گزارشي از نشانههاي فرهنگي هندوستان در شهر زاهدان
هندوستان كوچك در دل زاهدان ايران
زهرا روستا/ روي صفحه فلزي كجومعوجي كه در ورودي مغازه روي زمين گذاشته، نوشتهشده است: «پكوره و سموسه گرم موجود است.»
پكوره و سموسه در هواي سرد اين فصل طرفداران زيادي دارد. اما در غروب سرد پاييز محله هنديهاي زاهدان مغازه قديمي پيرمرد سيك خلوت است و قفسهها و يخچالهاي خالياش، اين خلوتي را پررنگتر مينماياند. روي صندلي فلزي مندرسي نشسته و در حال چيدن پكورهها و سموسههاي آماده در تنها ويترين گرم مغازهاش است. قدمت برخي لوازم اين مغازه شايد به قدمت 50 سال عمري باشد كه پيرمرد 72 ساله در اين شغل مشغول بوده. از نخستين هنديهايي است كه شيوه طبخ اين غذاها را به زاهدان آورد. غذاهايي كه آنقدر در ميان زاهدانيها پر طرفدار شده است كه حالا خود پيرمرد توانايي رقابت با ايرانيان صاحب اين شغل را ندارد.
كلاه آبي رنگ مخصوصش را روي سرش مرتب ميكند. پيرمرد تنها سيكي است كه حاضر شد چند كلمهاي از خودش صحبت كند. پدرش مثل پدران بسياري از سيكهاي مقيم زاهدان از كارگراني بوده كه انگليسيها براي كار در راهآهن مرزي زاهدان به ايران آورده بودند. راهآهني كه پيرمرد ميگويد روزي قرار بوده تا شمال غرب ايران ادامه داشته باشد. فرزندانش را به هندوستان
فرستاده است و به گفته خودش در اين سالهاي آخر عمر نميتواند زادگاهش را رها كند و به هند بازگردد.
مغازه پيرمرد در ميان كوچهاي كه به محله سيكهاي شهر زاهدان شهرت دارد واقع شده است. محلهاي قديمي كه يكي از هستههاي اوليه شكلگيري شهر زاهدان بوده است. از بافت فرسوده مغازهها و رنگ و بوي كوچه پسكوچههايش ميتوان به قدمتش در شهر نسبتا جوان زاهدان پي برد. در ابتداي كوچه مغازه خواربار فروشي معروف يكي ديگر از سيكهاي زاهدان، درست در كنار عبادتگاهشان قرارگرفته است. انواع داروهاي گياهي، ادويه، ترشي و ساير خوردنيهاي محصول كشور هند در اين مغازه مشتريهاي زيادي دارد. گرچه اين سالها ادويه فروشيهاي چهارراه رسولي زاهدان رقيب اين مغازه قديمي شدهاند اما هنوز بسياري از زاهدانيهاي علاقهمند به طبخ غذاهاي هندي، مايحتاج خود را از اينجا تامين ميكنند.
بناي اصلي و مشهور محله سيكها، گودواره يا عبادتگاهي است كه درست در كنار خواربار فروشي قرار گرفته و در روزهاي مشخصي از هفته سيكهاي باقيمانده در اين شهر را دور هم جمع ميكند. گاهي هم به روي بازديدكنندگان زاهداني يا گردشگراني كه به اين شهر ميآيند باز ميشود. «گودواره» محل عبادت، عزاداري و حتي جشنهاي سيكهاست وشايد بتوان آن را قلب محله سيكها ناميد. اين گودواره حدود 90 سال پيش و در ابتداي استقرار آنها در منطقه ساخته شده است. سيكها يكتاپرست بوده و معتقدند پس از مرگ، جسم انسان بايد سوزانده شود. از اين رو از همان سالهاي دور محلي به نام سيكسوزي نيز بنا كردهاند. با گذر از چند مغازه فروش لاستيك، كوچه فرعي منتهي كنسولگري هند نمايان ميشود و اگر
رفت و آمدهاي كنسولگري و اغذيه فروشي هندي انتهاي كوچه نبود، اينجا از اين هم خلوتتر بود. مردي ميانسال در كوچه در حال قدم زدن است، پيدا كردن سيكها كار سختينيست، نوع كلاه وريششان كاملا متمايزشان ميكند. در ايران به دنيا آمده است و مانند بسياري از نسل قديم سيكهاي مقيم زاهدان فرزندانش را براي كار و تحصيل به هندوستان فرستاده و خودش اينجا به كسب و كار فروش لاستيك مشغول است. ميگويد در اين سالها اكثر همكيشانش به خاطر فراهم نبودن امكانات كار و تحصيل فرزندانشان از ايران به وطن اصليشان مهاجرت كردهاند و اما او دليلي براي رفتن ندارد. چون فرزندانش را براي تحصيل به هند فرستاده است. در طول سالهايي كه جمعيت
چند صد نفري سيكهاي مقيم زاهدان از اين شهر مهاجرت كردهاند، رونق كسب و كارشان هم كمتر شده و گستره مغازهها و منازلشان از كوچهها و خيابانهاي اطراف به كوچه اصلي محدود شده است. سالهاست مردم زاهدان به جز اين مغازه داران ميانسال و پير و همسرانشان سيك ديگري را درشهر نديدهاند و كوچهپسكوچههاي محله سيكهاي زاهدان روز به روز تنهاتر ميشوند.
