• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3506 -
  • ۱۳۹۵ دوشنبه ۳۰ فروردين

شب‌هاي «كانون»

محمدهادي هادي‌زاده‌يزدي٭

زنده‌ياد، استاد محمدتقي شريعتي مزيناني كه برخي او را - بحق - سقراط خراسان خوانده‌اند، نزديك به 110 سال قبل در روستاي مزينان از توابع بخش مركزي شهرستان داورزن در استان خراسان (خراسان رضوي امروز) ديده به جهان گشود و در آخرين روز نخستين ماه بهار 1366 در مشهد چشم از جهان فروبست.
شريعتي در آغاز دهه سوم زندگي‌اش براي كسب علوم حوزوي از زادگاهش به مشهد مهاجرت كرد، ولي با ناتمام گذاشتن دروس حوزه در مقطع سطح، براي تدريس در مدارس جديد دوره پهلوي و كمك به آموزش دين‌مدارانه نوجوانان و جوانان، به تدريس در دبستان‌ها و دبيرستان‌هاي دولتي و ملي مشهد پرداخت و بعدها، با گشايش دانشگاه مشهد و تاسيس «موسسه وعظ و تبليغ» در اين دانشگاه (كه متعاقبا به دانشكده الهيات تبديل شد)، عملا كسوت استادي پوشيد هرچند كه او «رسما» با  سمت و رتبه دبيري بازنشسته شد.
با سقوط رضاشاه و ظهور پرسر و صداي حزب توده در عرصه سياسي و اجتماعي ايران و جهت‌گيري‌هاي تخريب‌گرايانه اين حزب نسبت به دين و به خصوص اسلام، شريعتي با همراهي عده‌اي از جوانان و ميانسالان سياسي- مذهبي مشهد، براي مقابله با تاثيرات ضد ديني حزب توده، در سال 1323 «كانون نشر حقايق اسلامي» را بنيان نهاد كه فعاليت‌هاي آن كم و بيش تا اواسط دهه1340و فعال شدن حسينيه ارشاد در تهران ادامه يافت. خميرمايه آن دسته از سياسيون مذهبي مشهد كه نگاهي ملي به مسائل كشور داشته يا دارند، ثمره جلسات جمعه شب‌هاي «كانون» از زمان پا گرفتن، تا بسته شدن كامل آن در سال 1344 بوده است. هنوز شاخ و برگ‌هايي از اين شجره طيبه در مشهد و تهران و نقاطي از كشور و حتي جهان، ديده مي‌شود كه- بحمدالله- قدمت و عمر برخي از آنها به بيش از 90 سال مي‌رسد!
استاد دو بار، يك بار در سال 1336 به دليل همراهي با نهضت مقاومت ملي و برخورد با مساله «نفت» و يك بار نيز در سال 1352 به عنوان «گروگان»- براي واداشتن پسر در حال اختفا به تسليم- دستگير و زنداني شد كه مورد اخير نزديك به يك سال طول كشيد.  راقم اين سطور، نخستين‌بار شايد در طفوليت و هنگامي كه در دبستان درسي به نام «شرعيات» داشتيم، در پشت جلد كتاب درسي‌ خود نام «محمدتقي شريعتي» را به عنوان مولف ديدم. طولي نكشيد كه در معيت برادر مرحومم- كه 14 سال از من بزرگ‌تر بود- در تالار رازي دانشگاه مشهد براي نخستين‌بار شاهد سخنراني استاد به مناسبت يك عيد مذهبي- شايد مبعث- بودم. آن روز نيز هنوز 10 سال بيشتر از عمرم نگذشته بود، ولي سخنراني استاد چنان مرا شيفته خود كرد كه سعي مي‌كردم از آن پس به همراه برادر، يا دوستان بزرگ‌تر، جلسات شب‌هاي شنبه كانون را از دست ندهم. هنوز مقاله‌خواني‌هاي «مسعود احمدزاده» را به عنوان يك نوجوان كه پدرش- طاهر آقا احمدزاده- از پايه‌گذاران كانون و در زمره شاگردان بارز مرحوم شريعتي بود، به خاطر دارم.  