• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۴ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3563 -
  • ۱۳۹۵ چهارشنبه ۹ تير

حكمت خسرواني: ديالكتيك عام و خاص در گفتار پرويز پيران

فلاكت علوم انساني

جامعه علمي ما تاريخ خود را نمي‌شناسد

محسن آزموده

 مواجهه با مدرنيته با وجود گذشت بيش از دويست سال همچنان بغرنج‌ترين مساله ايرانيان است. برخي هنوز از شكاف بين سنت و مدرنيته مي‌گويند، ‌گروهي از گذار حرف مي‌زنند، عده‌اي از امتناع فهم انديشه مدرن سخن مي‌رانند و دسته‌اي از اساس طرح اين بحث را رهزن و گمراه‌كننده تلقي مي‌كنند. پرويز پيران حالا به بهانه بحث از حكمت خسرواني به مثابه هسته اصلي انديشه ايرانشهري، از تمثيل گنگ خوابديده‌اي سخن مي‌گويد كه رويا يا كابوسي گسسته ديده و از تشريح همان نيز ناتوان است. اين جامعه شناس ايراني كه در گفتارها و آثارش تاكيدي اساسي بر اهميت شناخت سنت دارد، در گفتار حاضر كه به عنوان دوازدهمين نشست از سلسله نشست‌هاي ايرانشهر برگزار مي‌شد، ضمن بيان انتقادهاي خود به فهم ايرانيان از سنت و تجدد، به تشريح عناصر حكمت خسرواني و نحوه صحيح بهره‌گيري از آن پرداخت. اين نشست در خانه گفتمان شهر و معماري زيرنظر شركت عمران و بهسازي شهري وابسته به وزارت راه و شهرسازي برگزار شد: ‌

من متخصص بحث حكمت خسرواني نيستم. در جواني در اين زمينه دانش‌آموزي كردم ولي بعدا باز به اين بحث برگشتم و هنوز در اين زمينه دانش‌آموزي مي‌كنم. حكمت خسرواني مصداقي براي ديالكتيك عام و خاص است. من از سال‌ها پيش تاكيد كرده‌ام تا زماني كه در ايران به ديالكتيك عام و خاص نرسيم، علوم انساني به معناي عام آن يعني جامعه‌شناسي، روان‌شناسي و حتي علوم فضايي تولد پيدا نمي‌كند و نتيجه‌اش هفتاد در صد توليدات بي‌پايه و اساس در اين حوزه در ايران است. منظور من اين است كه ما اين علوم را مثل همه كالاهاي ديگر اخذ كرده‌ايم و نفهميده و هضم نشده آنها را بازتوليد كرده‌ايم، به همين دليل هيچ جايي در اين علوم در جهان نداريم. من 31 سال است كه بحث ديالكتيك عام و خاص را مثل يك گنگ خوابديده بيان كرده‌ام. سخن من اين بود كه عام اندوخته يك رشته علمي اعم از معماري، شهرسازي، جامعه‌شناسي يا... است. ما بايد اين اندوخته را به درستي ياد بگيريم كه متاسفانه چنين نكرده‌ايم. اما ديالكتيك عام و خاص اين است كه اين دانش عام را كه خوب فهميده‌ايم در ظرف خاص بگنجانيم. تركيب اين دو ديالكتيك عام و خاص در سطح جهاني است. يعني جامعه‌شناسي‌اي كه شرايط اكنوني جامعه ايران را از صافي خودش گذرانده است. اين امر در جامعه اصلا اتفاق نيفتاده است. اين امر تركيبي خودش عامي است كه باز با خاص‌هاي مختلف ديالوگي ايجاد مي‌كند و نتيجه‌اش فربه و جرح و تعديل و نقد مي‌شود. نقد جوهر ديالكتيك است. وقتي اين نقد صورت گرفت، اين علوم به يك محدوده كلي مي‌رسند كه جنبه جهانشمولي دارد، البته باز هم براي استفاده در متن خاص و نه جهانشمول قابل استفاده در هر متني. اين ديالكتيك دايما بايد ادامه پيدا كند.
روياي گسسته مدرنيته
اما چرا اين كار در ايران انجام نشده است؟ زيرا ما چيزي به اسم مدرنيته را وارد قضيه كرده‌ايم. براي مدرنيته از تمثيلي استفاده مي‌كنم. فرض كنيد پتكي به سر كسي خورده است و او را بي‌هوش كرده است. اين بي‌هوشي 400 سال طول كشيده است. در طول دويست سال از اين بي‌هوشي در اطراف اين فرد انواع دگرگوني‌هاي بنيان كن و تغييرات بسيار عظيمي رخ داده و جهاني نو خلق شده است. لحظاتي كه علايمي از هوش در اين انسان به خواب رفته پديد مي‌آيد، او خوابي مي‌بيند. اما اين خواب را به زباني بيگانه مي‌بيند. جالب است وقتي كه به هوش مي‌آيد، اين خواب را گسسته به ياد مي‌آورد اما فريفته‌اش مي‌شود. اين مدرنيته در ايران است. چون اين فرد فريفته اين خواب شده، در بيداري مي‌كوشد از طريق كتاب لغت اين خواب را معنا كند. اين فلاكت علوم انساني در جامعه ما است. او در تعبير آن خواب گسسته و بريده بريده معنايي و فرهنگي عمل نمي‌كند، بلكه از كتاب لغت استفاده مي‌كند. چون خواب گسسته و بريده بريده است و ترجمه‌اش لغوي صورت گرفته است، تعبيري كه به دست مي‌آيد تبديل به شير بي‌يال و دم و اشكمي است كه مثل فيلي در تاريكي است و كساني كه فريفته اين خواب شده‌اند، آن را توصيف مي‌كنند و صد سال است كه سر و كله هم مي‌زنند و در نتيجه صد سال به چند نمونه نظري مي‌رسند.
مواجهات غلط
نخستين نمونه نظري اين است كه سرتا پا فرنگي شويم تا مدرن شويم. نمونه نظري كاملا مخالف در قطب مقابل اين است كه مدرنيته را به معناي تعطيلي كامل سنت در نظر بگيريم. وسط اين دو قطب شش-هفت نمونه به وجود آمده است كه مي‌خواهند به صورت مكانيكي مدرنيته را با سنت تركيب كنند. اشكال اين تركيب‌هاي مكانيكي آن است كه كساني كه چنين مي‌كنند نمي‌دانند مدرنيته چيست و سنت را نيز ايستا تعريف مي‌كنند. حاصل وضعيتي است كه پديد آمده و ضرورت ديالكتيك عام و خاص از همين جاست. مثال بارز آن ترجمه مكانيكي معادل‌هاي غلط و نادرست و نارسايي است كه در ترجمه‌هاي ما فراوان ديده مي‌شود.
دليل اين بريده بريده بودن خواب نيز آن است كه از 28 تكه پازلي كه به مدرنيته مي‌انجامد، 19 قطعه درون زا است و از قرون وسطي و فرهنگ كليسا ناشي مي‌شود. يعني درست است كه مدرنيته دنياي نويي را شكل مي‌دهد، اما اين دنياي نو يا كاملا از يونان و رم بر آمده يا از قرون وسطي نشات گرفته است. مهم‌ترين پازل نيز مربوط به قرون وسطي است، يعني نگاه اسطوره اي-شاعرانه‌اي يونان را با تولد مسيح به نگاه خطي بدل مي‌كند و نگاه خطي قابل تحويل به مفهوم پيشرفت است.
تا اين جا به علوم جديد اشاره شد. اما اگر به تاريخ بازگرديم، مي‌بينيم كه اين گنگ خوابديده‌اي كه خواب ديده، به دليل اينكه فريفته آن خواب شده است، نخستين كاري كه مي‌كند اين است كه تاريخ خودش را مي‌زدايد و كنار مي‌گذارد. هر چيزي كه اسم سنت دارد را طرد مي‌كند و بدتر اينكه متاسفانه بر اساس آن خواب بريده بريده، تاريخ خودش را بازنويسي مي‌كند. تاريخي كه امروز دست ما است. باز ناراحت‌كننده‌تر اينكه جامعه علمي ما اساسا با اين دنيا بيگانه است و تاريخ خودش را نمي‌شناسد. از نسل حاضر تعداد كمي آثار اصلي سنت ما مثل شاهنامه فردوسي و ديوان حافظ و گلستان و بوستان سعدي را خوانده‌اند. اين درد است. براي مثال شناخت ما از حكمت خسرواني بسيار اندك و غلط است.
حكمت خسرواني و انديشه ايرانشهري
حكمت خسرواني هسته اصلي انديشه ايرانشهري است. البته انديشه ايرانشهر فراگيرتر و كلان‌تر از حكمت خسرواني است، زيرا در طول تاريخ انواع استفاده‌هاي ديگر از آن شده است و اين نشان مي‌دهد كه ايشان به ديالكتيك عام و خاص اعتقاد دارند. براي مثال اين ديالكتيك عام و خاص را در كار ابوريحان بيروني مي‌بينيم. يعني حتي در زبان عاميانه ما نوعي ديالكتيك عام و خاص صورت مي‌گرفته است. مشكل ما در دوران اخير است. البته منظور از پرداختن به حكمت خسرواني باستان‌شناسي خام نيست و به جنبه كاركردي اين بحث بايد توجه شود، يعني نوعي ديالكتيك هرمنوتيكي ميان اكنون و گذشته بايد صورت بگيرد. زيرا در هر دوره‌اي انسان‌ها گذشته را در چارچوب زمانه خودش مي‌بينند. در نتيجه بايد ديد اين گذشته چگونه مي‌تواند براي آينده ما مثمر ثمر باشد.
زمينه‌هاي تحريف حكمت خسرواني
حكمت خسرواني از سه زاويه تحريف شده است كه برخي از آنها غيرارادي بوده است. نخست تحريف به دليل دگرگوني زباني است. زبان ما چندين بار تغيير كرده است و ريشه‌هاي حكمت خسرواني مربوط به پيش از اين تغييرات است. منبع دوم تحريف حكمت خسرواني از سوي قدرت است. ما شش برداشت آگاهانه نادرست از حكمت خسرواني داريم كه در زمان‌هاي مختلف به دلايل مختلف ارايه شده است و تا عصر حاضر نيز اين تحريف‌ها صورت گرفته است. اما منبع سوم تحريف حكمت خسرواني امتزاج دين و حكمت است. به اين دليل كه در ايران از پيش از اسلام تا بعد از آن دين رسمي عوض شده است، آدم‌هاي مختلف سعي كرده‌اند امتزاج صورت دهند كه باعث تحريف در حكمت خسرواني شده است. يعني هفت نظريه شامل سه نظريه فلسفي و چهار نظريه فقهي داريم كه در بحث‌هاي فلسفي از حكمت‌الاشراق سهروردي استخراج شده است.
حكمت خسرواني براي دنياي امروز
حرف تازه دارد
حكمت خسرواني به ايران باستان باز مي‌گردد و هنوز براي دنياي امروز ما حرف تازه‌اي دارد، به خصوص در عصري كه در جهان اسلام شاهد شيفت پارادايمي هستيم، زيرا مباني فلسفه اسلامي ناديده گرفته شده است. مساله تروريسم سبب شده كه عرصه براي بحث فلسفي تنگ شود و در نتيجه ضرورت يك شيفت پارادايمي احساس مي‌شود. من معتقدم اگر نقادانه و با دانش امروزي نگاه كنيم، مي‌توانيم عناصري از حكمت خسرواني بيابيم كه حداقل براي بازسازي اخلاقي كه نابود شده يا در حالي نابوديست، از آن استفاده كنيم. زيرا حكمت خسرواني اساسا عملي و تحققي است. در فلسفه ايراني نمي‌توانيم حتي از نظر كار علمي نظر و عمل را به سادگي از يكديگر جدا كنيم. البته لازم است كه به اين فلسفه نگاه نقادانه باشد، در غير اين صورت بايد آن را موزه‌اي ديد. اما واقعيت اين است كه در حكمت خسرواني تمايلي به نو شدن ديده مي‌شود، خصوصا كه نو شدن يكي از اصول بنيادين حكمت خسرواني است.
 گفته شد كه حكمت خسرواني بر خلاف فلسفه يوناني آميخته به دين است، اما لازم است تاكيد شود نگرش ديني آن كاملا از جهاتي با اديان متفاوت است. مساله بعدي اين است كه مهم‌ترين تحريف‌هايي كه در مورد آن صورت داده‌اند، متهم كردن آن به ثنويت است، در صورتي كه وقتي متون اصلي را مي‌خوانيم بارها وحدانيت را شاهديم، علت نيز آن است كه براي درك ايران باستان سلسله مراتب ايزدان و پهلوانان را بفهميم. زيرا معناي ايزد و پهلوان با آنچه بعدا از اين مفاهيم رايج شد، متفاوت است.
