سوريه؛ سردرگم ميان
جنگ و صلح
علي شكوهي
حلب آزاد شد و هزاران نفر از گروههاي مسلح مخالف دولت، اين شهر را ترك كردند. گفته ميشود طرح تبديل حلب به يك پايتخت در مقابل دمشق با شكست مواجه شد و اكنون دولت در مذاكرات احتمالي صلح دست برتر را دارد ولي آيا ميتوان مدعي شد كه ديگر سرنوشت جنگ به نفع دولت سوريه تغيير كرده و حكومت اسد قادر خواهد بود بر كل سوريه مسلط شود؟ جواب من منفي است.
خاندان اسد با تكيه بر ارتش، دستگاه امنيتي و حزب بعث توانست در جايگاه يك دولت انقلابي و در خط مقدم مبارزه با اسراييل تثبيت شود. اين نظام سياسي در سايه كاريزماي حافظ اسد تداوم يافت ولي نتوانست متناسب با اوضاع نو شونده اجتماعي و تغيير بيننسلي و نيازهاي نسل جديد جامعه و مطالباتي كه هر حكومتي بايد به آن توجه كند، خود را بازسازي كند و بنابراين در گذشته خودش درجا زد. وقتي موج تحولخواهي در جهان عرب به راه افتاد، سوريه هم درگير آن شد و چون منطق مواجهه حكومت با اوضاع جديد درست نبود، خيلي زود كار به خشونت كشيده شد و جنگ سراسر كشور را فرا گرفت. در اين ميان نقش كشورهاي قدرتمند شرقي و غربي و منافع متعارض همسايگان و دولتهاي قدرتمند منطقهاي را نبايد ناديده گرفت ولي بايد دانست كه هيچ دولتي بدون وجود بستر داخلي، نميتواند در امور سوريه مداخله كند.
اكنون بخش بزرگي از مردم اين كشور با حكومت ميانهاي ندارند و به گروههاي كوچك و بزرگي ملحق شدهاند كه ميجنگند. سالهاي متوالي جنگ نشان داد كه هيچ طرف قادر به پيروزي قطعي نظامي نيست و اگر طرفين به فكر مذاكره و آتشبس و صلح نباشند اين جنگ ميتواند براي سالهاي بعد هم ادامه يابد. تداوم وضعيت جنگي موجود و تخريب بيشتر شهرها و امكانات يا تجزيه اين كشور سرنوشت محتوم سوريه خواهد بود اگر طرفين منازعه به راهحل صلح و مذاكره تن ندهند و حكومت را به راي مردم وانگذارند، همكاري ايران، روسيه و تركيه شايد بتواند زمينهساز مصالحه در
سوريه شود.