تنهايي سردار
زاهدان كه در سالهاي دور دزداب ناميده ميشد، به دليل وجود راهآهني كه آن را به كشورهاي همسايه متصل ميكرد هميشه گذرگاهي براي تاجران كشورهاي همسايه بوده است. اين راهآهن مرزي كه انگليسيها براي ساخت آن هنديها را به ايران آورده و به كار گرفته بودند، در سال 1300 بسترهاي لازم براي احداث شهري جديد (زاهدان امروز) را فراهم آورد و هنديهايي كه در ابتدا به عنوان كارگران انگلستان وارد منطقه شده و اكثرا در كنار خط آهن استقرار يافتند، به شهر كوچ كردند و به مرور زمان تبديل به بخشي از هويت زاهدان شدند. حتي بنا به برخي روايتها نام زاهدان نيز به خاطر حضور آنها انتخاب شده است. زاهدان كه در روزهاي دور دزداب نام داشته در هنگام سفر رضاشاه به منطقه و به واسطه كلاههاي سيكها، به شهر مردم زاهد (زاهدان) تغيير نام يافته است.
اكثر شهروندان زاهداني به خصوص قديميترها سردار را ميشناسند. او و همكيشانش چه بسا از خود مردم زاهدان نيز قديميتر باشند. آنها هنديتبارهايي هستند كه به خاطر مذهبشان به سيك مشهورند. سردار اما از سرشناسان اين اقليت ساكن زاهدان است. در روزگاري دور كه انحصار نوشيدنيهاي مالت غيرالكلي در دست شركت بهنوش و ماالشعيرهاي شيشهاي بود، سردار نيز منحصرا توزيع اين محصول در شهر را بر عهده داشت. از شغل سردار كه بگذريم در روزهاي دور تجارت لاستيك در شهر زاهدان نيز با نام سيكها شناخته ميشد كه با گسترش بازار اين شغل، سيكها را به بخش كوچكي از اين صنف تبديل كرد.
طبخ غذاهاي هندي كه براي مردم ايران با طعم تندشان مشهور است نيز يكي ديگر از مشاغل اصلي آنان بوده كه اين روزها ديگر در محله سيكها رونق چنداني ندارد. شايد اين پيرمرد هفتاد و چندسالهاي كه بيش از 5 دهه است در محله سيكها به فروش پكوره، سمبوسه و ادويه هندي مشغول است، آخرين سيكي باشد كه در اين حوزه كار ميكند. اين روزها علاوه بر مغازه و رستورانهاي متعددي كه توسط ايرانيان ساخته شده، پاكستانيها نيز توانستهاند بازار خوبي در اين صنف ايجاد كنند و به طبخ و فروش غذاهاي هندي مشغول شوند. علاوه بر پكوره و سمبوسه، كراهي (كاري) و برياني نيز دو غذاي معروف و پرطرفدار هندي است كه البته حالا با نام پاكستانيها در شهر شناخته ميشود. در اين سالها با آمدن انواع و اقسام دلستر با طعمهاي مختلف كمتر كسي سراغي از ماالشعيرهاي شيشهاي بهنوش ميگيرد و مغازه پر رونق سردار كه با فاصله كمي از كوچه اصلي محله سيكها قرارگرفته است مدتهاست بسته مانده. كسب سردار نيز از رونق سابق افتاده است، درست مانند زندگي سيكها در زاهدان. بيشتر سيكهايي هم كه در زاهدان ماندهاند را پيرمردان و پيرزنان تشكيل ميدهند كه اينجا را وطن خود ميدانند و دل به سفر به هندوستان نميدهند؛ با اينحال سيكهاي پير هنوز هم به عنوان بخشي پررنگ از هويت اين شهر جوان محسوب ميشوند.
دنياي رنگي لباسهاي هندي در زاهدان
سيكها با تمام آثار هويتي كه در شهر زاهدان دارند تنها بخشي از تبادل فرهنگي اين شهر با كشور همسايه هستند. تشابه در زبان، نوع پوشش، آب و هوا و حتي چهره باعث شده است مردم اين شهر آميختگي بيشتري با هندوستان داشته باشند. نشانههاي كوچك اين تعلق خاطر را ميتوان در ذائقه، نوع پوشش و زيورآلات، نوع معماري و تزيين منازل، سينماي مورد علاقه و حتي ميل به ادامه تحصيل در هندوستان يافت.
به عنوان مثال لباسها و زيورآلات هندي بين زنان زاهداني هميشه جذابيت داشته است. رنگهاي متنوع و شادشان باعث شده كه بسياري از دختران شهر زاهدان به ويژه بلوچها به ساريها و انواع لباسهاي زنانه هندي علاقهمند شوند. النگوهاي رنگيني كه از مچ دست تا روي ساعد رديف ميشوند، سربندهاي رنگي، پابندها و دستبندهاي متنوع بازار خوبي در زاهدان داشته كه انگار در اين سالها رونقش كمتر از گذشته است. چهارراهرسولي مهمترين مركز خريد لباس و زيورآلات هندي است. فرعيهاي بازار سرپوشيدهاي كه زماني مركز فروش لباسها و ساريهاي هندي بود، حالا پر از مغازههاي كت و شلوار فروشي شده است. يكي از فروشندگان اين راسته ميگويد كه تا چند سال پيش شش مغازه در نقاط مختلف شهر داشته و در همه آنها لباسها و ساريهاي هندي فروخته ميشده است. او ميگويد: «پنج، شش سالي ميشود كه روپيه گران شده و ديگر وارد كردن لباس صرفي ندارد. دختران جوان هم ترجيح ميدهند با اين پول لباس محلي خودمان را تهيه كنند نه لباس هندي».
اما گران شدن روپيه و قيمتها تاثيري روي طرفداران پر و پاقرص رقص، آرايش، لباس و كفش هندي كه در تمام فيلمهاي باليوود يكي از اجزاي اصلي فيلم است، نگذاشته و همچنان برخي دختران جوان مشتريان ثابت مغازههايي هستند كه زيورآلات هندي را به فروش ميرسانند.
به دنبال شاهرخخان در كوچه
پس كوچههاي زاهدان
از سالهايي كه «شعله» فيلم هندي در ايران فراگير شده بود گذشته است و تب طرفدارانش در نقاط ديگر ايران انگار خوابيده، اما اين سينماي پر از قهرمانهاي مرد قدرتمند، زنان عاشق و زيبارو و درسهاي اخلاقي در بستر رقص و آواز، هميشه در زاهدان چيزي فراتر از سينما بوده است. تاثيرش آنقدري بوده كه جامعهشناسان را هم به پژوهش واداشته است.
