• ۱۴۰۳ شنبه ۲۵ اسفند
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3503 -
  • ۱۳۹۵ پنج شنبه ۲۶ فروردين

درباره رمان «هندوي شيدا»، نوشته سعيد تشكري

عشق ابتداست و باور انتها

  عبدالرضا فريدزاده٭/ سعيد تشكري در رمان هندوي شيدا عشق و اعتقاد را تعريف مي‌كند. عشقي را كه عبارت است از «از كف دادن» و نه «به كف آوردن»؛ و اعتقادي را كه بهايي گزاف دارد و بايد عاشقانه و از روي رضاي كامل پرداخت. بهايي كه كمترينش «خود» است و «خود بودن». عشق و اعتقاد در هندوي شيدا، در نهايت به هم مي‌پيوندند و تشكري به ما مي‌نماياند كه اين دو، سنخ و جنس و جوهرشان يكي است، يا بهتر بگوييم: عشق ابتداست و باور، انتها. آن مقدمه است و اين، شرح. آن صورت مساله است و اين پاسخ و راه‌حل. آن راه است و اين مقصد و اين نگرش فلسفي ديرينه كه در فرهنگ ايراني چه پيش و چه پس از اسلام، اساس و زيرساخت بينش و تفكر و پايه شناخت چيستي خلقت و چرايي زندگي است و صبغه خويش به هر آيين و فرهنگ كه به جبر يا اختيار به اين سرزمين راه يافته، داده و با آن هر فرهنگ و آيين وارده را غنا بخشيده است، در قالب داستاني اكنوني و اينجايي با آدم‌هايي اينجايي و اكنوني به‌خوبي و روشني تبيين شده و به مخاطب انتقال مي‌يابد.
اين، داستان آدم‌هايي است كه با وجود اين‌زماني و اين‌مكاني بودن، متعلقند به هر زمان و مكان. آدم‌هايي در جست‌وجوي اصل و ريشه خويش كه در تب و تابِ «شدن»اند و نه خشنود از «بودن» و اين تب‌وتاب ممكن است آنان را به راه‌هاي نارفته ناصحيح هم بكشد، اما چون سمتِ قبله نماي جان‌شان به سوي نيكويي است، از هدايت بهره‌مند مي‌شوند و سرانجام به بركت آن، راه و مقصد حقيقي را مي‌يابند. در وجود ناصر و پروين اين رمان، برخي از مشخصات اصلي زوج‌هاي عاشق ادبيات غنايي عميق و انديشمندانه فارسي را نيز مي‌توان مشاهده كرد كه اين نشانه اشراف نويسنده به آن ادبيات و انديشه متعالي‌اش است. في‌المثل «خسرو» را با تغافل و خودبيني و تكبر اشراف‌منشانه‌اش در قياس با «شيرين» با همه فرهيختگي و استقلال شخصيتش، باورمندي اصيلش، مهر ناب و آتشين آميخته به حيا و نجابتي ذاتي كه بر كجروي خسرو فايق مي‌آيد و سمت صحيح خوب بودن را بر او مكشوف مي‌كند. اما در وجود ناصر «فرهاد»ي اصيل نيز هست كه پروين آن را بر خود و ناصر مكشوف مي‌سازد.
همچنين شبيه زنان ادبيات غنايي داستاني ما كه از نگرش ناب و شخصيت پيراسته و برساخته مهر و پاكبازي و عاطفه عميق و اعتقادي غيرمدعيانه از فلسفه زيست برخوردار و به بنيان‌هاي اخلاقي وفادارند، پروين «هندوي شيدا» نيز چنين صفاتي را به كمال دارد و اين حرمت هميشگي سعيد تشكري است به زن و شخصيت زنان كه در اين اثر نيز با برجستگي تمام، جلوه دارد. از سويي پروين از سرچشمه زلال و پاك عشق حسيني هم سيراب شده است كه اين، وجهي عميق‌تر و وسيع‌تر به شخصيتش مي‌بخشد و او را براي خواننده هر چه جالب‌تر مي‌سازد. وجود چند زن با شخصيت‌هاي متفاوت در رمان، هم مانع اغراق و شعاري شدن اين احترام به زن مي‌شود و هم در قياس با آنان، احترام مخاطب به شخصيت بلند و ارزشمند پروين افزون‌تر مي‌شود: «مامان طلا» يا طلعت، مادر ناصر كه فاقد ابعاد پروين و مادرش «بي‌بي نرگس» است و مسبب نامكشوف ماندن ابعاد اعتقادي بالقوه ناصر؛ «تينا» زني مطلقه و داراي فرزند كه خلأ جدايي از همسر و فرزند را با فريب ناصر كه ساده‌لوحانه عاشق او شده است پر كرده و چون به تاهل برمي‌گردد، به بهانه سفر به خارج ناصر را در خلأ رها مي‌كند؛ خواهران متاهل ناصر كه با وجود زندگي در خانواده‌اي مذهبي، به دليل سوق به ظواهر و آداب غيراصيل شناخت‌شان از زندگي، عشق، و اعتقاد چندان عميق نيست كه اعتقاد و عشق و زيستن را شرمنده نسازند.