تعطيلي فعاليت‌هاي كانون و پايان تحصيلات متوسطه و عالي تا 1349 در مشهد و سپس انجام خدمت سربازي و عزيمت به خارج براي ادامه تحصيل، مرا تا مهرماه 1357 از استفاضه از محضر استاد محروم ساخت، تا اينكه در اوج روزهاي آغازين انقلاب و درست 5 روز پس از «جمعه سياه» ميدان ژاله (شهدا)، به زادگاهم مشهد بازگشتم. در دوران غيبت 8-7 ساله من و به دنبال درگذشت زودهنگام مرحوم دكتر علي شريعتي، بسته شدن حسينيه ارشاد در تهران و بازگشت مرحوم استاد شريعتي به مشهد، «كانوني»‌ها دوباره به صرافت اين افتاده بودند كه فعاليت‌هاي سياسي- مذهبي اين نهاد مردمي را از سر بگيرند. بدين منظور، در نزديكي محل سابق «كانون» قطعه زميني خريده و ساختمان سالني را با سبك و سياق يك «آمفي‌تئاتر» آغاز كرده بودند. اين ساختمان نيمه‌كاره باقي ماند تا اينكه متاسفانه پس از پيروزي انقلاب، بي‌مهري‌هايي، به ظاهر به حيات «كانون» پايان داد. زنده بودن «فكر كانون»، دوباره شاگردان قديمي استاد را در اواخر دهه 1370 واداشت كه در پي بازگشايي كانون- در محلي جديد- برآيند. «اساسنامه» قديمي بازخواني و اصلاح شد، جلساتي نيز با شركت سخنرانان محلي و كشوري برگزار شد كه با اقبال شديد نسل جوان روبه‌رو شد. ولي دست و دل‌هايي اين موج جديد را بر نتابيد و در نهايت علاوه بر بستن كانون، عوامل موثر در بازگشايي آن را نيز در سال 1380 «گرفتار» مشكلاتي كردند! در فاصله سال‌هاي 1357 تا 1366، كه استاد محمدتقي شريعتي به رحمت خدا رفت، آن مرحوم فعاليتي جز پذيرفتن دوستان و ارادتمندان و شاگردان قديمي در منزل نداشت. زنده‌ياد مهندس بازرگان در مسافرت‌هاي متعدد سالانه خود، همفكران و خانواده‌اش به مشهد محال بود ديدارهايي با مرحوم شريعتي، طاهر احمدزاده، زنده‌ياد ميرزا جواد آقا تهراني و مرحوم ابوتراب هدايي نداشته باشد. فيلسوف شهير، سيد جلال‌الدين آشتياني نيز از ديگر دوستاني بود كه هر از چند گاهي به ديدن استاد مي‌رفت. مرحوم شريعتي سعي مي‌كرد در ملاقات‌هاي خود وارد مسائل سياسي نشود و حتي اين نيت را با خطي درشت و خوش در بالاي سرش در منزل به نمايش گذاشته بود. وي از ناديده گرفتن آموزه‌هاي ديني و مشي سياسي‌اش دل‌آزرده بود و به همين دليل هم، نه خود و نه خانواده، مايل نبودند كه پس از مرگ، وي در جايي جز «قبرستان عمومي» شهر آرام بگيرد. مقدمات امر هم آماده شده بود، ولي مقامات محلي شهر صلاح نديدند كه چنين شود.
افراد شاخصي براي تشييع و تدفين پيكر مرحوم شريعتي خود را در اول ارديبهشت 1366 به مشهد رساندند. دكتر ابراهيم يزدي، مرحوم دكتر ناصر ميناچي، مرحوم دكتر يدالله سحابي، مرحوم حاج محمود مانيان، مهندس علي منصوريان، مهندس جمشيد منصوريان، مرحوم مهندس مهدي بازرگان، و دكتر غلامعباس توسلي از جمله اين افراد بودند. (تصوير 2) جنازه پس از تشييعي با شكوه، اما پرتنش، در غرفه‌اي واقع در صحن آزادي مشهد دفن شد. خدايش بيامرزاد.
٭استاد فيزيك دانشگاه فردوسي مشهد
و عضو انجمن فيزيك هسته‌اي ايران

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون