خراش روح و روان
روزنامه اعتماد
شوراي نويسندگان
يكي از مجلات اصولگرا كه روابط نزديكي با تندروها دارد، در آخرين شماره خود، گفتوگوي مفصلي را با آقاي عباس ميلاني استاد ايراني در دانشگاه استنفورد امريكا انجام داده است. آقاي عباس ميلاني از جمله افرادي است كه به لحاظ مواضع سياسي منتشر شده از جانب وي در رسانههاي فرامرزي؛ رسانهها و نشريات داخلي به صورت نانوشته حق انتشار مطالب وي را ندارند. حتي نقد منصفانه او نيز تا حدي ممنوع است. براي نمونه حدود دو سال پيش دو نفر از كارشناسان داخلي در خانه كتاب اقدام به نقد كتاب «نگاهي به شاه» آقاي ميلاني كردند و مفاد اظهارات آنان كه بعدا در فضاي مجازي منتشر شد، ارزيابي منصفانه و حتي انتقادي از آن كتاب بود. ولي جالب است كه آن نهاد با وجود آنكه زحمات زيادي براي توليد اين مطلب كشيد، در آخرين لحظات از انتشار آن پشيمان شد. چرا كه كتاب آقاي ميلاني در ايران اجازه چاپ نيافته بود، هرچند دهها هزار نسخه از آن به صورت غيرقانوني چاپ و فروخته شده بود. ولي با اطمينان ميتوان گفت كه گفتوگوي اخير نشريه عصر انديشه با آقاي ميلاني از نوع خود جزو اقدامات رسانهاي غيرقابل انتظار در ايران است.
ابتدا بايد اعلام كرد كه از انجام چنين گفتوگوهايي دفاع بايد كرد. اين دفاع ربطي به محتواي گفتوگو و درستي و نادرستي آن ندارد. چه با آن موافق و چه مخالف باشيم، انجام آنها را بسيار مفيد ميدانيم. هم از حيث آگاهيبخشي نسبت به ديدگاهها و تحليلهاي ديگران و از آن مهمتر از حيث بازتابي كه نسبت به تصوير ايران در جهان دارد، كه به نظر ميرسد اين دومي مهمتر و حتي مفيدتر است. براي نمونه وقتي كه گفتوگوي آقاي ميلاني در نشريات داخلي منتشر ميشود، ديگران از جمله شخص ميلاني نميتوانند چون گذشته فضاي رسانهاي ايران را به نبود آزادي و سانسور متهم كنند؛ و بهطور طبيعي رفتارشان را نيز با اين برداشت تطبيق خواهند داد؛ و چه بسا در لحن و گفتارشان نيز اثرات مثبتي بگذارد. بهعلاوه انتشار اين مطالب در نشريات و رسانههاي داخل كشور به غناي فكري نيز كمك ميكند، زيرا موضوع ناگفتهاي باقي نخواهد ماند و افراد در مواجهه با نظرات ديگران فارغ از احساسات و پيشداوريهاي مرسوم برخورد خواهند كرد، و اگر نكته مثبتي در آن يافتند ميپذيرند و در غير اين صورت آن را رد ميكنند. چنين فضايي به آرامش رواني و سياسي و فكري جامعه كمك ميكند. در حالي كه منع گفتوگو با ديگران، مخاطب و گوينده را به اين نتيجه ميرساند كه حتما حرفهاي مهمي وجود داشته كه اجازه نشر آن را نميدهند و بدون اينكه نيازي به مطالعه نظرات ديگران باشد، قضاوت نهايي را انجام ميدهد. بنابراين دفاع از اين نوع گفتوگوها يك اصل اساسي است.
فارغ از اين نكته بياييد يك آزمون ساده انجام دهيم. گفتوگوي آقاي ميلاني را به صورت فايل ساده درآوريم و نام مصاحبهكننده را نيز حذف كنيم و آن را در اختيار تعدادي از افراد آشنا به امور رسانهاي در ايران قرار دهيم تا آن را بخوانند. سپس از آنان سوال شود كه يك رسانه داخلي قصد انتشار اين گفتوگو را دارد، آيا با انتشار آن موافق هستند يا خير؟ اگر به 10 نفر هم داده شود بعيد است كه حتي يك نفر از آنان توصيه به انتشار آن گفتوگو كند. مگر اينكه بگويد در صورت انتشار اين آخرين شماره نشريه خواهد بود. در واقع اين گفتوگو عبور كردن از حداقل 10 خط قرمز نانوشته ولي تعيين شده براي رسانههاي داخلي است. از نام مصاحبهشونده و عكس او بگيريد تا مطالبش درباره انقلاب و امام، هويدا، شاه، انقلاب، بهاييت، اتفاقات سالهاي اخير و وضع جاري كشور. هركدام اينها به تنهايي ميتواند سبب بسته شدن يك نشريه شود و گوينده و نويسنده و ناشر را با هم دچار مشكل كند، ولي خوشبختانه در مورد نشريه عصرانديشه چنين اتفاقي رخ نداده است و اميدواريم هيچگاه براي هيچ نشريهاي رخ ندهد. ضمن اينكه انتشار اين گفتوگو هم هيچ معادلهاي را در كشور به هم نزده است و نخواهد زد.
با وجود اين يك اتفاق ناخوشايند در اين ميان رخ داده، و آن وجود تبعيض ناروايي است كه روح و روان هركسي را خراش ميدهد.
اين حد از تبعيض موجب ميشود كه اثرات احتمالي و مفيدي كه بر انتشار اين گفتوگوها ميتواند مترتب شود، به دست نيايد. اگر قرار است كه با انتشار آنها تصويري از فضاي آزاد رسانهاي منتقل شود، نه تنها چنين اتفاقي رخ نخواهد داد، بلكه تصويري ديگر از وجود تبعيض منتقل خواهد شد. چرا چنين تبعيضي در جامعه ما و در عمل رخ ميدهد؟ پاسخ در نابرابري حقوقي است. اين نابرابري ريشه در يك ذهنيت پيشامدرن دارد. كه حسن و قبح اعمال و رفتار را برحسب افراد گوناگون و انگيزههاي آنان ارزيابي ميكند. در اين نگاه قانون نسبت به افراد يكسان اعمال نميشود. پيش از اجراي آن، افراد جامعه به دو گروه خودي و غيرخودي تقسيم ميشوند و هر فعلي كه از خوديها سر زند، نيكوست و هر فعلي كه از غيرخوديها سر زند قبيح و زشت است و از اينجا به بعدش را با قانون تطبيق بايد داد. اين رفتار مصداق آن مصرع مشهور است كه: «هرچه آن خسرو كند، شيرين بود».