اما پروين كيست؟ فرزند جانبازي بي‌ادعا و عميقا معتقد كه خانه‌اش را وقف سيدالشهدا و آداب ساده و اصيل مربوط به ايشان كرده و برآن نام «خيمه» نهاده است. پدري كه اكنون نيست و همسرش بي‌بي نرگس و دخترش پروين خيمه‌داري را به‌ عهده دارند و پس از مرگ عاشقانه و زيباي بي‌بي بر مزار مردش كه از تاثيرگذارترين فرازهاي رمان است، خيمه‌داري را دختر به تنهايي عهده‌دار مي‌شود. او دختري است سخت باورمند و داراي شناخت دقيق و فلسفه زيست متعالي و نيز آشنا به مسائل و تكنولوژي روز و فعال در امور فرهنگي، با رشته تخصصي مرمت ابنيه فرهنگي و تاريخي. دختر امروز، كه باورهايش ريشه در عرفان اصيل دارد. ناصر پس از شكست عاطفي‌اش در عشق بيتاي فريبكار كه طي ماجراي عشقي با او، ناخواسته سبب سوختن خانه و زندگي و چهره پدر خويش «آقاجان ريحاني» هم شده، مورد حمايت پدر قرار مي‌گيرد. پدر مردي اصيل و باورمند است كه حالا به غفلت خود در پرورش جان جست‌وجوگر و مستعد پسر پي برده و به هدايت فرزند همت گماشته تا از حالت دلگزا و ويرانگر معلق ماندن ميان باور و بي‌باوري نجاتش دهد. داستان به شكلي تقديرگونه اما نه تلخ پيش مي‌رود، گويي در گوشه‌اي از شهري ديگر كه پدر پسرش را با خود به آنجا مي‌برد تا بتواند در رابطه‌اي نزديك‌تر با او غفلت گذشته را جبران كند، دست تقدير، پروين را پرورش داده تا اين جان پريشان را به آرامش برساند. خيمه اين خيمه‌دار، در همسايگي محل سكونت جديد ناصر است و ناصر را اشعه‌هاي عشق حقيقي ساطع از خيمه، در بر‌مي‌گيرد و جانش را جلا و روشني مي‌بخشد. ايمان عميق پروين بر او اثر مي‌گذارد. تاثيري بنياني. خداوند سبب‌ساز است. پروين پيش از آشنايي با ناصر، باخت‌هاي لازم را كرده و بهاي اعتقاد را كه «خود» و «خود بودن» است، پرداخته و با پشتوانه پدر و مادري راسخ در باورهاي‌شان و به بركت درك صحيح از عشق و ايمان والاي سيدالشهدا، به شناخت حقيقت ناب نايل آمده است و جانش صبغه زينبي پذيرفته است، خالص و بي‌دروغ و نقاب و البته بي‌هرگونه ادعا، با زيستي ساده و روان و بي‌آلايش. و اكنون اين بازنده، برنده‌ترين برندگان است: نمونه يك رهرو سالم و هنجارمند. يك زن واقعي با تمام ظرايف و ظرفيت‌هاي زنانه كه گويي براي ناصر ابتدا مادري مي‌كند و پرورشش مي‌دهد و ابعاد انساني و اعتقادي را كه شرايط زيست و غفلت‌هاي مادر و پدر، در ناصر از فعليت انداخته، به فعليتي مجدد مي‌رساند. ناصر، انسان پاك و پيراسته درون خويش را به ياري پروين بازشناسي مي‌كند اما هنوز يك جهش، يك اوج، به پايان ماجرا مانده است: «خسرو فرزام» با نام واقعي «نظام آذرنوش»، خلافكاري عمده كه در محل كسب ناصر، كافه هندو، نفوذ كرده و پنهاني در آن به معاملات كلانش مي‌پردازد پس از به خودآگاهي رسيدن ناصر توسط پدرش و پروين، با كمك مراجع قانوني لو مي‌رود و براي انتقام‌گيري در موقعيتي كه ناصر در منزل تنهاست، با او درگير مي‌شود كه نتيجه، سوختن چهره ناصر است درست به طريقي كه پيش‌تر او سبب سوختگي چهره پدر خويش شده بود و در اين شباهت اتفاق‌ها، پيامي هشياركننده است و اشاره به مديريت مدبرانه جهان. پرداخت سعيد تشكري از اين هشدار و اشاره، بسيار تكان‌دهنده و بيداركننده وجدان آدمي است و تسلط او را بر چينش هدفمندانه رويدادها، از سر آگاهي و شناخت ديدگاه‌هاي اصيل اعتقادي، به‌خوبي آشكار مي‌سازد به‌ويژه كه ناصر بر اثر همين سوختگي، بينايي دو چشم را نيز از كف مي‌دهد؛ اين «باخت» نهايي ناصر است در داستان؛ باختي كه بزرگ‌ترين بردش را رقم مي‌زند: نابينايي «چشمان سر»، و آغاز بينايي «چشمان دل». بينايي حقيقي. اين به خواندن حكايتي عرفاني و عميق و سبب خودآگاهي مي‌ماند و تمام چيزي است كه سعيد تشكري در رمان «هندوي شيدا» قصد تبيين و تفهيم و انتقالش را دارد: بي‌‌چشم دل، و بدون بينايي دل، آدمي از ديدن حقايق، كور است، كور.