بازار روز زاهدان چند كوچه و پيادهروي منتهي به آنهاست كه بيشتر محل خريد و فروش انواع و اقسام فلش مموري و
سيدي، لوازم الكتريكي كوچك مانند كنترل تلويزيون، كابل يو اس بي، ماشين حساب و... است. مغازههايي مانند لباس فروشي و عطاري هم در اين بازار وجود دارد كه تعدادشان در مقابل دكههاي كوچك فروش لوازم الكتريكي ناچيز است. اما شهرت بازار روز فقط به اينها نيست. اينجا مركز توزيع فيلمهاي عمدتا غيرمجاز است. اگر 10سال قبل به اينجا سر ميزديم بازار و پيادهروهاي اطرافش پر بود از ضبط صوتهاي دو كاسته و ويديوهايي كه نوار، فيلم و سيدي هندي تكثير ميكردند. اما امروز اوضاع متفاوت است. بازار روز، بهروز شده است و جاي ضبطها و ويديوهاي قديمي را لپتاپ گرفته است. اما هنوز لابهلاي شلوغي بازار ميتوان صداي موسيقي هندي را شنيد.
در راسته بازار چند كوچه باريك است كه پر است از دكههاي كوچك دو در يك متركه با سيدي و فلش مموري تزيين شدهاند. بسياري از مغازهداران از گفتن اينكه در كنار فروش فلش و كنترل تلويزيون، فيلم هندي هم ميفروشند امتناع ميكنند.
چند نفري اما ميگويند فروش فيلم هندي چند سالي است كه پايين آمده و رونق سابق نيست. علت را كه بپرسي، همه به ورود فيلمهاي اكشن هاليوودي و ماهواره و اينترنت به عنوان سرگرميهاي جديد اشاره ميكنند. در ميان تمام فروشندگاني كه بهانههاي مختلف را براي كم شدن مشتريهاي فيلمهاي هنديشان رديف ميكنند، محمد اما حرفهاي ديگري دارد. جوان تقريبا
35 ساله بلوچ روي صفحه مونيتور كامپيوترش، پوسترهاي پر طرفدارترين فيلمهاي هندي را نشان ميدهد. «براي ما بلوچها فيلم هندي خيلي اهميت دارد. داستان فيلمهاي هندي با معناست. جوانها عاشقانهها و اكشنهاي هندي را دوست دارند. اما مشتريهاي مسنتر به دنبال فيلمهاي قديمي ميگردند، چون با آنها خاطره دارند.»
محمد ميگويد هنوز هم مشترياني دارد كه از او فيلمهايي مانند شعله را ميخواهند.
عكسي از سلمان خان، بازيگر مشهور هندي نشان ميدهد و توضيح ميدهد مدل مويش را از روي اين عكس انتخاب كرده است. اما اين روزها كم هستند جواناني كه با ديدن لباس و آرايش موي آنها ياد ستارههاي باليوود بيفتي. انگار حق با باقي فروشندگان بازار روز است، هاليوود نه اينكه جاي باليوود را گرفته باشد، اما تبديل به رقيب قدرتمندش شده است. سينماي هند ستارههاي پرطرفداري در شهر زاهدان دارد. تسلط نسبي به زبان هندي و شباهت چهره و پوشش، جوانان زاهدان را ساليان متمادي به ستارههاي هند وصل كرده است. حضوري كه اگرچه امروز نسبت به دهه گذشته نمود بيرونياش كمتر به چشم ميخورد، اما از خلال صحبتهاي جوانان بلوچ ميتوان فهميد اين بازيگران همچنان چهرههاي محبوبي هستند. شاهرخخان يكي از محبوبترينهاست. گرچه در كارنامه بازيگرياش نقشهاي منفي هم داشته اما چهرهاي كه طرفدارانش در زاهدان از او توصيف ميكنند، قهرماني قوي، جسور، بيپروا و عاشقي وفادار است و در كنار همه اينها طناز است. اين ويژگيها او را در 50 سالگي به عنوان يكي از بزرگترين اسطورههاي سينماي هند در زاهدان نگه داشته است كه عكسها، مدل مو، عينك دودي و حتي ساعتش روزهايي طرفداران بسياري داشت.
پاساژ قائم زاهدان، يكي از قديميترين پاساژهاي شهر است كه عمده مغازههايش اجناس الكتريكي دست دوم ميفروشند. در طبقات بالاي اين پاساژ كفش و لباس و ساعت هم يافت ميشود اما براي پيدا كردن اثري از شاهرخخان بايد به زير زمين اين پاساژ رفت. شغل زيرزميني فروش فيلم در اينجا جريان دارد. چندين مغازه كوچك با ديوارهاي شيشهاي در دوسوي راهروي اصلي اين زير زمين قديمي وجود دارند. نمازخانه كوچكي نيز در ميانهاش ديده ميشود. در اكثر مغازهها تنها يك ميز و صندلي و يك كامپيوتر به چشم ميخورد. عكسهاي آل پاچينو، برد پيت و چند ستاره مرد هاليوودي ديگر و تعدادي از خوانندگان موسيقي پاپ غربي بر در و ديوار اكثر مغازهها نصب شده است. در تنها مغازهاي كه تصويري از شاهرخخان ديده ميشود فروشندهاي ميانسال و مردي جوان نشستهاند. وقتي از مرد ميانسال درباره جاي خالي پوسترهاي شاهرخخان پرسيده ميشود، خيلي ساده ميگويد:
«ديگه مد نيست.»
«برد پيت چي؟ مده؟»
«آره الان فيلماي اكشن امريكايي مد شده.»
«مدل موش هم ديگه مد نيست؟»
«نه مردم گرفتارند. وقتشون اجازه نميده.»
اما شايد گرفتاري دليل خوبي براي فراموش شدن شاهرخخان نباشد. اين روزها بعضي از جوانهاي بلوچ موهايشان را به سبك و سياق مدرن و مدلهاي جديد آرايش ميكنند كه در خيلي موارد وقت و هزينه بيشتري ميبرد.
پسر جواني كه در كنار مرد فروشنده نشسته است وارد بحث ميشود. ميگويد:
« من سينماي هند را به هاليوود ترجيح ميدهم. فيلمهاي هندي در اين سالها از نظر كيفيت و تكنولوژي پيشرفت كردهاند. سينماي هند به زندگي و فرهنگ ما نزديكتر است. زبانش را هم خوب ميفهميم.»
«چرا علاقه به شاهرخخان كمتر شده؟»
«نه كم نشده. مردم هنوز دوستش دارند. انسان بزرگي است. اما چون اينترنت اومده ديگه كسي دنبال پوستر نيست.»
مرد ميانسال ميگويد: « در ضمن او مسلمان است.»
در يكي از فيلمهاي هندي، شاهرخخان كه راه زيادي را طي كرده و در رستوراني بين راهي در حال استراحت است به زوج جوان و مسلماني كه در كنارش نشستهاند ميگويد:
« بايد برم نماز بخونم. » زن و شوهر ميگويند:
« اينجا؟ جلوي اين آدم ها؟ نماز خوندن موقعيت و مكان مناسب ميخواد. » اما شاهرخخان ميگويد: « نماز به جا و آدما ربطي نداره، به نيت ربط داره.»
اين جمله شاهرخ يادآور رسمي است كه بسياري از اهل تسنن زاهدان از ديرباز به آن پايبند هستند. هر جا باشند، وقت نماز كه شود، سجاده مياندازند و نمازشان را ميخوانند. بسياري از طرفداران زاهداني اين بازيگر علاوه بر تمام ويژگيهاي او بر مسلمانياش هم
تاكيد ميكنند.
يكي از فروشندگان قديمي پاساژ قائم كه تازه نمازش تمام شده از نمازخانه به سمت مغازهاش ميآيد. سالهاست در كار خريد و فروش فيلم هندي است. ميگويد: « زماني اين زير زمين مركز واردات و صادرات فيلم هندي بود. فيلمها از پاكستان ميآمد و از اينجا به تمام شهرهاي ايران ارسال ميشد. البته مشتريان اصلي ما شهروندان زاهدان بودند. » به گفته اين فروشنده، از حدود 90 مغازهاي كه تا 10 سال پيش بازار پر رونق فيلمهاي هندي را شكل داده بودند حالا تنها چند مغازه مانده كه تعداد آنها به عدد انگشتان دست هم نميرسد.
« آن سالها هر بار كه براي خريد ميرفتم بين سه هزار تا بيست هزار فيلم هندي از پاكستان ميآوردم.»
روي مونيتورش عكسهايي از پوستر چند فيلم هاليوودي باز است و در حال نشان دادن آنها به مشتري است.
ميگويد: «سليقه مردم تغيير كرده و در اين سالها بيشتر فيلمهاي اكشن و امريكايي مد شده است. اما هنوز هم بسياري از مردم به هندوستان و فيلمهايش علاقه دارند. مشتريان ثابتي دارم كه تا فيلم جديدي به بازار ميآيد براي گرفتنش به اينجا ميآيند. ديگر سي دي وارد نميشود. چند تا از مغازههاي پاساژ اينترنت دارند، فيلمها را دانلود ميكنند و بقيه از آنها ميخرند و ميفروشند. قيمت هر فيلم براي خريداران 1000 تومان است.»
خيليها به فيلم هندي وفادار ماندهاند و همچنان پيگير باليوود هستند اما بعضيها هم ميگويند باليوود به آنها وفادار نمانده است و سينماي نجيب هندوستان كمكم دارد نجابتش را از دست ميدهد.
اما مرد فروشنده ميگويد، فيلم هندي اينجا هميشه مشتري خواهد داشت، شايد كمي كمتر. خيليها با ديدن مداوم همين فيلمها به زبان هندي مسلط شدهاند.
زاهدان همچنان رنگ و بوي هند ميدهد
اگرچه نشانههاي سينماي هند ديگر مانند گذشته در زاهدان نمود ندارند، رانندگان ديگر روي داشبوردشان عكس ستارههاي هند نميچسبانند و كمتر به آهنگ هندي گوش ميدهند. اگر چه مراودات مردم در محله هنديها كمرونقتر از گذشته شده است، اما ردپاي هند هنوز هم در اين شهر وجود دارد.
رستورانهاي هندي كه سالهاي قبل تنها محدود به همان محله سيكها بود،
به تعدادشان در ديگر نقاط شهر افزوده شده است و غذاهاي پر ادويه هندي مشتريان خاص خودشان را دارند. بازارهاي سنتي شهر مانند چهارراه رسولي پر است از ادويهها و خوراكيهاي هندي و مردمي كه از قديم طبعشان به ادويههاي تند هندي عادت داشته است هنوز هم براي خريد به اين بازارهاي سنتي مراجعه ميكنند.
ادويه فروشيهاي چهارراه رسولي بوي خاص خودشان را دارند. بوي گرم طمعدهندههايي با رنگها و طعمهاي مختلف، نوشيدنيها و ترشيها و ميوههاي مناطق گرمسيري كه سوغات هندوستان به زاهدان هستند، سوغات اصلي مسافران اين شهر هم شدهاند. علاوه بر اين طبقه متوسط شهري زاهدان از انواع لوازم تزييني و صنايع دستي گاه گرانقيمت هندي براي تزيين منازلشان استفاده ميكنند و انواع روميزيها و پارچههاي هندي زينت بخش خانههايشان است. معماري تاريخي شهر زاهدان هويتش را از ساختمانهايي گرفته است كه زماني محل رفت و آمد تاجران هندوستاني بوده است و زاهدان گذرگاهشان. اين شهر چندين كاروانسرا و مهمانسراي قديمي متعلق به هنديها دارد. ساختمانهايي مانند خانه قديمي
«سردار پالي» و كاروانسراي «ملك» از اين اماكن هستند و هماكنون به ثبت سازمان ميراث فرهنگي رسيدهاند. در خانهسازي مدرن نيز ميتوان خانههايي را پيدا كرد كه بيشباهت به معماري هند نيستند.
به نظر ميرسد زاهدان كه از آغاز تولدش پذيراي مهاجراني از قوميتها، مليتها، مذاهب و شهرهاي گوناگوني بوده است، در طول اين سالها هنوزرگههاي مشتركش با هندوستان را حفظ كرده است. بسياري از جوانان زاهداني، به خصوص جوانان بلوچ اين شهر هندوستان را مقصد مهاجرت يا ادامه تحصيل انتخاب ميكنند و بسياري از تاجران اين كشور را مقصد فعاليتهاي اقتصادي خود ميدانند. اگرچه به قول يكي از جوانان بلوچ، ديدن فيلم هندي اين روزها «بيكلاس» شده است اما هنوز هم در كوچهپسكوچههاي اين شهر ميتوان پسربچهاي در حال بازي را ديد كه تيشرتي با عكس قهرمان هندياش، شاهرخخان به تن كرده است.