فلسفه زرواني و حكمت خسرواني
انديشه ايرانشهري كه هسته اصلي‌اش حكمت خسرواني است، شگفتي‌آفرين است، زيرا وقتي به ريشه‌هاي نخستينش مي‌نگريم، سازوكارهاي مفهومي و انديشه خيره‌كننده‌اي مي‌بينيم و نظامي كاملا چفت و بست‌دار (articulated) را شاهديم. اگرچه اين نظام قابل نقد و جرح و تعديل است. پيش‌تر لازم است راجع به فلسفه زرواني بحث شود. اصل اساسي اين بحث به زماني باز مي‌گردد كه ما با هند وحدت انديشه‌اي داشتيم يعني بسياري از ريشه‌هاي آن را از هند مي‌توانيم دريابيم. فلسفه زرواني سرآغاز گرفتن هستي را از زمان مي‌داند. در نتيجه در فلسفه زرواني زمان و مكان اهميتي ويژه مي‌يابد. اين امر سبب مي‌شود كه بتوان يك نظام تجريدي را به صورت يك نظام كامل تعريف كرد. اين امر در زمان خودش شگفتي آفريد. در فلسفه زرواني زمان را جوهر وجود مي‌خواند و مي‌گويد در آغاز هستي تنها بعد زماني وجود داشته است. زروان مظهر اين هستي است. از دل زروان نوزادي پديد مي‌آيد و نظام ايزدان پديد مي‌آيد. نبايد اين مفاهيم را با مفاهيم ديني خلط كرد و بايد آنها را در چارچوب مفهومي خودش درك كرد. اين زمان زرواني وارسته از هر نوع تعين و شكلي است و بدون كرانه است. زروان بعد از مدتي كه شرايط را سخت مي‌بيند، آرزوي تعين مي‌كند. اين مساله انتشار و افزايش و نو شدن است. ابتدا همچون مكبث با ترديد مواجه مي‌شود. زيرا خويشكاري يعني منظم بودن و به موقع انجام دادن و كارآمد بودن (functional) يكي از اصول مهم حكمت خسرواني است. به هر حال اين زايش با ترديد مواجه است و همين منشأ تعين‌هاي متضاد است. آنچه به دنيا مي‌آيد، نوزاد دو قلويي است كه منشأ نيكي و بدي است.
اصل نيك سرچشمه پيدايي نور به مثابه يكي از بنيادي‌ترين مفاهيم حكمت خسرواني است. دليل اهميت آتش نيز همين جاست. در واقع به تعبير هاشم رضي آتشكده اصلي درون انسان است و جوهر حكمت خسرواني نظريه انسان است. به همين خاطر اين آتش پشتوانه خسرواني دارد. آتش درون به معناي بينايي و روشنايي است. متاسفانه امروز بسياري تحت تاثير منابع غربي عرفان را باعث عقب‌ماندگي و بدبختي مي‌دانند و آن را باعث انزوا و گوشه‌نشيني مي‌دانند. در حالي كه عرفان همان آتش درون است و بزرگ‌ترين چهره‌هاي عرفان همچون عين‌القضات همداني و شيخ شهاب‌الدين سهروردي توسط ارباب زر و زور و قدرت تكه تكه شده‌اند. در هر صورت از اين آتش آسمان دورادور يا سپهر پديد مي‌آيد و اين سپهر جوهر آسمان و زمينه كيهان‌شناسي‌اي كه بر زمين ما تاثير مي‌گذارد و از اصول حكمت خسرواني است.
اهميت حكمت خسرواني
اما اهميت حكمت خسرواني در چيست؟ متاسفانه اين حكمت بعدا دچار تفسيرهاي غلط شد. امروز در علم جديد از زمان و مكان بحث مي‌شود. به مفهوم فلسفي امروز يكي از شكل‌هاي ماده زمان است. چنان كه ديديم در حكمت خسرواني امكان توضيح تجربي زمان پديد مي‌آيد. از اين جا به فضا و به نوبت فضا
(turn of space) مي‌رسيم. جالب است كه اين نوبت فضا پيش از انديشه پست مدرن نزد امثال لوفور و ديگران در حكمت خسرواني مطرح شده است. يعني فضا را به عنوان بعدي كه بايد اضافه شود، در نظر مي‌گيرد. اين سپهري كه پديد مي‌آيد، بعدا در آيين مزدايي بنياد كردار نيك، گفتار نيك و پندار نيك مي‌شود. بحث بعدي در حكمت خسرواني اين است كه فضاي بين آسمان و زمين قلمروي نور است، قلمرويي كه تاريكي و نور را از هم باز مي‌دارد. دليل كاربرد بازداشتن، اين است كه ظلمت اهريمني و نور مينوي است و به همين خاطر سپهر مي‌كوشد ظلمت را از نور باز دارد تا عرصه نور را تسخير كند. بر اساس اين عرصه ظلمت و نور دو جهان طرح مي‌شود: جهان مينوي يا آسماني و جهان استخواني يا مادي. عالم سومي هم به اين دو در حكمت خسرواني اضافه مي‌شود.
قبلا اشاره شد كه چگونه اخترشناسي در حكمت خسرواني مهم است. گفته شد كه ابتدا زمان بي‌كران (آكرانه) بوده و بعد به درخواست زروان كرانمند شد. اين زمان كرانمند در حد و مرز كالبدها شكل آنها را به خود مي‌گيرد. يعني سپهر يا آسمان بر تحولات پيرامون ما و بر اجسام و اشكال تاثير مي‌گذارد، اين زمينه تحولات مادي است. وقتي منابع اوستايي را مشاهده مي‌كنيد، مي‌بينيد كه هيچ اشاره‌اي به اين پيشينه نيست، اما وقتي مباحث آن را باز مي‌كنيد مي‌بيند كه اين افكار هست. مخصوصا نگرش اوستايي در دو اصل خلقت اهورامزدايي و اهريمني، به خصوص شبيه نگاه زرواني است. البته چنان كه گفته شد اين نگاه پيشيني در دوره ساساني بسياري از اصول زرتشتي و اصول حكمت خسرواني دچار تحريف مي‌شود. مخصوصا در آثار دوره ساساني مثل دينكرد و زاداسپرم و بندهش اين عناصر تحريف‌آميز ديده مي‌شود.
در زمينه تحريف‌ها بحث ديگر تحولات زباني است و بدون درك اين تحولات زباني انديشه ايرانشهر قابل شناختن نيست. منابع ما براي درك اين انديشه ادبيات باستاني است. اين منابع به ما كمك مي‌كند تا بحث‌هاي مختلفي كه تا شيخ شهاب سهروردي ادامه دارد را دريابيم. از شيخ شهاب به بعد متاسفانه يك تلقي اشعري غلبه پيدا مي‌كند و اين انديشه را دچار تحريف مي‌كند. اما ستارگاني چون حيدر آملي و ملاصدرا و ملاهادي سبزواري اين تفكر را ادامه مي‌دهند و تا زمان ما ادامه مي‌يابد. به خصوص ملاصدرا كه انديشه وحدت وجود را غليظ‌تر مطرح مي‌كند. كساني هم در زمانه ما مثل مرحوم آيت‌الله آخوند ملاعلي ابن ابراهيم معصومي اين انديشه را ادامه مي‌دهند.
ادبيات و حكمت خسرواني
بنابراين براي فهم ديالكتيك عام و خاص ادبيات داستاني اهميت مي‌يابد. اين ادبيات عمدتا سينه به سينه است و مكتوب نيست. پيدايش آن نيز مشخص نيست. در اين حوزه افسانه‌ها و داستان‌ها و داستان‌واره‌هايي است كه نزد مردم زنده مانده است. نكته مهم اين است كه عرفان براي ما ارادي نبوده و ما در دل آن زنده شده‌ايم. كار مهم شيخ شهاب‌الدين سهروردي نيز تبديل اسطوره‌ها به بحث عرفاني است. او به زيباترين شكل اين كار را انجام مي‌دهد. يك متفكر غربي مي‌گويد كه من راجع به عرفان در ملل مختلف تحقيقات گسترده‌اي صورت داده‌ام و تنها ملتي كه بدون آنكه خودشان ضرورتا بدانند، عرفان در زندگي روزمره‌شان جاري است، ايرانيان هستند. او براي مثال مي‌گويد بسياري از حرف‌هاي روزمره مردم ايران سخنان عرفاي بزرگ است. يعني نوعي عنصر عرفاني در تمام بحث‌هاي روزمره ما هست. ريشه آن نيز آن است كه جهان فسانه است. به تعبير رودكي شاد زي با سيه چشمان و شاد/ زندگي نيست جز فسانه و باد. به همين خاطر شادخواري يكي از اصول مهم آن است و مردم بايد از غم بگريزند.
اما اين ادبيات باستاني گرچه به سينه به سينه به ما رسيده است، اما باز هم تاكيد بر يك نظام سنجيده نظام‌مند دارد. عناصر آن را حتي در نقالي‌ها و … مي‌بينيم. جالب است كه در اين ادبيات توضيح و تفسيري كه از نظام هستي بوده را به زبان ساده به مردم منتقل كرده بودند. مرحله بعدي كه باز همزبان‌ها تغيير مي‌كند، ادبيات اوستايي است. خميرمايه حكمت خسرواني به زبان اوستايي است. اين زبان از پيدايش ماد تا پايان مرگ هخامنشيان ادامه پيدا مي‌كند.
تحولات حكمت خسرواني
اما يكي از منابع تحريف حكمت خسرواني، يونانيان هستند. لازم به ذكر است كه يكي از فلاسفه يونان وقتي از سرآغاز حكمت بحث مي‌كند، خودش اذعان مي‌كند كه حكمت در ايران شكل گرفته است و مي‌گويد كه مردم ايران بنيانگذار حكمت و منابع حكمايي هستند. در هر صورت حكمت خسرواني از زبان باستاني به زبان اوستايي منتقل مي‌شود و از زبان اوستايي نيز به دوره تاريخي سوم يعني اشكانيان و ساسانيان مي‌رود و زبان و خط پهلوي وارد زندگي ما مي‌شود. خود اين زبان پهلوي سه گويش دارد: پارتي ميانه (پهلويك)، پارسي ميانه (پارسيك، گويش جنوب غربي) و گويش سغدي. با  ورود مسلمانان زبان فارسي دري به وجود مي‌آيد. شاهديم كه در منابعي  ورود مسلمانان را شروع انحطاط ايران معرفي كرده‌اند، اما اين درست نيست. مشكلات ما از آمدن اقوام بيابانگرد از آسياي ميانه به ويژه از دوره سلجوقيان آغاز مي‌شود. يعني در كشوري كه نظام شهري به معناي آبادي و تجارت راه دور داشته و صنايع مانوفاكتور بسيار پيشرفته داشته و بازرگاني مي‌كرده، به يك‌باره يك روساخت ايلياتي سياسي روي آن سوار مي‌شود و به همين دليل است كه اين اقوام ناگزير مي‌شوند از ايرانيان استفاده كنند. اما نكته اساسي اين است كه
 در پي  ورود مسلمانان تخريب آنچنان نبود. البته درست است كه درگيري‌هاي سختي چنان كه طبري و ديگر منابع نشان داده‌اند، رخ داد، اما واقعيت آن است كه مغ‌ها آن قدر خرابكاري كرده بودند كه نتيجه‌اي جز آن در بر نداشت. مثلا مغ‌ها در يك جامعه فرهيخته به يك‌باره سواد را محدود به اشراف كردند و حتي زبان خاص مغان را نيز تغيير دادند تا كسي نفهمد. اين درد بزرگي بود و در نتيجه اينكه در اسلام فريضه بر آموختن علم ولو در چين است، بسيار مورد استقبال قرار گرفت. بنابراين برخلاف دو قرن سكوت دكتر زرين كوب، اتفاقا منابع پهلوي در سه قرن اول به خصوص اواخر قرن سوم و اوايل قرن چهارم احيا شد. يعني اين منابع به عربي و دري ترجمه شد و در نهايت نيز فردوسي در شاهنامه اين ميراث را با استفاده از الگوي حماسي به اوج رساند.
اينجاست كه ما شاهد رونقي در داستان‌هاي پهلواني هستيم. اصلا بدون بحث از حكمت پهلواني نمي‌توان از حكمت خسرواني بحث كرد. ما ايرانيان هنوز نيز برخي اصول پهلواني و جوانمردي و عياري را در ناخودآگاه خود داريم كه گاهي به صورت كمرنگي بروز مي‌يابد. اتفاقا يكي از كاركردهاي محله در شهر ايراني اين بود كه عناصر اخلاق پهلواني را به مردم ياد بدهد. حتي در معماري شهر سكو مي‌گذاشتند تا پيرمرد و پيرزن بتوانند نفس تازه كنند يا ديگر عناصري كه اجتماعي شدن با اخلاق پهلواني را مي‌آموخت.
منابع حكمت خسرواني
يكي از مهم‌ترين منابع و ارزش‌هاي حكمت خسرواني خردورزي است كه در شاهنامه به خوبي نمود دارد. اما ديگر منبع مهم اين حكمت داستان‌هاي غني عاميانه است كه آيين‌هاي عياري و پهلواني و جوانمردي و فتيان و فتوت را حفظ مي‌كنند. از مغولان تا سربداران اتفاقي كه براي حكمت خسرواني ترجمه منابع هندي است، مخصوصا رامايانه كه براي بازنويسي تاريخ ما بسيار مهم است.
غير از فردوسي براي رجوع به حكمت خسرواني توجه به نظامي و خمسه او نيز بسيار اهميت دارد. خمسه نظامي مملو از بحث‌هاي حكمت خسرواني است، مخصوصا اسكندرنامه و حتي ليلي و مجنون او. بحث‌هاي اخلاق پهلواني و حكمت خسرواني را در نظامي بسيار مي‌بينيم. البته در مولوي، حافظ و... نيز عناصر اين حكمت مشهود است. اصلا زبان شعري، زبان حكمت ما است. شعر در ايران ادبيات نيست، حكمت ايراني شعر است.
يكي ديگر از اصول حكمت خسرواني رمز و راز است، نكته مهم ديگر تمثيل است. اصلا افلاطون مثل را از زرتشت گرفته است و فلوطين كه بسياري مي‌كوشند او را منشا عرفان بخوانند، بعد از تعطيلي آكادمي به ايران مي‌آيد و آرزومند ايران بوده و چون امكانات مالي نداشته با سپاه دشمن به ايران مي‌آيد. او خودش مي‌گويد كه آرزو داشتم حكمت ايراني را بدانم و به انديشه ايرانشهر و حكمت خسرواني اشاره مي‌كند.
اما يكي از مشكلات اين منابع زبان مغلق و نامانوس‌شان براي دوران معاصر است كه اين وظيفه نسل جوان است كه اين منابع را به زبان امروزي ترجمه كنند. اگرچه امروز اينترنت در حال بلعيدن همه ارزش‌هاي اين زبان است، اما نبايد نااميد بود و اتفاقا من خوشحالم زيرا هميشه در دوره‌هاي تضاد رونق پيدا مي‌شود. ايراني موجودي عجيب است.
اما مهم‌ترين منابع حكمت خسرواني عبارتند از: اوستا، يشت‌ها، ونديداد، ويسپرد، بندهش، دينكرد، بهمن يشت، يادگار جاماسبي، مينوي خرد، پندنامه زرتشت، ارداويرافنامه، گزيده‌هاي زاداسپرم، شايست نشايست، روايت‌هاي پهلوي همراه با داستان دينيك، مجموعه ادعيه، دستورنامه‌هاي اعتراف و متن‌هاي موعظه‌اي، آثار غيرديني مثل يادگار زريران، كارنامك اردشير پاپكان، سنگ نبشته‌ها و سكه‌هاي كاهنان، روايت‌ها از جمله روايت داراب هرمزد، شاهنامه فردوسي، ويس و رامين، گرشاسب‌نامه، فارس‌نامه بلخي و...
حكمت خسرواني متكي بر رمز و راز و تمثيل
عناصر اصلي حكمت خسرواني عبارتند از: احترام به اصول گذشتگان، پرهيز از عهدشكني، بازداشتن ديگران از كارهاي ناپسند، دوري از تن‌پروري، قدرشناسي، توصيه به راستي، راي‌زني و مشورت، اطاعت و فرمانبرداري، وفاي به عهد، زنهاردادن، كينه در دل نداشتن، ازخودگذشتگي و اعتقاد به قضا و قدر. حكمت خسرواني توجيه عالم با نور است. نور، اشراق و ظهور سه بنياد اصلي حكمت خسرواني است كه خداوند نورالانوار است. همه مراتب هستي، مراتب تشكيك نور (بين نور و ظلمت) است. حكمت خسرواني متكي بر رمز و راز و تمثيل است. عملي، تحققي و حاوي نظام اخلاقي است. حكماي حكمت خسرواني عارفاني بودند كه حقايق را پس از ادراك، از راه كشف و شهود به زبان راز، در پوشش نور و ظلمت بيان مي‌كردند (با معناي عشق دو سويه و ديدن با چشم درون.) و بالاخره در حكمت خسرواني كساني مي‌توانند رهبري كنند كه داراي فره ايزدي باشند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون