نقدي بر مجموعه شعر
«شب نميگذارد بخوابم!» سروده شهاب گودرزي
در ضيافت
رنگين شعر
ضياءالدين خالقي
نام يدالله گودرزي از دهه هفتاد براي جامعه ادبي، نامي آشناست؛ شاعري بيهياهو كه آرام آرام براي خود جايگاهي در بين دوستداران شعر پيدا كرده است. من همواره او را از دور، غزلسرايي ميشناختم كه شعر نو نيز خوب ميگويد. امروز اما گرايش او را به شعر نو بيشتر ميبينم. امروز كه او «يدالله» را از نامش حذف كرده است و بهجايش «شهاب» گذاشته، در صورتي كه جامعه ادبي او را به نام يدالله گودرزي ميشناسد! اما يدالله گودرزي «شهاب»، شاعري است كه به زبان عربي مسلط است و از مترجمان تواناي ما است و اين يعني، او از اين راه، بسياري از اشعار شاعران ديروز و امروز عرب را با دقت خوانده است و اين يعني، او دامنه مطالعاتي وسيعي دارد، حداقل در حوزه يادشده و اين خود امتياز بزرگي است براي ظرفيت بيشتر شاعر.
به هر حال، مجموعهشعر جديد شهاب گودرزي با نام زيباي «شب نميگذارد بخوابم»، با طرح روي جلد خوب، از سوي انتشارات «نزديك»، با قيمت 9800 تومان، اخيرا به بازار كتاب آمده است، اگرچه تاريخ پاييز 94 را در شناسنامه خود دارد. اين مجموعه در 104 صفحه و در دو فصل تنظيم شده. فصل اول شامل 16 شعر نيمايي و سپيد است، فصل دوم شامل 88 شعر كوتاهي است كه اغلب سپيدند و تعدادي نيمايي. در پايان نيز موخرهاي دارد بر شعر كوتاه؛ موخرهاي درباره چگونگي و چرايي شعر كوتاه، و نيز انتخاب نامي مناسب و زيبا براي آن. زيرا در بين نامهايي كه تا كنون براي شعرهاي كوتاه ذكر كردهاند، نام «آنك» يكي از بهترين و مناسبترين نامهاست.
تورقي كوتاه بر دفتر «شب نميگذارد بخوابم»، مخاطب حرفهاي را جذب ميكند و راه را براي مخاطبان عادي و غيرحرفهاي نيز باز ميگذارد. زيرا شعر شهاب هم مايههايي از شعر مدرن را با خود دارد و هم مايههايي از شعر نئوكلاسيك را. شعر نخست (تقسيم) يك شعر كاملا نئوكلاسيكي است كه نزديك به قالب غزل است. با اين تفاوت كه شاعران نئوكلاسيك در اينگونه اشعار ـ كه مصراعهايش كمتر كوتاه و بلند ميشود - بهشدت، با فاصلههاي نزديك، به آوردن قافيه پايبندند، چون واقعا به جاافتادگي و فصاحت شعر كمك ميكند و بالطبع شعر را زيبا ميسازد. حتي پيروان شعر نيمايي اين امر را رعايت ميكنند، با اين تفاوت كه اغلب كمتر از قافيه استفاده ميكنند و نيز قافيههاي يك شعرشان يكي است و از يك نوع است و با فاصله بيشتر رعايت ميشود. زيرا معتقدند كه اين صورتي است كه در آن موسيقي كلام بهتر به اجرا درميآيد.
شعر دوم (زبان) يكي از شعرهاي خوب اين دفتر است كه شاعر آن را در پشت جلد كتاب نيز درج كرده است؛ شعري كه در آن، «من»، يك من شخصي نبايد تلقي شود، كه اگر شود، غلوآميز ميشود و خودخواهانه. «تفاخر» هم كه در شعر امروز جايگاهي ندارد. اگر هم در شعر نيما و اخوان و شاملو گاه «شبه تفاخري» ميبينيم، به نوعي امروزياند، در عين حال با نوع مضمون و جايگاه شاعريشان در اوج و به نسبت كار سترگي كه انجام داده بودند، براي مخاطب پذيرفتني و قابل قبولاند، به خصوص كه سه شاعر نام برده داراي زباني آركاييك و كلاسيكاند؛ زباني كه ما تفاخر را به اين زبان شناختهايم. در صورتي كه شعر شهاب كاملا ساده و گفتاري است. بنابراين «من» شعر «زبان» او ميتواند به معناي «شعر» يا يك زبان مشترك ديگر باشد؛ مثل «نگاه» يا «سكوت» كه زبان مشترك عاشقان است. شعر «زبان» به قدري ساده و صميمي و ملموس و دم دستي است كه حتي با يك بار خواندن، در ذهن مخاطب حك ميشود:
من نه زبان فارسيام/ كه از راست به چپ بخواني/ و نه فرانسه/ كه از چپ به راست/ و نه ژاپني كه از بالا به پايين!/ من زبان عشقم/ از همهطرف خوانده ميشوم!»
پيش از اين گفتم كه دانستن زبان عربي و ترجمه شعر شاعران عرب ميتواند به شاعر كمك كند. «آموزگار شعر» شعري است درباره نزار قباني. همين كه گودرزي چنين مضموني را انتخاب ميكند، خود به خود واژهها و مفاهيم تازهاي را وارد شعرش ميكند. از طرفي، همين تازگي ظرفيت آن را دارد كه شعر شهاب را دوصدايي كند. يعني تلفيقي از زبان شاعر و زباني ديگر كه به واسطه واژهها و مضمون تازه ايجاد شده، ظرفيتي ايجاد ميكند تا شاعر با ظرافتي كه به خرج ميدهد (اگر بتواند!)، در فرمي ديگر، شعري باقوام و ساختارمند توليد كند. گودرزي در اين امر تا حدي موفق بوده است. در صورتي كه او ميتواند به صورت گسترده و عميقتر و از راههاي ديگر، به آن زبان دوصدايي - كه شرح مختصرش گفته آمد - برسد:
«اين روزها پرم از آواز كبوتران غرناطه/ پرم از پرواز عصفورهاي دمشقي/ پرم از تنبورهاي شامي/ اين روزها پرم/ از نزار قباني!/ عينكي از شعرهاي تو بر چشم گذاشتهام/ و به كشف جهان رفتهام/ جهاني ديدني/ و دوستداشتني/ از تو آموختهام/ كه عشق پشت چراغ قرمز نميماند!/اي آموزگار روزگار من!/اي زار و نزار من!/ كجا رفتي كه بعد از تو/ قصهها تمام شدند/ و شهرزاد خودكشي كرد!» در مجموعه «شب نميگذارد بخوابم»، شعرهاي ديگري را ميبينيم كه با رواني كلام، تازگي كلام و موسيقي كلام و با قافيهبنديها و پايانبنديهاي خاص كه گاه معمولي نيستند و معمولي به نظر ميآيند (چرا كه از مفاهيم معمولي گفتهاند، اما شاعر از فراز آنها به دوردستها نگريسته)، بين خود و نثرهاي ادبي درجه يك فاصله مياندازند؛ مثل شعرهاي «كوهرنگ.»
دو برجستگي در شعر گودرزي، بيشتر از ديگر ويژگيهاي شعرش خود را نشان ميدهد؛ دو ويژگي كه در شعرهاي نوگرايان و سپيدسرايان امروز كمتر رعايت ميشود: يكي وضوح و روشني شعر، آنگونه كه ميتوان فهميد شاعر چه ميخواهد بگويد. چراكه خود شاعر - برخلاف بسياري كه نميدانند چه ميخواهند بگويند - ميداند كه چه ميخواهد بگويد. و ديگر پايانبنديهاي زيبا و جاافتاده؛ دو ويژگي كه از معضلات شعر شاعران نوگراي روزگار ما است وگرنه شاعران پيرو نيما از آن بري بودهاند.
شعرهاي نو كوتاه سابقهاش به اوايل دهه 30 ميرسد؛ بعدها با شعرهاي چند شاعر نوگراي كوتاهسرا بيشتر جا ميافتد، سپس از اواخر دهه 60 تا امروز، به صورت استثنايي رواج و گسترش مييابد؛ تا آنجا كه شايد ديگر شاعري نباشد كه شعر كوتاه نسروده باشد، حتي اگر شده به تفنن. درباره شعر نو كوتاه سخن بسيار است. بيشك در نقد و بررسي جديدترين شعرهاي كوتاه شهاب گودرزي، برخي از ويژگيها و برجستگيهاي شعر نو كوتاه نيز آشكار و بيان ميشود.
و سخن پاياني اينكه نميتوان به صراحت گفت كه گودرزي در شعرهاي كوتاهش موفقتر است يا در شعرهاي غير كوتاهش يا حتي در شعرهاي سپيدش يا نيمايياش كه آن را «شعر آزاد» نيز ناميدهاند. او در همه شيوهها، شعرهاي خوب دارد و اين يك واقعيت است كه زمان، ارزش يك شاعر را با شعرهاي خوبش ميسنجد، نه با همه شعرهايش.