ديگري را در اين حجم و ابعاد و با اين تداوم زماني ميشناسيد؟ به گلوله بستن بانويي در وسط خيابان فقط به جرم اعتراض به سربازِ تا دندان مسلح، اگر تروريسم نيست پس چيست؟ اين بربريت چون توسط نيروي نظامي يك دولت اشغالگر انجام ميشود، نبايد افراطيگري خوانده شود؟ يا شايد اين تصاوير فقط به اين علت كه شصت سال مكرراً از صفحه تلويزيونها ديده شده، ديگر نبايد وجدان ما را تحريك كند.
لشكركشيهاي سالهاي اخير به دنياي اسلام كه خود قربانيان بيشماري داشت، نمونهاي ديگر از منطق متناقض غرب است. كشورهاي مورد تهاجم، علاوه بر خسارتهاي انساني، زيرساختهاي اقتصادي و صنعتي خود را از دست دادهاند، حركت آنها به سوي رشد و توسعه به توقف يا كندي گراييده و در مواردي دهها سال به عقب برگشتهاند؛ با وجود اين، گستاخانه از آنان خواسته ميشود كه خود را ستمديده ندانند. چگونه ميتوان كشوري را به ويرانه تبديل كرد و شهر و روستايش را به خاكستر نشاند، سپس به آنها گفت كه لطفاً خود را ستمديده ندانيد! به جاي دعوت به نفهميدن و يا از ياد بردن فاجعهها، آيا عذرخواهي صادقانه بهتر نيست؟ رنجي كه در اين سالها دنياي اسلام از دورويي و چهرهآرايي مهاجمان كشيده است، كمتر از خسارتهاي مادي نيست.
جوانان عزيز! من اميد دارم كه شما در حال يا آينده، اين ذهنيت آلوده به تزوير را تغيير دهيد؛ ذهنيتي كه هنرش پنهان كردن اهداف دور و آراستن اغراض موذيانه است. به نظر من نخستين مرحله در ايجاد امنيت و آرامش، اصلاح اين انديشه خشونتزا است. تا زماني كه معيارهاي دوگانه بر سياست غرب مسلط باشد، و تا وقتي كه تروريسم در نگاه حاميان قدرتمندش به انواع خوب و بد تقسيم شود، و تا روزي كه منافع دولتها بر ارزشهاي انساني و اخلاقي ترجيح داده شود، نبايد ريشههاي خشونت را در جاي ديگر جستوجو كرد.
متاسفانه اين ريشهها طي ساليان متمادي، به تدريج در اعماق سياستهاي فرهنگي غرب نيز رسوخ كرده و يك هجوم نرم و خاموش را سامان داده است. بسياري از كشورهاي دنيا به فرهنگ بومي و ملي خود افتخار ميكنند، فرهنگهايي كه در عين بالندگي و زايش، صدها سال جوامع بشري را به خوبي تغذيه كرده است؛ دنياي اسلام نيز از اين امر مستثنا نبوده است. اما در دوره معاصر، جهان غرب با بهرهگيري از ابزارهاي پيشرفته، بر شبيهسازي و همانندسازي فرهنگي جهان پافشاري ميكند. من تحميل فرهنگ غرب بر ساير ملتها و كوچك شمردن فرهنگهاي مستقل را يك خشونت خاموش و بسيار زيانبار تلقي ميكنم. تحقير فرهنگهاي غني و اهانت به محترمترين بخشهاي آنها در حالي صورت ميگيردكه فرهنگ جايگزين، بههيچوجه از ظرفيت جانشيني برخوردار نيست. به طور مثال، دو عنصر «پرخاشگري» و «بيبندوباري اخلاقي» كه متاسفانه به مولفههاي اصلي فرهنگ غربي تبديل شده است، مقبوليت و جايگاه آن را حتي در خاستگاهش تنزل داده است. اينك سوال اين است كه اگر ما يك فرهنگ ستيزهجو، مبتذل و معناگريز را نخواهيم، گنهكاريم؟ اگر مانع سيل ويرانگري شويم كه در قالب انواع محصولات شبه هنري به سوي جوانان ما روانه ميشود، مقصريم؟ من اهميت و ارزش پيوندهاي فرهنگي را انكار نميكنم. اين پيوندها هر گاه در شرايط طبيعي و با احترام به جامعه پذيرا صورت گرفته، رشد و بالندگي و غنا را به ارمغان آورده است. در مقابل، پيوندهاي ناهمگون و تحميلي، ناموفق و خسارتبار بوده است. با كمال تاسف بايد بگويم كه گروههاي فرومايهاي مثل داعش، زاييده اينگونه وصلتهاي ناموفق با فرهنگهاي وارداتي است. اگر مشكل واقعا عقيدتي بود، ميبايست پيش از عصر استعمار نيز نظير اين پديدهها در جهان اسلام مشاهده ميشد، درحاليكه تاريخ، خلاف آن را گواهي ميدهد. مستندات مسلم تاريخي به روشني نشان ميدهد كه چگونه تلاقي استعمار با يك تفكر افراطي و مطرود، آنهم در دل يك قبيله بدوي، بذر تندروي را در اين منطقه كاشت. وگرنه چگونه ممكن است از يكي از اخلاقيترين و انسانيترين مكاتب ديني جهان كه در متن بنيادينِ خود، گرفتن جان يك انسان را به مثابه كشتن همه بشريت ميداند، زبالهاي مثل داعش بيرون بيايد؟
از طرف ديگر بايد پرسيد چرا كساني كه در اروپا متولد شدهاند و در همان محيط، پرورش فكري و روحي يافتهاند، جذب اين نوع گروهها ميشوند؟ آيا ميتوان باور كرد كه افراد با يكي دو سفر به مناطق جنگي، ناگهان آنقدر افراطي شوند كه هموطنان خود را گلولهباران كنند؟ قطعا نبايد تاثير يك عمر تغذيه فرهنگي ناسالم در محيط آلوده و مولد خشونت را فراموش كرد. بايد در اين زمينه تحليلي جامع داشت، تحليلي كه آلودگيهاي پيدا و پنهان جامعه را بيابد. شايد نفرت عميقي كه طي سالهاي شكوفايي صنعتي و اقتصادي، در اثر نابرابريها و احياناً تبعيضهاي قانوني و ساختاري در دل اقشاري از جوامع غربي كاشته شده، عقدههايي را ايجاد كرده كه هر از چندي بيمارگونه به اين صورت گشوده ميشود.
بههرحال اين شما هستيد كه بايد لايههاي ظاهري جامعه خود را بشكافيد، گرهها و كينهها را بيابيد و بزداييد. شكافها را به جاي تعميق، بايد ترميم كرد. اشتباه بزرگ در مبارزه با تروريسم، واكنشهاي عجولانهاي است كه گسستهاي موجود را افزايش دهد. هر حركت هيجاني و شتابزده كه جامعه مسلمان ساكن اروپا و امريكا را كه متشكل از ميليونها انسان فعال و مسووليتپذير است، در انزوا يا هراس و اضطراب قرار دهد و بيش از گذشته آنان را از حقوق اصليشان محروم سازد و از صحنه اجتماع كنار گذارد، نهتنها مشكل را حل نخواهد كرد بلكه فاصلهها را عمق، و كدورتها را وسعت خواهد داد. تدابير سطحي و واكنشي - مخصوصا اگر وجاهت قانوني بيابد - جز اينكه با افزايش قطببنديهاي موجود، راه را بر بحرانهاي آينده بگشايد، ثمر ديگري نخواهد داشت. طبق اخبار رسيده، در برخي از كشورهاي اروپايي مقرراتي وضع شده است كه شهروندان را به جاسوسي عليه مسلمانان واميدارد؛ اين رفتارها ظالمانه است و همه ميدانيم كه ظلم، خواهناخواه خاصيت برگشتپذيري دارد. وانگهي مسلمانان، شايسته اين ناسپاسيها نيستند. دنياي باختر قرنها است كه مسلمانان را به خوبي ميشناسد؛ هم آن روز كه غربيان در خاك اسلام ميهمان شدند و به ثروت صاحبخانه چشم دوختند، و هم روز ديگر كه ميزبان بودند و از كار و فكر مسلمانان بهره جستند، اغلب جز مهرباني و شكيبايي نديدند. بنابراين من از شما جوانان ميخواهم كه بر مبناي يك شناخت درست و با ژرفبيني و استفاده از تجربههاي ناگوار، بنيانهاي يك تعامل صحيح و شرافتمندانه را با جهان اسلام پيريزي كنيد. در اين صورت، در آيندهاي نهچندان دور خواهيد ديد بنايي كه بر چنين شالودهاي استوار كردهايد، سايه اطمينان و اعتماد را بر سر معمارانش ميگستراند، گرماي امنيت و آرامش را به آنان هديه ميدهد، و فروغ اميد به آيندهاي روشن را بر صفحه گيتي ميتاباند.