گيلان و يك موزه بينظير
مصطفي ايزدي
يكي، دو روز پيش به اتفاق دوستانم قصد سفر به گيلان كرديم. نزديك رشت به پيشنهاد يكي از دوستان خوشذوق به ديدن موزه «ميراث روستايي گيلان» رفتيم. يك روز پاييزي بسيار زيبا، با هواي پرجاذبه پس از باراني كه درختهاي جنگلي را و برگهاي زرد به زمين ريخته را خيس كرده بود. جايجاي موزه را كه بيشتر به معماري قرون اخير روستاهاي سراسر گيلان توجه كرده است، ديديم. خانههاي برآمده از چوپ و گل، براي زندگي ساده روستاييان با طبقات اجتماعي گوناگون، از هر نوع آن، به فاصله صد يا دويست متر از هم، فرصت خوبي را براي غيربوميان فراهم كرده تا پيشينه محل زيست كساني كه با آب و برنج روز ميگذراندند را از نزديك ببينند. براي نگارنده و دوستانش بازديد از اين موزه، آموزههاي بسيار داشت كه بايد از بانيان اين مجموعه ديدني سپاسگزار باشيم. به نظرم رسيد كه دو نكته از اين موزه بازگويم كه يكي به حسن آن و ديگري به عيب آن مربوط ميشود.
1- كساني كه «موزه ميراث روستايي گيلان» را در محلي قابل دسترسي برپا كردهاند، تلاش زيادي را به خرج دادهاند تا هم از آثار پيشينيان پاسداري وهم زمينه آشنايي گردشگران فراواني كه به گيلان ميروند را فراهم كنند؛ آشنايياي كه در يك فضاي بزرگ دهها هكتاري و فرحبخش، همراه با تفريحي دلنشين در جنگل پردرخت، صورت ميگيرد. چندان معلوم نبود كه سهم هر يك از ارگانهاي چهارگانه سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري، استانداري گيلان، دانشگاه تهران و يونسكو، در بنيانگذاري اين مجموعه ديدني و آموزنده چقدر است، اما معلوم بود كه براي بسامان آوردن اين موزه علاوه بر اشتياق و انگيزه وافري كه وجود داشته، به ويژه از ناحيه فرد علاقهمندي به نام دكتر محمود طالقاني، هزينههاي زيادي صرف شده است. آماده كردن محيطي كه احتمالا ميليونها ايراني وغيرايراني بتوانند در طول سال از اين موزه بازديد كنند، طراحي منظر، ايجاد دسترسيهاي مناسب براي قدم زدن گردشگران و مهمتر از همه، انتقال ساختمانهاي كوچك و بزرگ، از روستاهاي دور و نزديك و بنا كردن مجدد آنها با همه اصالتي كه داشتهاند، فراهم كردن امكانات خدماتي مناسب براي بازديدكنندگان، همه و همه، بودجهيي در خور يك مجتمع بزرگ توريستي لازم داشته كه اين بودجه فراهم شده و در دل جنگل سراوان در نزديكيهاي مركز استان گيلان هزينه شده است. اين اقدام مهم و ارزشمند هم براي گيلانيها و هم براي ايرانياني كه استان سرسبز و زيباي گيلان را براي گردش و تفريح انتخاب ميكنند، بسيار سودمند است و البته جاي تشكر از بانيان آن همچنان وجود دارد.
2- عيب اين مجموعه به ساختار فيزيكي و كالبد آن نيست، بلكه به مديريت نامعلوم و در نتيجه مديريت ضعيف آن است. در روزي كه ما توفيق گشت و گذار در اين موزه را داشتيم، كارگران خدمات اين مجموعه دست از كار كشيده بودند، چرا كه بيش از هفت، هشت ماه، حقوق نگرفته بودند. جلوي بعضي از خانهها را مانع گذاشته بودند كه كسي وارد نشود، زيرا راهنماها نيز دل و دماغ راهنمايي بازديدكنندگان را نداشتند، هر چند كه بسيار باانگيزه بودند. اگرچه ما در يك روز غيرتعطيل آنجا بوديم و عليالقاعده بسيار خلوت بود، اما از راهنمايان نيز به جز يكي، دو نفر، كس ديگري حضور نداشت، چرا كه راهنمايان نيز همانند كارگران خدمات، نزديك به هشت ماه است كه دستمزد خود را دريافت نكردهاند. بنده و دوستان علاقهمند بوديم كه علت اين همه بيتوجهي به اين مجموعه عظيم را بدانيم. از ارگان مسوول نگهداري و اداره موزه پرسيديم، جواب روشني دريافت نكرديم. ميگفتند استانداري، سازمان ميراث فرهنگي را مسوول ميداند و سازمان مذكور، استانداري را. اين نامشخص بودن ارگاني كه بايد هزينه نگهداري و اداره مجموعه را بپردازد، باعث چنين بينظمياي در رسيدگي به حال و روز كارگران و راهنمايان شده است. كاملا روشن است كه اگر اين وضع ادامه پيدا كند، افراد حاضر در خدمترساني و اداره كردن موزه براي گذراندن زندگي خود، راه ديگري را انتخاب ميكنند و اين مجتمع بزرگي كه ميلياردها تومان هزينه احداث آن شده و به نظر بنده افتخاري است براي سازمان ميراث فرهنگي يا استانداري گيلان به سرعت از بين ميرود. مگر ميتوان تصور كرد جمعي از افراد بومي كه با اشتياق فراوان به راهنمايي گردشگران يك مجموعه استثنايي مشغولند يا كارگران زحمتكشي كه اسباب آسايش و رفاه بازديدكنندگان آن را فراهم ميكنند، چندين ماه بدون درآمد به سر برند و نزد همسر و فرزند خود پاسخ قانعكنندهيي نداشته باشند، چون كه مركز فعاليت آنان متولي مشخصي ندارد.راقم اين سطور به عنوان يك بازديدكننده از اين موزه زيبا و ديدني از مسوولان استاني و كشوري ميخواهد كه نگذارند اين مجموعه، به مرور از بين برود.