زد و خوردهاي غير فيزيكي را به گفتوگو تبديل كنيم
احمد پورنجاتي
يكي از نمودهاي مهم جامعهاي كه فرهنگ گفتوگو به شكل مطلوب در آن نهادينه نشده، اين است كه آدمها خودشان هم طرح سوال ميكنند و هم خودشان به آن سوالي كه در ذهن و بيان دارند و عنوان ميكنند، پاسخ ميدهند. اما مساله خيلي مهم اين است كه انسانهاي عادي و نرمال در بستر جامعه و به لحاظ برخورداري از شاخصهاي انساني متعارف، نسبت به آنچه در پيرامونشان ميگذرد، حساسيت دارند و پرسشهايي برايشان مطرح ميشود و به دنبال پاسخهاي منطقي اين پرسشهاي منطقي هستند. در جامعهاي كه ميزان پرسش زياد باشد و فراواني پرسش و دنبال كردن آدمها براي يافتن پاسخ بالاست، ميتوان اين خصيصه را به عنوان شاخص مهمي از نظر توسعه انساني و اجتماعي، در نظر گرفت. اما اگر شهروندان يك جامعه در هر سطحي (معمولي، كنشگر، مدير و...) پرسش چنداني نداشتهباشند يا از آن بدتر پيشاپيش براي آنچه ميخواهند طرح كنند دست به نقد پاسخ حاضر و آماده در آستين داشته باشند، ديگر نميتوانيم اين اتفاق را به عنوان معيار و اتفاقي خوشايند در آن جامعه در نظر بگيريم. احساس ميكنم بسياري از بحثها و گفتوگوها و جدالها و چالشهاي غيرفيزيكي در جامعه ما، چه در مناقشات سياسي با گرايشهاي مختلف و نوع سليقه و چه در متن جامعه، همه دچار نوعي بحث و مجادله هستند و طرفهاي گفتوگو و زد و خورد، براي دانستن و پرسيدن چراهاي منطقي با يكديگر به گفتوگو نمينشينند. معمولا در اين زد و خوردها، همه با پرسشهايي از پيش تعيين شده و با جوابهايي از پيشتعيين شده و پيشداوري نسبت به يكديگر وارد بحث ميشوند. در جامعه ما مثل خيلي از ويژگيهاي افراطي و تفريطي ديگري كه داريم، در اين زمينه هم به بيماري دچاريم و بيماري ما «چراييمنطقي» نداشتن و به دنبال پاسخهاي منطقي نبودن و پيشداوري و پاسخهاي آماده ذهني داشتن است. ما دنبال طرح سوال نيستيم، پيشاپيش پاسخ ميدهيم و اجازه داديم اين بيماري زمينه گستردهاي براي سوءتفاهمها، پيشداوريها و زمينههايي براي گسترش شايعه در جامعه را ايجاد كند و حتي باعث شود كه ديگر نتوانيم واقعيت را درست ببينيم يا حتي واقعيت را واژگونه دريافت ميكنيم و به قدري دچار اشتباه ميشويم كه دست به قضاوتهاي نادرست ميزنيم، به آساني داوري كنيم و نسبت به يكديگر بدگمان هستيم. انگار در اين بيماري و نارسايي، ما شهروندان، فرقي نميكند از كدام قشر و طبقه و با كدام عقيده و خطفكر، همه شبيه اسباببازيهايي شدهايم كه صدايي ضبط شده دارند و اگر كمي فشارشان بدهيم و باتري داشته باشند، يكصدا و يك جمله هميشگي را تكرار ميكنيم. اسباببازيهايي كه به پيشداوري عادت كردهايم و موضعگيرانه دربرابر هر پرسشي، پاسخي از پيش تعيين شده در ذهن داريم و اين باعث تاسف است. اما نكته ديگر كه بسيار بسيار مهمتر و تاسفبارتر ين است كه اين هنجار به مديران مختلف در بخشهاي مختلف هم سرايت كرده و مديراني كه امكان ارتباط گسترده و تريبون دارند هم با همين مكانيزم به پرسشها پاسخ ميدهند و در واقع با جوابهايي از پيشتعيين شده، پرسشهايي را مطرح ميكنند و با پاسخها و پيشداوريهاي ذهني خود، نسبت به مسائل و وقايع و چراييها واكنش نشان ميدهند. طرح سوالي نيست و اگر هم هست، اين دو مشخصه، نداشتن فرهنگ چرايي منطقي كه متفاوت از غرزدن، بهانهجويي، بيحوصلگي و جستوجو براي پاسخ است، در كنار عدم آمادگي براي شنيدن پاسخ از سمت ديگري (ديگري كه ممكن است از نظر سليقه فرهنگي، سياسي با ما متفاوت باشد اما سواد و دانش كافي دارد) به مهمترين مشخصههاي اين خصوصيت و رفتاردروني شده ما تبديل شدهاند. در چنين شرايطي، كاري كه بايد انجام شود و ميتواند به حل اين بيماري كمك كند اين است كه ما از خودمان شروع كنيم. هرانساني پيش از آنكه روي شخصي يا اتفاقي تاثيرگذار باشد، اختيار تمام عيار خود را دارد و مسوول كنشگريهاي خويش است. ما بايد از اصلاح خود شروع كنيم، از اينكه روزانه از خود پرسشهاي معنادار و منطقي بپرسيم و بدانيم كه انسان بيپرسش و بيسوال واقعي، انساني منفعل است كه دچار نوعي بردگي برخواسته از انتخاب خود ميشود و اين در هر گسترهاي از اجتماع مصداق پيدا ميكند. زماني كه ما خود را به پرسشهاي منطقي عادت ميدهيم، بايد خود را به شنيدن پاسخهاي منطقي و از راه منطقي و گفتوگو هم عادت بدهيم و پذيرش را ياد بگيريم و از كوره درنرفتن را. اين آغاز راه است و به موازات آنهم بايد عادت كنيم كه شيوه منطقي پرسيدن را ياد بگيريم. اگر هر ايراني هر روز پيرامون همه آنچه به زندگي، سرنوشت و انتخابها و تصميماتي كه براي او گرفته ميشود يا اظهارنظرهايي كه به حال و آينده او مرتبط است، حساس باشد، پرسشي داشته باشد و منطقي اين پرسش را پيگيري كند و بپذيرد كه همه پاسخ نزد او نيست و آداب شنيدن را هم ياد بگيرد، آنوقت ديگر وقتي راديو مجلس را روشن ميكنيم، با اين همه انرژي به هدر رفته براي داد و فرياد مواجه نميشويم. ديگر كسي براي پرسشهايش كه منطقي و مهم است داد نميزند و در مقابل هم از پاسخهاي از پيش تعيين خودداري ميكند و منتظر پاسخي درست و منطقي ميماند. با چنين تمرين و راه و روشي ميتوانيم فضاي جامعه را به حال و هوايي خوش، مطبوعتر مهمان كنيم و امكان تنفس در جامعه را بالا ببريم و باهمه اختلافنظرها، حال همه بهتر شود.