مراقب خميني جوان باشيم
داوود حشمتي/ سيدحسن خميني سرانجام ظهر روز جمعه ورود به عالم سياست را به طور رسمي آغاز كرد. اگرچه او پيش از اين در مقاطعي همچون خرداد 92 به صورت حداقلي و پشت پرده در سياست ورود داشت. يكي از اولين اظهارات او بعد از ثبت نام اين بود: «از منتقدان متشكرم.» به باور اين قلم بايد بهشدت مراقب «خميني جوان» بود. پروژهاي در جريان است كه مانند لبههاي قيچي از دو سوي، او و هر نوع تفكر «خط امامي» را از گردونه خارج كند.
دو لبه قيچي اگرچه به ظاهرا كاملا با هم مخالفند، اما نقش تكميلي براي طرف ديگر دارد. خطر اصلي اينجاست كه هر دو طرف مشغول تعريف هويتي متفاوت از براي سيدحسن هستند. هر دو طرف به دنبال «خارج كردن سيدحسن از گردونه نظام» و پروژه «اپوزيسيون سازي» از وي در مقابل نظام هستند. اين خطر بزرگي است، كه بايد مقابل آن ايستاد. اما اين دو لبه قيچي كدامند؟
افراطيون راست از سالها قبل اين پروژه را آغاز كردند. تحليل آنها اين است كه سيدحسن داراي پتانسيل بالايي است و از همين رو «بايد او را زد». با همين نگاه سايت «نوسازي» در سال 86 حمله شديدي به سيدحسن خميني داشت. اين اتفاق با واكنش شديدي روبه رو شد تا جايي كه حجتالاسلام توسلي، (مسوول دفتر حضرت امام) در جلسه مجمع تشخيص مصلحت نظام در هنگام دفاع از سيدحسن دچار سكته قلبي شد و به رحمت خدا رفت. بعد از اين اتفاق، نوسازي كه مدير آن از نزديكان حلقه انحرافي بود به كار خود پايان داد.
نوسازي در واقع يك نماد بود. نمادي از تفكر نهفته در لايههايي از جامعه. اين تفكر نزديكي بسيار زيادي به دولت احمدينژاد داشته و همچنان دارد. در يك هفته گذشته كه فاصلهاي بود ميان اعلام كانديداتوري تا ثبت نام سيدحسن، حملات به وي شدت گرفت. بيشترين حملات نيز از سوي طيف نزديك به احمدينژاد و كانونهاي رسانهاي او و اصولگرايان افراطي صورت گرفت. حسين شريعتمداري هم در يك سخنراني، شيخ زكزاكي را نواده واقعي روحالله خطاب كرد كه يادآور شعار معروفي بود كه در خرداد 89 در مقابل سيدحسن در مرقد امام داده شد. شعارهايي كه بعدها با يكي از صريحترين مخالفتهاي رهبري روبهرو شد.
اين طيف كه هيچوقت با امام راحل و خط امام همدل نبودند، در نوشتهها و تحليلهاي گروهي خود سيدحسن را يك عامل هاشمي براي آينده نظام معرفي ميكنند و از او براي نيروهاي رسانهاي و فعالان خود «هدف حمله» ميسازند تا به او حمله كنند. اين حملات تا نهادينه شدن اين تحليل در جامعه و سطحي از مسوولان نظام ادامه پيدا ميكند و نتيجه آن اين است: سيدحسن، اپوزيسيون نظام است.
دسته دوم: لبه ديگر قيچي شامل دو طيف ميشود. آنها كه آگاهانه قصد دارند از سيدحسن «اپوزيسيون نظام» بسازند و آنها كه ناآگاهانه در پازل طرف مقابل بازي ميكنند. اين طيف از زاويه «حمايتي» پشت سر سيدحسن قرار ميگيرند و خود را طرفدار امام و خانواده امام ميدانند. دسته اول اين طيف (آنها كه آگاهانه عمل ميكنند و عمدتا در خارج از ايران هستند)، هيچ اعتقادي به راه امام و تفكر امام ندارند، همانطور كه اعتقادي به خاتمي و ميرحسين موسوي نداشتند. گروه دوم اين طيف اما ناآگاهانه در آتشي ميدمند كه نتيجه آن چيزي جز خواسته دسته اول يعني: «اپوزيسيونسازي از سيدحسن و خروج او از نظام نيست.»
به اعتقاد من بايد سيدحسن را از دست هر سه گروه حفظ كرد. خميني جوان متعلق به مردم و نظام است. نبايد اجازه داد يك طرف با توهين و اهانت و طرف ديگر با حمايتهاي «ناآگاهانه» و «مزورانه» اتفاقي كه در مورد رييس دولت اصلاحات افتاد را تكرار كنند. در اين رابطه نقش خود سيدحسن خميني از همه بيشتر است. مرزبندي او با هر دو لبه قيچي بايد روشن و شفاف باشد. از يك طرف آنها كه از ديدن سيدحسن خميني در كنار رهبري دچار «رعشههاي عصبي» شده و نتيجه آن را ميتوان در نوشتههايشان جستوجو كرد و از سوي ديگر كساني كه راه افراط را پيشه خود سازند و خواسته يا ناخواسته در قالب حمايت به او ضربه بزنند.