نسل قطبي باز توليد جامعه قطبي است
مشكلي كه ما از قبل از انقلاب داشتيم و الان هم داريم و لازم است به دليلش پرداخته شود، شكاف نسلي زياد است. به اين معنا كه نسلها نميتوانند ارزشهاي خود را با هم مبادله كنند يا بر سر آن با هم به تفاهم برسند. يك عامل اين مساله اين است كه شما نسلهاي كاملا متفاوت و متضادي را ميبينيد. يك نسل عليه پدرانشان لجبازي ميكنند، قيام ميكنند، مخالفت ميكنند و اثبات هويت خود را بيشتر از اين طريق به معرض نمايش ميگذارند. مشكلي كه وجود دارد، اين است كه دولت فكر ميكند از طريق آموزش و پرورش ميتواند اين شكاف را با خواندن كتاب و درس دادن حل كند. در حالي كه غير ممكن است چنين چيزي از طريق آموزش و پرورش حل شود. از طريق حضور آزادانه در عرصههاي اجتماعي است كه ارتباط بيننسلي شكل ميگيرد. آموزش و پرورش ميتواند به اين جريان كمك كند. اما اگر اين كنش نباشد، نه تنها نميتواند كمك كند كه تشديد هم ميشود. نمونهاي كه اخيرا در تجمع نوجوانان ديديم، محصول همين نظام آموزشي است كه 30، 40 سال است به شكل متمركز، سعي ميكند آدمها را تربيت كند. فقدان كنش منظم و آزاد باعث ميشود شكاف نسلي ايجاد شود، مبنايش هم بياعتمادي است. اعتماد بين نسلي كه از بين برود، هيچ نسلي به تجربه نسل قبلي خود احترام نميگذارد، نسل قبلي هم به نسل قبلي توجه ندارد. وقتي نسلهاي جديد قدرتمند ميشوند، بر اساس سليقه خود واكنش نشان ميدهند.
نكتهاي كه اين مساله را تشديد كرده است، عامل رسانه است. رسانه نسل جديد از رسانه نسل قديم متمايز شده است. بارها اين را نوشتم و توضيح دادم كه شكاف رسانهاي در ايران دارد به شكاف اجتماعي عميق تبديل ميشود. در غرب، بين راديو و تلويزيون و شبكههاي اجتماعي مجازي يا بين اينترنت و مطبوعات شكافي نميبينيد، اما در ايران، اين دو رسانه، نه تنها مكمل نيستند كه متضاد و مغاير هم هستند. حالا اگر دو نسل هركدام، مشربشان يكي از اين رسانهها باشد، به دو گروه متضاد و مغاير تبديل ميشوند و اجتماعي شدن آنها از طريق دو صنف مغاير هم است. بعد از مدتي نگاه، ارزشها، اولويتها و سبك زندگيهايشان با همديگر متفاوت ميشود. نسل جديد اساسا به راديو و تلويزيون اهميت نميدهد. پژوهشها نشان ميدهد در تهران 17 درصد از نسل جديد، از راديو و تلويزيون استفاده ميكنند. البته اين به آن معني نيست كه اين 17 درصد از رسانههاي ديگر استفاده نميكنند، اينها در كنار ديگر رسانهها، از راديو و تلويزيون هم استفاده ميكنند. اين بايد با آن 83 درصدي كه اصلا با رسانهاي چون تلويزيون و راديو كاري ندارند، مقايسه شود.
در جامعه ايراني، رسانههايمان مكمل هم نيستند، بلكه كاملا قطبي شدهاند. انعكاس رسانه قطبي، ميشود جامعه قطبي. جامعه قطبي خود را در نسلهاي قطبي بازتوليد ميكند. ممكن است در جامعهاي ديگر، به صورت قطب قومي يا مذهبي خود را نشان دهد، اما در ايران به صورت قطب نسلي خودش را نشان ميدهد. در حال حاضر اين اتفاقات دارد در جامعه ما ميافتد، از اتفاق 2 سال پيش فوت مرتضي پاشايي تا موارد ديگر كه نشاندهنده اين است كه نسل ديگري با اولويتهاي ديگري دارد شكل ميگيرد. اين نسل ابزار خودش را هم دارد، امكان ندارد بتوانند اين نسل را آرام كنند، مگر اينكه آن را به رسميت بشناسند، رسانهاش را به رسميت بشناسند، به او احترام بگذارند تا از طريق مشاركت در جامعه، نقش سازندهاي ايفا كند. در آن صورت، اين نسل بخشهايي از جامعه را هم خواهد گرفت، به خيلي از چيزهايي كه جامعه برايش مهم است هم، احترام خواهد گذاشت. در واقع ريشه اصلي اين اتفاقات، اجتماعي شدن متضاد با فضاي كلي جامعه از طريق رسانهها و هويتهاي جديد است.