پروين پس از عقدشان در خيمه، مهريه‌اش را عندالمطالبه از ناصر طلب مي‌كند: رفتن به زيارت كربلا و به قول خودش نه براي گرفتن شفا، نه براي خواستن چيزي، كه براي سلام (و سلام را با فرهنگ پروين، با فرهنگ اصيل و عميق اعتقادي بايد معناكرد، و به مفهومش پي برد.) اما چه كسي باور مي‌كند كه بزرگواري چون حسين با آن كرم، با آن ميهمان‌نوازي، با آن همه مهري كه شامل احوال معتقدان خطاكار و نااهلش نيز مي‌گردد، اين دو پيروِ پيراسته‌اش را كه بناست با تولد و پرورش فرزنداني، بر شمار پيروان خالص او بيفزايند، از كمترين لطف خويش محروم كند؟ تشكري داستان را به گونه‌اي مي‌پردازد و به پايان مي‌برد كه خواننده، خود را آماده استقبال از ناصري شفايافته در بازگشت از زيارت، مي‌كند، و بي‌آنكه كلامي در اين باب بگويد، شكي در مورد شفاي ناصرـ كه اكنون بي‌گلايه‌اي اين وضعيت نابينايي را پذيرفته است- باقي نمي‌گذارد و بزرگواراني چون حسين، عنايتي افزون‌تر دارند به آنان كه اعتقادشان وسيله تجارت و «به كف آوردن» نيست.
شايد سعيد تشكري هنگام نگارش اين رمان به طرز خودآگاه به باورهاي هرزرفته‌اي كه امروز در مقياس جهاني سبب ايجاد فجايع و اضطرابات عظيم شده‌اند نمي‌انديشيده، اما به نظر من همين فجايع و اضطرابات از اصلي‌ترين انگيزه‌هايش- ولو ناخودآگاه- در آفرينش هندوي شيدا بوده تا اعتقادي را نشان دهد كه سبب آرامش روح انسان‌ها و ايجاد صلح و ثبات و آسايش فردي و اجتماعي است.
از حيث زبان و تكنيك نيز، رمان با درونمايه و مفهوم معنوي خويش تناسب يافته است. از پيچيدگي‌هاي تعقيدي و متكلف و تصنعي خبري نيست. انواع روايت‌هاي دوم شخص و اول شخص و داناي كل و... تغييرات زاويه ديد و روايت، سادگي همراه با عمق، در سراسر اثر بجا و متناسبند و زبان در سطحي ميان شعر و نثر به رواني جاري است و هرچه به انتها نزديك‌تر مي‌شود، در تناسب با وضوح بيشتر شخصيت پروين و شكل‌گيري بيشتر شخصيت ناصر و دستيابي‌اش به عمق افزون‌تر از جان و وجود خويش، شكلي موجزتر و عاطفي‌تر و اثرگذارتر مي‌يابد.
سعيد تشكري شخصيت‌سازي را كه بهترين نوعش در تئاتر وجود دارد، در وجه تئاتري خود، چون اندوخته‌اي ارزشمند، اندوخته و در رمان‌هايش از اين اندوخته به‌خوبي بهره مي‌برد. در اين رمان شخصيت‌ها با همه ابعاد ضروري‌شان به‌درستي صيقل خورده‌اند و به رسايي معرفي مي‌شوند و چيزي از آنها مبهم يا نامكشوف نمي‌ماند. وجه نمادين نام‌هاي شخصيت‌ها در اين رمان نيز قابل‌تامل است، مانند نام پري براي شخصيت يادشده. پروين، روشن‌ترين ستاره كه در واقع يك خوشه ستاره‌اي است براي شخصيتي با خوشه‌اي از صفات روشن معنوي، نرگس براي مادرش، با توجه به مفهوم عميق نرگس در فرهنگ ملي و اعتقادي ما، و «طلعت»ي كه به «طلا» تبديل شده (مامان طلا، مادر ناصر كه اين مسخ و تغيير نام با شخصيتش همخوان است) و...
كشش داستاني «هندوي شيدا» نيز در اندازه مطلوب است  و سرانجام، توصيه نگارنده است به خواندن اين رمان كه در زمانه ما، بسيار آرامش زا و تسكين‌دهنده روح است.
٭نويسنده   و كارگردان تئاتر

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون