متهم: با نامردي سه نفر را كشتم
ضرب و شتم قاتل
سه عضو خانواده
در دادگاه
اعتماد
اولياي دم با مشت و خشم به سوي متهم هجوم برده بودند و صداي داد و فريادشان دادگاه كيفري استان تهران را پر كرده بود. يكي از ماموران بلند ميگفت:«سريع گاز اشكآور بياوريد.» اگر آرامش باز نگردد، مجبور ميشوند از آن استفاده كنند. چندين سرباز نيز با باتوم و سپر شيشهاي به سرعت پلههاي دادگاه را تا طبقه دوم دويدند و خود را به انبوه جمعيتي رساندند كه در راهروها، مات و مبهوت، چشم به درگيري دوخته بودند. فريادهاي چند مرد و زن سياهپوش، نشانه واضحي بود از اينكه داغ قتل سه عضو خانوادهشان، زنده است. آنها تقاضاي «قصاص در ملاءعام» متهمي را داشتند كه دو سال پيش با تصور اينكه دوست قديمياش، به همسر او چشم دارد به خانهشان رفت و زن و پسربچه و مادر او را كشت.
سرانجام پس از دقايقي، چند سرباز انتظامات، راهروي منتهي به شعبه چهارم دادگاه را خالي كردند تا شرايط براي شروع محكمه آماده شود. متهم، مرد
31 ساله، با لباس راه راه زندان، روي صندلي نشسته بود و سه مامور احاطهاش كرده بودند. دو مامور قوي هيكل نيز جلوي در ايستادند؛ آنقدر قوي كه قامتشان كل در را پوشانده بود. اولياي دم 8 نفر بودند. قاضي عبداللهي، رييس دادگاه در ابتداي جلسه از آنها خواست آرامششان را حفظ كنند؛ احتمال اين ميرفت كه تاب شنيدن كيفرخواست و دفاعيات متهم را نداشته باشند. متهم پيش از اين در ادعايي اثبات نشده، شروع قتل را از «حرف غيراخلاقي يكي از مقتولان» اعلام كرده بود.
نماينده دادستان كه متن كيفرخواست را خواند، صداي لعن و نفرين بلند شد «لعنت بر پدر و مادرت»، در آن نوشته شده بود: «متهم، در تاريخ 20/11/93 با ورود به خانه يكي از دوستان قديمياش در منطقه گلابدره تهران، همسر، پسر 6 ساله و مادر او را به قتل رساند و براي صحنهسازي با پاره كردن شلنگ گاز، باعث تخريب آن شد. او پس از ترك اوليه صحنه جرم، دوباره به آنجا بازگشت تا حادثه را يك سرقت نشان دهد اما با مظنون شدن ماموران، دستگير و در دادسرا به هر سه قتل اعتراف كرد.»
پس از نماينده دادستان، نوبت به مردي رسيد كه متهم، پسر، همسر و مادرش را كشته. او تقاضاي قصاص در ملاءعام را داشت. رييس رو به منشي گفت: «بنويس، تقاضاي قصاص متهم را دارم» يكي از اولياي دم، پشت شانههاي ديگري زد و گفت: «بگو ملاءعامش را خط نزنند». سرانجام با تكرار تقاضاي قصاص از سوي ساير اولياي دم، نوبت به متهم رسيد اما ناگهان اعتراض پدر مقتوله به هوا بلند شد. يكي از قضات از او خواست آرام باشد اما سودي نداشت و كار به حضور دو مامور ديگر در جلسه و بيرون رفتن معترض كشيد.
متهم كه برخاست، چشمها به دهانش خشكيد. او گفت «من سه نفر را كشتهام اما قاتل نيستم» و ادامه داد: «من و احمد (همسر، پدر و فرزند مقتولان) 16 سال بچه محل بوديم. رفت و آمد خانوادگي داشتيم. يك ماه و نيم قبل حادثه، او به خانهام آمد و چند تا قرص ترامادول با هم خورديم. شب كه شد، نميدانم توهم بود يا چيز ديگري، فكر كردم چشمش دنبال زنم است. همانجا تصميم گرفتم دورش را خط بكشم براي همين روزهاي بعد، هرچه زنگ زد جوابش را ندادم. به همسرم هم گفتم تلفنهايشان را جواب ندهد و دعوتهايشان را نپذيرد. تا اينكه روز حادثه، احمد 20 بار به گوشيام زنگ زد. ديگر مطمئن شده بودم فكرم اشتباه نيست. زندگيام جهنم شده بود. تصميم گرفتم بروم دم شركتش با او حرف بزنم. قبلش 8 عدد قرص ترامادول خوردم اما تا پايم را از در خانه بيرون گذاشتم، ترسيدم نكند بروم شركت، با احمد دعوايم شود، يا اينكه اصلا اشتباه فكر كرده باشم براي همين با خودم گفتم بهتر است به خانهشان بروم و ماجرا را براي همسرش بگويم. رفتم، زنگ آيفون را زدم، خانمش گفت بيا بالا. ماجرا را تعريف كردم اما خنديد و باور نكرد. داشتم برميگشتم كه گفت من نميتوانم تو را نبينم. عصباني شدم، گفتم خجالت بكش و با دست به سينهاش زدم كه خورد به ديوار، صدايش را بالاتر برد، گفت پايت را بيرون بگذاري داد و بيداد ميكنم و آبرويت را ميبرم» و متهم، دستش را گذاشت روي دهان مقتوله، سيم سشوار را انداخت دور گردنش و او را كشت. «موقع فرار كردن، النگويش را دزديدم اما به محض اينكه در را باز كردم، مادرزنش را ديدم. پرسيد تو در خانه چه ميكردي؟ ترسيدم، ميخواست زنگ بزند بقيه بيايند براي همين با گلدان به سرش زدم و با چاقويي كه از خانه عروسش برداشته بودم، او را هم كشتم.»
پرونده سه مقتول دارد؛ يك پسر 6 ساله باقي مانده «آمدم خانه را ترك كنم كه شنيدم در ميزنند، باز نكردم، صداي بچه بود» پدر مقتول با مشت به سر خود ميزد، يكي از آشنايانش، دست او را از پشت گرفت و قاضي دستور داد برايش آب آوردند. جاي مشتها پيشانياش را سرخ كرده بود و صداي نفسهايش ميآمد. متهم حادثه را پي گرفت: «در را باز نكردم اما خودش آمد تو، پيش خودم گفتم از پشت گردنش ميگيرم و ميبرم در اتاق خواب رهايش ميكنم، طوري كه مرا نبيند. همين كار را هم كردم اما در اتاق خواب يك آينه تمام قدي بود كه پسربچه مرا در آن ديد. ديگر هيچي نفهميدم و با چاقو...»
متهم پس از ارتكاب قتل، سوار تاكسي شد تا به خانه برگردد اما «ترس از لو رفتن» به شب نكشيده، او را دوباره به محل حادثه كشاند؛ در حالي كه با بخشي از پولهاي سرقتي، لباس نو خريده بود؛ «در راه يادم آمد كه اثر انگشتم روي گلدان مانده، رفتم پاساژ قائم، با بخشي از پولهاي سرقتي لباس نو خريدم و لباسهاي خونيام را عوض كردم. برگشتم محل جرم، خواستم صحنهسازي كنم اما ماموران دستگيرم كردند.»
قاضي گفت: «خواست خدا بود دوباره برگردي» و از او درباره علت پاره كردن شلنگ گاز آبگرمكن پرسيد كه گفت: «دستانم خوني شده بود. آمدم آنها را بشورم كه ديدم بالاي سرم آبگرمكن است، هيچ فكري در سرم نبود. من كه از ميت پدرم ميترسيدم حالا سه جنازه افتاده بود روي دستم. شلنگ را پاره كردم و از خانه زدم بيرون» ادعاي او درباره انگيزه قتلها، يعني پيشنهاد غيراخلاقي يكي از مقتولان در حالي است كه به گفته شوهر مقتوله «همسرش قاتل را برادر خطاب ميكرد و متهم دروغ ميگويد.»
در پايان دادگاه، متهم در آخرين دفاعياتش از اولياي دم خواست تا هرچه زودتر اعدامش كنند. او گفت: «من سه نفر را با نامردي كشتم اما باور كنيد ذاتا قاتل نيستم، از اولياي دم هم ميخواهم زودتر اعدامم كنند.» لحظهاي بعد، بايد او را از دادگاه خارج ميكردند. بيم ضرب و شتم دوبارهاش از سوي شاكيان ميرفت، پس چندين سرباز، او را از در حفاظت بيرون بردند؛ متهم سه عضو يك خانواده را كشته است...